نتایج جستجو :

  • داستان/ کهکشان بی‌راه و بی‌شیر - قسمت 16

    مریم رضا را که از دور ایستاده دید، قدم‌هایش را تندتر کرد و تا چشم رضا به او افتاد بدون سلام گفت: «مریم حالت خوبه؟ چرا…

  • داستان/ کهکشان بی‌راه و بی‌شیر - قسمت 15

    مددکار بهزیستی که میبینه این زن و شوهر روانشناسی خوندن و خیلی مقید و متعهد هستن، پیشنهاد می‌کنه که برن این خواهر و…

  • براساس جدیدترین گزارش مرکز آمار قیمت گوشت گوسفند در هفته منتهی به 28 اردیبهشت نسبت به مدت مشابه سال گذشته 18/2 و گوشت…

  • داستان/ کهکشان بی‌راه و بی‌شیر - قسمت 14

    مریم چهارزانو نشست روی تخت و گفت: «هیجان‌انگیز شد... من هی به تو می‌گم یه چیزی می‌خوای بگی و نمی‌گی... بیا بشین…

  • داستان/ کهکشان بی‌راه و بی‌شیر - قسمت 12

    رضا جوابی به مریم نداد و رج به رج چشم‌هایش روی صفحه‌ی روبرویش راه می‌رفت. مریم که در حمام را بست، رضا هم صفحه‌ نمایش…

  • داستان/ کهکشان بی‌راه و بی‌شیر - قسمت 11

    زیارت‌نامه‌ای را از یکی از قفسه‌های منظم برداشته‌ بود، ولی دلش می‌خواست فقط نگاه کند و در دلش چیزهایی بگوید که شنیده…

  • اینکه آیا امکان تولید چربی بیشتری از شیر خام تولید شده در کشور را داریم گفت: نژاد‌هایی از دام سنگین در جهان وجود…

  • مدیرکل امور عشایری ایلام گفت: یکی از مهمترین مسائلی که جامعه عشایر استان ایلام با آن مواجه است بحث فروش محصولات است…

  • داستان/ کهکشان بی‌راه و بی‌شیر - قسمت 9

    مریم دست‌های رضا را با هر دو دست گرفت و گفت: «ما چرا با هر سختی کنار هم موندیم؟ چون عنصری در دلمون بود به اسم…

  • داستان/ کهکشان بی‌راه و بی‌شیر - قسمت 8

    من می‌گم یا شما یه چیزی رو قبول کردی، یا نکردی... اگر قبول کردی پس هی طوری رفتار نکن که شک داری به تصمیمت... ابراز…