سیدمحمود حسینی اظهار کرد: چشم‌اندازه حکومت اسلامی مطلوب امام خمینی در قانون اساسی نیامده است چون بعد از این‌که پیش نویس این قانون در مجلس خبرگان قانون اساسی به بحث گذاشته شد محل منازعه و قدرت نمایی جریان‌های قدرت داخل این مجلس شد.

مشروح گفت وگوی این عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی را در ادامه مطالعه کنید.

چه ویژگی‌های شخصیتی و بسترهای اجتماعی موجب ظهور امام خمینی(ره) در دوران سیاه پهلوی شد؟

امام خمینی(ره) در دهه 1340 به عنوان رهبر انقلاب وارد عرصه سیاسی و اجتماعی ایران شد و پس از انقلاب، رهبر رسمی نظام جمهوری اسلامی شد. برای تحلیل شیوه عمل و شخصیت ایشان باید این دو دوره را از هم تفکیک کنیم. بنده دوران قبل از کسب قدرت ایشان را تحلیل خواهم کرد. ایشان از نظر شخصیتی ویژگی‌هایی داشتند که از سایر روحانیون و مراجع تقلید هم عصر ایشان متمایز می‌کند.

امام خمینی به دلیل ویژگی‌های منحصر به فرد شخصیتی از نظر هوشی، ادراکی، جهانبینی و روحیه انقلابی، از بسیاری از روحانیون و مراجع تقلید هم دوره خود جلوتر بودند به  همین دلیل نسبت به سایر علما و مراجع تقلید تاثیرگذاری بیشتری در روند پیروزی انقلاب اسلامی داشتند. ورود امام به عرصه سیاسی و تحولات اجتماعی از جایگاه مرجعیت، پشتوانه قدرتمندی  برای ایشان فراهم کرد که بسیار بالاتر و  اثربخش تر از ورود سایر رهبران سیاسی و حتی روحانیونی مانند مدرس یا کاشانی در زمان خودشان بود. ورود امام ورود مرجعیت دینی مانند دوران مشروطیت بود از این رو  بستر بسیار مناسبی برای همراه شدن مردم با امام صرفنظر از ویژگی‌های شخصیتی و فردی ایشان در میان توده های مردم، روحانیون و روشنفکران دینی بود.

شیوه عمل امام تا قبل از ورود آشکار به صحنه مبارزات سیاسی هم بسیار قابل تامل است. ایشان به گونه ای  قدم برداشتند که بخش قابل توجهی از مراجع تقلید و روحانیون با ایشان همراه شدند، موفقیت بی نظیری که پشتوانه عظیمی برای مبارزات امام در دوران انقلاب بود.

وجه اجتماعی امام چه ویژگی‌های منحصر به فردی داشت که رهبری یک مرجع دینی را بسیار فراتر از انتظارها کرد؟

مهمترین وجه تمایز امام با سایر مراجع تقلید این بود که آنان در چارچوب نظام فقهی عمل می‌کردند و با استنباط‌هایی که از احکام و فقه اسلام داشتند فتوا می‌دادند  اما امام اگرچه از چارچوب نظام فقهی برای فعالیت‌های دینی، علمی و اجتماعی بهره می بردند از چارچوب دستگاه محدود رایج فقهی بسیار فراتر رفته و مبنای رهبری خود را نظام ارزش‌ها آن‌هم ارزش‌های دینی عام و مدرن  بشری قرار دادند.

با مطالعه و بررسی کتاب‌ها و سخنرانی‌های آیت‌الله شهید مطهری، آیت الله طالقانی، شهید بهشتی و حتی دکتر شریعتی به خوبی می‌توان به ایدئولوژی و نظام فکری دوره حکومت امام پی‌برد. قواعد حاکم در آن دوره بسیار فراتر از چارچوب‌های نظام فقهی فقها و مراجع هم عصر ایشان بود.  به نظر بنده اولین عنصری که در مدیریت امام موثر شد، همین توسعه نظام فکری - دینی ایشان بود. امام پایگاه حوزوی و فقهی خود را در حوزه‌های علمیه حفظ کردند و به عنوان یک فقیه در حوزه تدریس می‌کردند. امام با الهام از اندیشه‌های روشنفکران دینی و نوآوری‌های خود نظام فکری جدیدی در حوزه اندیشه‌های فقهی و دینی گشودند.

دومین ویژگی رهبری امام این بود که در رهبری نهضت و انقلاب، اصل را بر ارزش‌ها و اخلاق گذاشتند و بر همین اساس مدیریت شان را بسط و گسترش دادند. این سبک رهبری سیاسی و فرهنگی امام برای هدایت انقلاب سبکی بسیار متفاوت از سبک توضیح المسایل فقها بود. از این زمان به بعد ارزش‌ها و اصول اخلاقی به عنوان  فصل مشترک تقاضای همه رهبران موثر جامعه مبنا و چارجوب رهبری امام شد که البته منافاتی با ارزش های دینی هم نداشتند اما از احکام فقهی خبری به معنای عرفی آن نبود.

شهید مطهری در کتاب مشخصات اسلام حدود ۳۰ ارزش را به تفصیل توضیح داده است. ایشان اسلام را مکتب عقل، شورا، نفی استثمار، مبارزه دائمی با فساد و ... معرفی می کند به بیان دیگر شهید مطهری موازین اسلام یا اصول راهنما را در این کتاب مطرح کرده اند. این مسئله بسیار مهم و ظریف است به بیان دیگر این ارزش‌های انسانی و اخلاقی یا موازین اسلامی راهنمای عمل رهبر کبیر انقلاب اسلامی در طول سال‌های نهضت و مبارزه بود. به طور مثال اگر عضو زرتشتی شورای شهر یزد در دوران امام انتخاب می شد بدون استثنا گرفتار رفتار شورای نگهبان نمی‌شد؛ چراکه مبنای عمل امام محدود به فقه نبود بلکه ارزش‌های انسانی و اخلاقی و رای و نظر مردم مبنا و ملاک ایشان بود.

به صراحت می‌گویم اگر امام می‌خواست صرفا در چارچوب دستگاه فقهی رایج عمل کند حتی در قم و حوزه علمیه نمی توانست 1000 نفر را با خود همراه کند چه رسد به این‌که موفق شوند همچون نخ تسبیح همه جریان‌های فکری و سیاسی را در دهه متلاطم ۱۳۵۰ برای به ثمر رساندن نهضت، بسیج کنند. به بیان روشن‌تر زرتشتی‌ها، مارکسیست‌ها، جبهه ملی، اهل سنت، اقلیت های مذهبی، گروه‌های چریکی مسلمان و غیر مسلمان، بخش عمده ای از دانشگاهیان و هنرمندان لائیک و جریان‌های متنوع و متکثر سیاسی و فکری حول ارزش‌های انسانی و اخلاقی مطرح شده توسط امام خمینی جمع شدند آن‌ها هیچ سنخیتی با دستگاه فقهی امام نداشتند.

امام قبل از انقلاب با امام بعد از انقلاب و تثبیت انقلاب اسلامی چه تفاوت‌هایی داشت؟

امام قبل و بعد از انقلاب  به لحاظ شخصیت فردی  هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارد فقط نقش ایشان در این دو دوره متفاوت است. امام با وجودی که مرجع تقلید بودند اما در پاریس در نقش رهبر یک انقلاب، ارزش ها و چشم انداز حکومت‌شان را تشریح کردند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تثبیت نظام جمهوری اسلامی نقش امام به رییس حکومت و  مدیر سیاسی تغییر کرد. بنده تفاوت عملکرد امام قبل و بعد از پیروزی انقلاب را ریشه در تفاوت نقش‌های ایشان می‌دانم.  این تفاوت نقش‌ها بسیار قابل تامل است. نه امام و نه یاران ایشان تجربه و شناختی از وضعیت جدید نداشتند خصوصا با بحران های بسیار سنگینی که در بسیاری از مناطق کشور شروع شد و از همه پیچیده تر تهاجم وسیع صدام یا جنگ همه قدرت های بزرگ علیه نظام نو پا بود. روشن است که با وجود چالش های جدید آن هم با ابعاد بسیار پیچیده و فراملی باید برخورد بسیار متفاوتی نسبت به دوران انقلاب داشت دورانی که اداره جامعه و حفظ ایران برعهده امام به طور رسمی و سازمانی نبود

اگر امام نماد و مظهر ارزش‌های انسانی و اخلاقی بودند پس چه دلیلی دارد که جریانی چنین القاء کند دوره امام امت گذشته و فکر و مرام ایشان کهنه شده است؟

امام سمبل و نماد ارزش‌های انسانی و اخلاقی و موازین اسلام بودند به خاطر همین مردم پشت سر ایشان قرار گرفتند به بیان روشن تر رهبر انقلاب اسلامی، ارزش‌ها بودند نه شخص امام خمینی، ایشان منادی این ارزش‌ها بودند. البته این سخن به معنای نفی شخصیت منحصر به فرد ایشان در رهبری و مدیریت توده ها و جریان‌های سیاسی نیست بلکه برعکس، این توانایی و هنر امام بود که توانست همه جریان‌های سیاسی و فکری و آحاد مردم را در مسیر یک هدف مشترک هدایت کنند.

برخی خیال می کنند امام یکباره ظهور کردند و همه ملت یک دفعه مقهور چهره نورانی ایشان شدند. در حالی که اصلاً اینگونه نبود. همه افراد، شخصیت‌ها و جریان‌های فکری و سیاسی در دوره‌ای از زمان به ارزش‌های مشترکی باور کردند که رهبر و مدیریت کننده این ارزش‌ها امام خمینی بودند. این‌که رهبران جریان‌های مذهبی، فکری و سیاسی جامعه و پیروان و مقلدهای آنان پشت سر امام خمینی قرار گرفتند به معنای پایین تر بودن خصایص اخلاقی و مراتب روحانی آنان نسبت به امام امت نبود بلکه به خاطر جامعیت شخصیت امام بود که پشت سر ایشان قرار گرفتند.

ارزش‌ها و سیاست‌ها دو عنصر تعیین کننده در رهبری هر کشوری در دنیاست که بخش ارزش‌ها همچون آزادی، عدالت، نیکی، استقلال، خدمت به هم نوع، صداقت و شجاعت و امثال آن‌ها در همه دنیا مشترک است. دو نکته در خصوص ارزش‌ها اهمیت فراوانی دارد اول آن که متاثر از سود و زیان نیست و دوم آن که قید زمان و مکان ندارد. امام که مظهر و نماد ارزش‌های انسانی و اخلاقی بودند چطور می شود فناپذیر و کهنه شود؟ در خصوص ارزش‌ها به همین راحتی نمی‌توان تردید ایجاد کرد یا ابهام آفرید.

اما در بخش سیاست‌ها می توان گفت امام هم مثل هر انسان جایزالخطای دیگری در تصمیم گیری‌ها و سیاست‌ها اشتباهاتی داشتند. مثلاً از دید برخی جمعیت‌ها و اشخاص تصمیمات پس از فتح خرمشهر نادرست بود یا تغییر شیوه رهبری در قانون اساسی از «شورایی» به «فردی» تصمیم درستی نبود. سیاست‌ها را می توان مورد نقادی قرار داد ولی چنین رفتاری با ارزش‌ها امکان پذیر نیست.

این سیاست‌ها هستند که زوال پذیرند و کهنه می‌شوند. اگر امروز مقام  رهبری می‌گویند با آمریکا مذاکره نمی‌کنیم این موضع، یک سیاست است که ممکن است با تغییر شرایط و مواضع آمریکا تغییر کند یا در روابط دیپلماتیک با کشور عربستان در مقطعی از زمان روابط حسنه و در مقطعی دیگر روابط تیره داشتیم یا تصمیمی که امام برای وارد نشدن روحانیون به حوزه‌های اجرا در ابتدای انقلاب گرفتند ولی بعد آن را نقض کردند پس بنابراین سیاست‌ها ربطی به حق، باطل و ارزش‌های بنیادین ندارند کما این‌که برخی از سیاست‌های زمان امام امروز کارایی ندارد.

یکی از حوزه‌هایی که بسیار با بحران اندیشه روبرو هستیم حوزه سیاست‌ها و ارزش‌هاست. مثلاً یکی از اختلافات اساسی بین امام و آقای منتظری در خصوص زندان‌ها بود که در نهایت به بحران ختم شد. آقای منتظری نسبت به زندان و رفتارهای با زندانیان یک نوع سیاستی را دنبال می کردند و امام هم سیاست‌های دیگری را به اجرا گذاشتند. نمی‌شود گفت سیاست‌های مدنظر آقای منتظری بهتر بود یا سیاست‌های مد نظر امام خمینی.

رهبران فکری، فعالان سیاسی و اندیشمندان جامعه گاهی به گونه‌ای بحث می‌کنند که ارزش‌ها و سیاست‌ها را یکسان در نظر می گیرند. حالا چطور می توان عمل کرد تا اختلاف و تفاوت بین ارزش‌ها و سیاست‌ها برای جامعه روشن شود، نیازمند بحث عمیق تری است.

از زمان خودِ امام تا امروز دستگاه تبلیغاتی حکومت، روحانیون، رادیو و تلویزیون، موسسات مذ هبی و جامعه مداحان دستورات و سیاست‌های امام و رهبری را به ارزش‌های دینی تبدیل می‌کنند در حالی که سیاست یعنی تدبیر امور. سیاست‌هایی که مثلاً مقام رهبری امروز در خصوص عدم مذاکره با آمریکا مطرح می کنند نیز نوعی تدبیر امور است که هوشمندانه و متناسب با عملکرد طرف مقابل اتخاذ شده و ممکن است در آینده به نسبت تغییر رفتار طرف آمریکایی، تغییر کند. چه مذاکره کردن و چه مذاکره نکردن هیچ ارتباطی به ارزش‌های دینی ندارد که جریانی بخواهد از این مسائل سوء استفاده کند و جنبه حق و باطل به آنها بدهد.

 

جریانی که در پی کهنه جلوه دادن اندیشه امام و ایجاد تقابل بین امام خمینی و مقام معظم رهبری است چه اهدافی را در پس پرده دنبال می کند؟

انقلاب اسلامی پس از پیروزی به یک نظام سیاسی با عنصر قدرت مبدل شد. این قدرت در ساختار سیاسی کشور دخالت کرد و ساختار مطلوبش را شکل داد. وقتی قدرت وارد ساختار حکومت شد این قدرت اثرش را بر قانون اساسی گذاشت و مثلاً یکی از معیارهای انتخاب رئیس جمهور را شیعه بودن رییس دولت عنوان کرد که با این کار اهل سنت از ساختار قدرت کنار گذاشته شدند. یکی از خطاها و اشتباهات همین تصمیم گیری در قانون اساسی بود. علت مصوب شدن این ماده در قانون اساسی قدرت روحانیون سنتی بود که نپذیرفتند از اهل سنت با وجود جمعیت ۱۵ میلیون نفری فردی را از خودشان به عنوان نامزد ریاست جمهوری کاندیدا  کنند؛ بنابراین تعیین کننده رفتار یک نظام سیاسی فقط اهداف و ارزش‌ها نیستند بلکه توازن قدرت نقش بسیار تعیین کننده ای دارد. بعد از پیروزی انقلاب قدرت در شکل گیری و تغییرات ساختار نظام جمهوری اسلامی نقش آفرینی کرد و افکار، اندیشه ها و ارزش‌ها به تدریج کمرنگ شد و انتقادات و مخالفت‌ها و زاویه جریانهای کنار گذاشته شده از قدرت با اندیشه ها و نظام سیاسی حاکم شده توسط امام خمینی شدت می گیرد.

در جریان تبدیل نهضت به نظام، قدرت‌ها بازیگران اصلی هستند. در پیش نویس قانون اساسی که حاوی ارزش‌ها، باورها و موازین اسلامی است صحبتی از ولایت فقیه یا شرط شیعی بودن برای رئیس جمهور شدن وجود نداشت، امام هم اصرار بر به رفراندوم گذاشتن چنین قانون اساسی داشت اما با تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی، نیروهای قدرتمندی  اعمال قانون کردند و مثلا ولایت فقیه را به این قانون افزودند و تغییرات مدنظرشان را در آن اعمال کردند.

یکی از دلایلی که افراد و جریانهایی با اندیشه امام به مخالفت برخاسته اند این است که شاید سهم آنها از قدرت پرداخت نشده است. این یک فاجعه بود که صلاحیت بیش از یک سوم نمایندگان مجلس دهم برای نامزد شدن در انتخابات یازدهمین دوره مجلس رد شد. این اتفاق و رخدادهای مشابه در دوران پس از انقلاب عمدتا محصول کارکرد ساختار قدرت است و ربط مستقیمی به ارزش‌های انقلاب ندارد اما متاسفانه در افواه عمومی و در میان حذف شدگان از نظام سیاسی همه این اتفاقات را میراث امام می دانند و این اندیشه را اندیشه نادرستی می دانند. اگرچه ما تعصب نسبت به هیچ اندیشه ای نباید داشته باشیم اما باید میان تحلیل اندیشه و ارزش ها با تحلیل آنان برای تبیین رفتار صاحبان قدرت تفاوت  قایل شد.

مجددا این نکته را یادآوری می کنم که در حوزه سیاست ها طبیعتا سیاست های دوران امام با رهبری فعلی متفاوت است و باید هم باشد اما در حوزه ارزش ها ایشان بارها و بارها اعلام کرده اند که راه ما راه امام است که طبعا می توان از این زاویه بحث را ادامه داد.

جریانی که مسئله کهنه شدن اندیشه امام را مطرح می کند در برابر خود با جریان دیگری روبروست که انگشت بر تضاد بین اندیشه امام و مقام معظم رهبری گذاشته و در تلاش است این چنین القا کند. به نظر شما این جریانها چه اغراض و اهدافی را دنبال می کنند؟

امام در فرانسه نقطه مطلوبشان از حکومت اسلامی را چنین تبیین می‌کنند. «ما جمهوری هستیم مثل فرانسه». ایشان در گفت و گو با بی بی سی و تلویزیون تجارتی بریتانیا هم گفتند «رژیم اسلامی و جمهوری اسلامی، یک رژیمی است متکی بر آرای عمومی و رفراندم عمومی و قانون اساسی اش قانون اسلام و باید منطبق بر قانون اسلام باشد؛ و قانون اسلام مترقی ترین قوانین است. جمهوری مثل سایر جمهوری ها»

 در نگاه امام دو الگوی حکومتداری وجود داشت. یکی  شیوه حکومت داری حضرت علی(ع) و دیگری جمهوری فرانسه. این دو نگاه امروز هم جواب می دهد. اگر به جوان‌های دانشجو این چشم انداز داده شود که همه جریان‌های سیاسی و فکری و احزاب می توانند در قدرت دخالت داشته باشد یا به آن‌ها در خصوص الگوی رفتار امام علی با خوارج، ثروتمندان و فقرا و جریان‌های فکری هم عصرشان به درستی اطلاع رسانی شود به یقین دلبستگی آنان به نظام جمهوری اسلامی افزایش می‌یابد.

متاسفانه پس از امام هیچ کدام از این الگوها بطور کامل در کشور پیاده نشد. امامِ پاریس نماینده واقعی خواسته ها و مطالبات عموم مردم و جریانهای فکری دهه 1350 بود. مردم ایران قیام نکردند تا الگوی نظام اسلامی شان را فقها بنویسند. چشم اندازه حکومت اسلامی مطلوب امام خمینی در قانون اساسی نیامده است چون بعد از اینکه پیش نویس این قانون در مجلس خبرگان قانون اساسی به بحث گذاشته شد محل منازعه و قدرت نمایی جریانهای قدرت داخل این مجلس شد.

بین رهبر بودن و قابلیت‌های رهبری باید تمایز قائل شد چون قابلیت رهبری با ویژگیهای شخص رهبر دو موضوع مختلف است. در عصر پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) نیز وضعیت به همین صورت بود به عنوان نمونه در جنگ احد قابلیت رهبری لشکر پایین بود در صورتی که پیامبر اکرم(ص) عالی ترین نمونه جامعه آن عصر و تاریخ بشری هستند و یا در جنگ صفین با وجودی که حضرت علی(ع) بزرگترین رهبر تاریخ بشر بودند اما آن لشکر قابلیت رهبری شدن توسط آن امام همام را نداشت به همین دلیل بود که هم رسول اکرم(ص) و هم امام علی(ع) در هر دو جنگ احد و صفین شکست خوردند.

اگر بخواهم مثال روشن تری بزنم سرمربی و نیمکت مربیان است. روی نیمکت مربیان مربی، آنالیزور، تحلیلگر و پزشک تیم می نشینند. همه آنان قابلیت رهبری تیم را مشخص می کنند.

رهبری امام بی نظیر و استثنایی بود اما ایشان از امام صادق(ع) و امام باقر(ع) که بالاتر نبودند. آن امامان همام نتوانستند یک نظام سیاسی درست کنند چون مجموعه نیروهای دور و برشان قابلیت بالایی برای رهبری جامعه اسلامی نداشتند. امام خمینی هم در دهه های ۳۰ و ۴۰ و ابتدایی دهه ۵۰ نتوانستند نظام سیاسی ایجاد کنند. ایشان زمانی توانستند نظام سیاسی به وجود آورند که قابلیت‌های رهبری انقلاب ارتقاء یافت.

قابلیت‌های رهبری تا فتح خرمشهر وجود داشت اما با ترور و شهادت بزرگان انقلاب اسلامی به دست دشمنان بعثی و گروه های تروریستی این قابلیت تنزل یافت. به همین دلیل با وجودی که خود امام در قید حیات بودند اما بحران‌های مختلف موجب تضعیف قابلیت‌های رهبری شد.

بزرگترین ویژگی نظام جمهوری اسلامی قابلیت‌های رهبری نظام بود. صدها رهبر میانی از جریان‌های سیاسی و فکری در حوزه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی با اندیشه های کاملاً متفاوت و بعضاً متضاد در کشور داشتیم که روی نیمکت رهبری امام امت نشستند و امام را در سراسر کشور همراهی کردند. بزرگترین نقطه قوت انقلاب و نهضت امام خمینی این بود که فردی مثل آیت الله دستغیب کنار بهزاد نبوی، بهشتی، مطهری، شریعتی، بازرگان، مجاهدین خلق، مارکسیستها و اهل سنت نشست. امام بزرگ ترین و منحصربه فردترین قدرت تاریخ ایران و جهان را رقم زدند.

به نظر بنده نظام سیاسی امروز کشور نیمکت مربیان قوی ندارد. این نیمکت نمی‌تواند افرادی مانند میرحسین موسوی، ، خاتمی، هاشمی .جوادی آملی.صانعی.بهزاذ نبوی و نظیر آن را تحمل کند. بار دیگر تاکید می کنم بین رهبر و قابلیت‌های رهبری تفاوت وجود دارد و نباید از این سخنان تعابیر اشتباه شود. ممکن است رهبران انسان‌های بزرگ و درستکاری باشند اما قابلیت‌های رهبری یا نیمکت رهبری شان ضعیف باشد، همانطور که در زمان امامت امام حسن(ع) با آن سیاست، ذکاوت و هوشمندی شاهد چنین چیزی بودیم.

یکی از شیوه‌های برجسته امام خمینی(ره) این بود که هم توانست رهبران میانی را پرورش دهند و هم توانست با آنان کار کنند. وقتی رهبران میانی روی نیمکت رهبری امام نشستند آن وقت بسیج اراده های ملی شکل گرفت. هر چند که با شهادت یا کنار گذاشتن رهبران جریانهای فکری و سیاسی از قدرت که از زمان حیات خود امام رفته رفته آغاز شد موجب تضعیف قابلیتهای رهبری شد.

ظرافت، مهارت، قابلیت و توانمندی امام این بود که با رهبران گروههای مختلف بدون آنکه بخواهد آنان را تضعیف کنند، کار کردند اما پس از رحلت امام به جایی رسیدیم که حتی میرحسین موسوی، مرحوم هاشمی رفسنجانی و آقای خاتمی هم جایی در نیمکت رهبری نظام ندارند. همین مسئله نشان می دهد که کدام مدل و الگو در کشورداری موفق بوده است. بار دیگر یادآور می شوم که این سخنان به معنی ضعیف بودن رهبر یا نداشتن برخی ویژگی‌ها در شخص رهبری نیست.

برخی افراد را در رسانه ملی، روزنامه ها، حوزه های علمیه و .... سراغ داریم که به جرأت می‌توانم بگویم که به غیر از همفکران خودشان که در برابر کل ملت عده قلیلی هستند، نمی توانند کسی را با خود همراه کنند. این افراد عمدتاً از پست‌های سازمانی استفاده می کنند و اگر پست سازمانی هر یک از آن‌ها گرفته شود توانایی جمع کردن هزار نفر را هم ندارند.

امام نمونه اعلای تاریخ است که توانست با رهبران مختلف کار کند. وقتی این رهبران همراه امام شدند امام خمینی به پایگاه توده های قدرتمند مردمی در دانشگاه‌ها، مدارس، جامعه معلمان و سایر اقشار جامعه دست پیدا کردند. در دانشگاه‌ها جنبش‌های دانشجویی یا اساتید جوان دانشگاهی به شدت حامی امام بودند و انرژی و وقت می گذاشتند اما از وقتی رهبران آنان به مرور از عرصه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه کنار گذاشته شدند بخشی از بدنه اجتماعی از نظام فاصله گرفت.