به گزارش پارس نیوز، 

نیروی انسانی بزرگترین سرمایه هر جامعه ای است. اگر کشوری بخواهد در عرصه های مختلف علمی و فنی، تجارت، هنری و... پیشرفت کند نیازمند انسان هایی است که در بخش های گوناگون مهارت های لازمی که متناسب با استعداد و توانایی آنها است را بگذارنند تا بتوانند تحولی شگرف را در حیطه جغرافیایی که زندگی می کنند بوجود بیاورند.

 سرمایه گذاری و هزینه کردن برای تربیت و پرورش چنین انسان هایی نه تنها هدر رفت ندارد بلکه می تواند سودآوری بیشتری در دراز مدت برای کشور به همراه داشته باشد. مدرسه به عنوان اولین نماد علم آموزی، درصدد کشف استعدادها، توانایی ها و نبوغ هر فرد و در نهایت فراهم کردن و هزینه کردن امکانات برای آموزش به نیروی انسانی متناسب، قدم بر می دارد.

متاسفانه در نظام آموزش و پرورش با وجود خدماتی که برای با سواد کردن تعداد بیشتری از مردم در نقاط مختلف کشور انجام داده است اما از نظر کیفیت آموزشی در مقاطع مختلف تحصیلی شاهد کاربردی بودن و  آموزش صحیح آن برای فرستادن یک سرمایه انسانی که هم برای خودش و هم برای جامعه مفید واقع شود، نیستیم. از این رو نظام آموزشی ما نیاز به تغییر و تحولی بزرگ بر اساس آموزه های به روز دارد تا افراد با کسب آن بتوانند نه تنها زندگی مناسبی برای خود، که برای جامعه شان نیز خدمت رسانی های بزرگی را انجام دهند. در این راستا  "تبیان" با محمدرضا نیک نژاد کارشناس آموزش و فعال صنفی در این حوزه به گفت و گو پرداخته است.

 

تبیان: هر نظام آموزشی دارای یک ایدئولوژی برای پیشبرد اهداف خود در راستای پرورش نیروی انسانی خواهد بود. به طور یقین نظام آموزشی ما از این مسئله مستثنی نیست و برای رساندن انسان ها به یک فرد با توانایی های لازم برنامه هایی را در نظر دارد. اما این طرح ها را متناسب با علم و پیشرفت های دنیای جدید نمی بینیم و غرق در تفکرات امتحان و نمره هستیم.

 

مسائلی که آموزش و پرورش را به خود درگیر کرده، زیاد است. از جمله اینکه هدف ما از آموزش چه می خواهد باشد؟ اکنون چه دانش آموزانی را پرورش می دهد؟ نگاه حاکم بر آموزش و پروش ما پیش از انقلاب دارای یک نوع ایدئولوژی و بعد از انقلاب هم به گونه ای دیگر ایدئولوژیک بوده است. در این حوزه می توانیم از سه دوره نام ببریم. دوره اول که مربوط به رضا شاه یا همان پهلوی اول، دوره دوم زمان محمدرضا شاه و پهلوی دوم و دوره پس از انقلاب. اگر به روند آموزشی نگاه کنیم همگی آموزش و پرورش را در جهت خاصی هدایت و برنامه ریزی کرده اند که هر سه هم به نوعی ایدئولوژیک بوده است.

به لحاظ کمی در پهلوی اول و دوم چون کار را از صفر شروع کردند کار خوبی انجام شد اما بعد از انقلاب به سبب گستردگی و پوشانندگی کار بزرگتر بود. آموزش در سطح ابتدایی 95 درصد به بالا را تحت پوشش قرار داده است. اما به لحاظ کیفی هیچ کدام متناسب با جهان امروز نیست.

نمره گرایی، معدل محوری و دانسته هایی که بر اساس کتاب درسی است و دانش آموزان باید امتحان دهند و نمره بگیرند، این شرط ارتقا به مراتب بالاتر است.  روشی کاملا سنتی که از صد و پنج سال پیش هنوز آموزش و پروش ما آن را ادامه می دهد.  البته کسانی هستند که می خواهند این رویه را تغییر دهند اما با توجه به امکاناتی که در آموزش و پروش هزینه و هدف گذاری هایی که می شود این کار تحقق پیدا نکرده است. تغییرات کمی ایجاد شده اما به طور قطع می توان گفت نه کافی و نه متناسب با زمان امروز و پیشرفت های آموزشی است که در کشورهای پیشرو و حتی در حال توسعه صورت می گیرد.

 

تبیان: چه امری موجب شده تا آموزش و پرورش ما هنوز در همان نگاه صد و پنج سال پیشی که به آموزش وجود داشته بماند و خارج نشود؟

در آموزش و پرورش هم به لحاظ زمینه های فکری و تئوری و هم از نظر کاربردی و شیوه های آموزشی تغییرات شگرفی را در جهان شاهد آن هستیم اما در آموزش و پرورش ما متاسفانه در این حوزه ها کاری انجام نشده است. یکی از علت های آن رهم می تواند در اولویت اول نبودن آموزش در دولت های پس از انقلاب عنوان کرد و آنقدر گرفتاری های حاشیه ای زیاد داشته اند که به همین سبب درجا می زنند. آموزش به صرف آموزش پیگیری نشده، بلکه با این هدف که ابزاری برای پیشبرد سیاست ها و ایدئولوژی خاصی بوده مورد توجه قرار گرفته است.

آموزش و پرورش ممکن است در اهداف کلی و کلان این گونه مسائل را مورد توجه قرار داده باشد اما در اهداف جزئی حداقل در سطح مدرسه و کلاس به این اهداف توجهی ندارد. آموزش ما دچار یک روزمرگی است. مسائل ساختاری و بودجه ای آن را زمین گیر کرده است. بر اساس آمار اعلام شده از سوی مسئولین این حوزه، حدود 3 میلیارد کسری بودجه برای امسال، و با کسری بودجه هایی که سال به سال به آن اضافه می شود چیزی حدود 10 میلیارد کمبود بودجه در کشور وجود دارد.  ساختاری که این گونه درگیر مسائل بودجه ای است نمی تواند بر روی آموزش تمرکز کند.

 

تبیان: وقتی صحبت از پیشرفت آموزشی می شود، همه اذهان به این سو می رود که باید شبیه غرب و کشورهای امریکایی شویم،که این هم امری دشوار و تا حدی غیرممکن دانسته می شود. اما در سایر کشورها الگوهای موفق آموزشی وجود ندارد که بتوانیم با بهره گیری از آنها و متناسب با فرهنگ کشورمان، نوع آموزش در مدارس ها را کاربردی و فعال تر کنیم؟

ما تقریبا تجربه خیلی خوب و ناب از کشورهای پیشرو نه فقط غرب بلکه الان کشورهای آسیای جنوب شرقی مثل مالزی که هم طراز با آن هستیم  و یا ترکیه که پیشرفت های خوبی در آموزش های شهروندی و مدنی به دانش آموزان داشته اند، داریم. به این معنا که بچه ها را برای زندگی آینده پرورش می دهند؛ متناسب با رشد، پیشرفت تکنولوژی و تغییرات اجتماعی و فرهنگی  تربیت می کنند تا هم خودشان زندگی کنند و هم با مسئولیت ها؛ مسئولیت های اجتماعی، سازمانی و اداری  که بر عهده  می گیرند، بتوانند برای جامعه کاری کرده باشند.

 

تبیان: تصور یک دانش آموز از مدرسه، صبح بیدارشدن و عصر به خانه بازگشتن، امتحانات پایان ترم، کارنامه گرفتن و در صورت مردود شدن مجددا امتحان دادن است. تصوری از اینکه مدرسه من را برای زندگی آینده پرورش می دهد وجود ندارد.با این تصور چه شهروندی در آینده تحویل جامعه داده می شود؟

 

دانش آموزان امروز رها هستند. ما پنج سطح آموزشی در آموزش و پرورش داریم که پایین ترین و بی ارزش ترین آن که البته گسترده ترین بخش هم شامل میشود دانش است. درک و فهم، تجزیه و تحلیل و ... تا خودشکوفایی که مرحله آخر  است.  ما به دلیل اینکه نه امکانات و نه توانایی و نه حتی در اولویت آموزشی بوده ایم هنوز در  سطح دانش یعنی محفوظات، یادگیری در حد از بَر کردن و پس دادن در امتحان کار می کنیم.

با گذشت صد و پنج سال هنوز گشایشی حاصل نشده و  بار اصلی را شاید در شهرهای بزرگ بیشتر خانواده ها بر دوش می کشند. ولی در مناطق دور افتاده که خانواده ها سواد چندانی ندارند و خودشان دچار مشکلات اجتماعی متفاوتی هستند نمی توانیم انتظار داشته باشیم که شهروندانی پرورش پیدا کنند که حداقل درک زمانی و مکانی داشته باشند و بتوانند در آینده به خودشان خدمت کنند و باری برای جامعه نشوند. این  از بعد نظری مطرح می شود.

 

 تبیان: اگر فرض بگیریم که از نظر کیفیت و کاربردی آموزش های ما متناسب با پیشرفت های جهانی است آیا با این ظرفیت های 30 نفره  کلاس ها، قابل یاد دادن و یادگیری است ؟

 

به لحاظ عملی وقتی کلاس ها بالای 30 نفر است، در تهران و کلان شهرها با 35-33 نفر، مدارس ابتدایی را می بندند. در مناطق حاشیه ای که تا 60 نفر هم می رسند.  اطراف کرج مدارس ابتدایی حدود 55 نفر دانش آموز است.  وقتی چنین کلاسی بسته می شود نمی توان انتظار داشت که آموزش های شهروندی  مثلا روی اخلاق تمرکز کنید. در واقع جان مایه هایی که امروز به عنوان جان مایه های اخلاقی و آموزشی مثل راستگویی، صداقت، دلسوزی، مسئولیت در جامعه است ، نمی توان روی آن متمرکز شد.  معلم چاره ای ندارد که با 30-35 دانش آموزش  تنها روی کتاب درسی  متمرکز  شود، آن را درس  دهد و سپس امتحان بگیرد تا فقط یک نمره ای داده و ابزاری برای ارتقای پایه باشد.

 

تبیان:  یک طرف از مسائل آموزشی و مدارس، کیفیت و ظرفیت کلاس و پیشرفت های نوین و در طرف دیگر معلم قرار دارد، آیا معلمان در این زمینه همه اموری که بر عهده آنها است را به نحو احسن انجام می دهند؟

معلم به این معنا وقتی مشکل ایجاد می کند که خودش تحت آموزش های مناسب قرار نگرفته است و ساختار هم از او نمی خواهد. منِ معلم به سلیقه خودم شاید سر کلاس کارهای اجتماعی را هم انجام دهم. یکسری کارها برای ژرف کردن یادگیری انجام  دهم مثل آموزش های دسته جمعی.  گرچه در این زمینه بخشنامه هایی وجود دارد ولی امکانات وجود ندارد. هرگز نمی توان در کلاس های 30 نفره کارهای مشارکتی انجام داد و اگر هم برگزار کرد بسیار سخت است  و در واقع از اهداف دور و فقط یک رفع مسئولیت انجام می شود.

مثلا، بر اساس بخش نامه ها، گروه ها باید بین 3 تا 4 نفر  تا همه درگیر باشند اما در کلاس یک موقع با هفت نفر هم گروه را تشکیل می دهند  که در این گروه هم ممکن است تعدادی انگیزه داشته باشند و نظارت معلم هم زیاد روی آن نیست. آن درگیری و آموزش مشارکتی و مسئله سازی خود دانش آموز و  حل مسئله که هدف است انجام نمی شود. گروه ها سه ماه یک بار یک کار جمعی انجام می دهند و بعد تعطیل می شوند

 معلم ها تقریبا سه دهه از مسائل صنفی، جایگاه اجتماعی و رفاهی شان ناراضی هستند. به هر حال این دغدغه را دارند.  این مشکل فقط مسئله معلم نیست در ابتدا مشکل ساختاری و آموزشی است که در اختیار آنها قرار نگرفته است.

در ساختار کلی تر معلم به مشارکت گرفته نمی شود.  در برنامه ریزی های خرد و کلان به حساب نمی آیند.  عملا دست اندرکاران حتی تجربه یک ساعت کلاس درس را ندارند و بعد برای دانش آموزان و معلمان برنامه ریزی می کنند.

 کتاب های درسی فاصله زیادی با دغدغه ها و مسائل امروز بچه های ما دارد.  فضای مجازی آموزش های رسمی را دست گرفته است. وقتی دانش آموزان این تجربه را دارند دیگر نمی توانند کتابِ درسی را بخوانند ک نه برای دنیا و زندگی و نه برای آخرتشان مناسب نیست.

آموزش و پروش در این سالها بویژه با گسترش فضای مجازی و پیشرفت های خاصی که از نظر تکنولوژی اتفاق  افتاده، گام به گام عقب رفته و سیر  قهقرایی پیدا کرده که برای رفع آن اراده کلان و یک خواست سیاسی در سطح کلان می خواهد که الان دیده نمی شود.