به گزارش پارس نیوز، 

 بیستم آذرماه 1360، آیت‌الله دستغیب، امام‌جمعه شیراز و از مبارزان قدیمی علیه حکومت پهلوی، به‌وسیله انفجار بمب دست‌ساز منافقان به شهادت رسید. سیدعبدالحسین دستغیب‌شیرازی، مرجع تقلید و امام‌جمعه شیراز بود. وی 18 آذر 1298 در خانواده‌ای که اغلب اعضای آن از روحانیان مشهور و بنام بودند، به دنیا آمد و همین یکی از دلایلی بود که ایشان نیز به سمت حوزه علمیه کشیده شد.

بیشتر بخوانیم:

«مستوری» از پرده در آمد

«ستون۱۴۵۳» سفری بی‌زمان در روایتی بی‌مکان

عجیب ­ترین جایزه تابستانی + عکس

 ایشان چندین و چند بار دستگیر و درنهایت در سال 1352 ممنوع‌المنبر شد. با پیروزی انقلاب، در همان ماه بهمن، امام خمینی(ره) ایشان را به سمت امام‌جمعه آن شهر منصوب کرد. رمان «آواز، بچه و آتش» درباره همین بزرگمرد خطه استان فارس است که داستان وقایع یک دهه را برای ما روایت می‌کند؛ از خرداد 1330 تا آذرماه 1360. نادر که پاسدار محافظ آیت‌الله دستغیب بوده و گوهر ادب‌آواز، قاتل ایشان، راویان این اتفاق مهم هستند. نادر در دفتر اول، از لحظات بعد از انفجار می‌گوید و گوهر از لحظات قبل از نزدیک شدن به انفجار و ترور شهید دستغیب. نادر در دفتر دوم به سال‌ها پیش نقب می‌زند. سال‌هایی که در ارتش ستوان بود و به ناگاه در سال 56 مأمور خدمت در سازمان اطلاعات و امنیت(ساواک) می‌شود. کتاب روایتی پیچیده دارد که چندصدایی نیز بر پیچیدگی آن افزوده است.

نویسنده روایت‌ها را به شکلی معماگونه درهم پیچیده است و نوعی شک و تردید دائم در ذهن قهرمان‌های داستان در تلاطم است. این شک و تردید آنقدر زیاد است که مخاطب را نیز درگیر خودش می‌کند. شک و تردیدی که در این کتاب وجود دارد، در واقع متأثر از فضای محتوایی است که در کتاب وجود دارد. نویسنده در همان حال که به گذشته شک دارد و سعی می‌کند همچون یک کارآگاه آنها را مانند قطعات یک پازل کنار هم بچیند و از آنها به یک نتیجه قاطعانه برسد، به نحوه روایت آن نیز متعصب است و بنا ندارد که چیزی را اثبات کند یا به صورت جانبدارانه مطالب شعاری را به خورد مخاطب بدهد. روایت درهم ‌ریخته‌ای که به مخاطب عرضه می‌شود، صرفا از جنس بازی‌های فرمی نیست. قرار نیست خواننده جذب استادی نویسنده شود، بلکه نویسنده بنا را بر آن گذاشته است که از طریق این درهم‌ ریختگی وقایع را اهمّ و مهم کند تا خواننده به درک دقیق‌تری از اتفاقاتی که منجر به شهادت آیت‌الله دستغیب در 20 آذر شد، برسد. نحوه استفاده متن از تصویرسازی، استعاره، نماد و لحن منجر به تبدیل اثر به یک واحد ارگانیک با بافتی غنی ولی منسجم شده است. شخصیت‌ها سیاه و سفید نیستند. به‌خصوص دو قهرمان داستان که درگیر تردید و شک هستند.

علایق، عشق، احساسات، عواطف و دیدگاه‌شان دائم در ذهن‌شان محک می‌خورد تا سرانجام به نقطه رهایی مورد نظرشان برسند. از این جهت، گوهر ادب‌آواز و نادر، هر دو در جهانی انسانی و فارغ از شعارزدگی، در موقعیت‌های دراماتیکی که خلق شده است، تصمیم نهایی‌شان را می‌گیرند. نکته مهم درباره نویسنده کتاب است. اکبر صحرایی خودش را درگیر جهان‌های ناشناخته نمی‌کند. بنا ندارد کسی جز خودش را به نمایش بگذارد. ترجیحش آن است که دور و بر خودش را بکاود و دنیاهای داستانی آن را پیش روی ما بگذارد. همین نگرش به ظاهر ساده باعث شده است کتاب از جنبه‌های ظاهری خوش بدرخشد. لهجه شیرین شیرازی یکی از چیزهایی است که همچون جواهر به کتاب درخشش می‌دهد. هیچ‌کدام از آدم‌های داستان ادا در نمی‌آورند. لهجه آدم‌ها به اعتبار داستان و رمان، مثله و ناقص نشده است.

حتی آیت‌الله دستغیب نیز با همان شیرینی لهجه شیرازی سخن می‌گوید که نادر، پدر گوهر و راننده تاکسی هم همین‌طور. از جنبه تاریخی نیز کتاب دارای نکات فراوان است. ارجاعات برون‌متنی و درون‌متنی فراوانی پیش روی مخاطب است. همه آنها نیز به شکلی داستانی وارد شده‌اند. حتی اسناد تاریخی که توسط نیروهای ساواک درباره آیت‌الله دستغیب جمع‌آوری شده به شکلی روایت‌گونه وارد داستان شده است. صحرایی به گروه‌های گوناگون حاضر در آن دوره تاریخی، نقب‌های فراوان زده است تا پازلی که به دنبال آن است تکمیل شود. کتاب در رویکرد تاریخ‌گرایانه خود در پی حل این مساله است که چگونه مردمان یک جامعه در مواجهه با تخریب سنت‌هایشان توسط اشکال مختلف حکومت، ایستادگی می‌کنند.

کتاب در همان حال که اذعان دارد تحول اساسی و گریزناپذیر است اما در برابر آنچه که بنا باشد باورهای بنیادین جامعه که بر مبنای فرهنگ و سنت و عقلانیت شکل گرفته، مورد حمله قرار بگیرد، با تمام وجود ایستادگی می‌کند. از همین منظر باید دقت کرد که در رمان‌های تاریخی، چگونه باید برای مخاطب داستان‌سرایی کرد. داستان‌سرایی‌ای که در همان حال که واقعیات تاریخی را پیش روی مخاطب می‌گذارد با او وارد نوعی گفتمان شود و تصویر درستی از او به تاریخ ارائه بدهد. عنوان کتاب که به نظر ‌می‌رسد در همان فصل اول کتاب، قدرت خودش را از دست داده است، در فصول بعدی و خصوصا در دفتر دوم، قوت انتخابش را می‌رساند. عنوان کتاب، رنگ و بویی از یک ماجرای تاریخی در دل داستان دارد و در همین پارادایم تاریخی حرکت می‌کند. رمان «آواز، بچه و آتش» به نویسندگی اکبر صحرایی توسط انتشارات کتاب جمکران چاپ و منتشر شده است.