روایتی خواهرانه از ۳۶ سال فراق برادر
خواهر شهید تازه شناسایی شده میگوید: خیلی دلتنگ برادرم بودم و همیشه به نیابت از برادرم بر سر مزار شهدای گمنام میرفتم و با هر قدمی میگفتم شاید یکی از اینها که اینجا خوابیده، برادرم باشد.
پایان 36 فراق خانواده شهید با پیکر مطهر او بدون حضور پدر و مادر در جمع خواهران و برادران در معراج شهدا برگزار شد. پدر سالهای خیلی دور و قبل از شهادت پسر از دنیا رفته بود، مادر نیز، 14 سال پیش در چشم انتظاری بازگشت پسرش، از دنیا رفته بود. بسیجی شهید تازه شناسایی شده دوران دفاع مقدس، شهید «فرمانعلی قربانی» فرزند صفرعلی در 12 فروردین ماه سال 1339 در شهرستان خدابنده به دنیا آمده بود. او توسط لشکر 27 محمد رسول الله(ص) و از شهرستان اسلامشهر به جبهه اعزام شده و در سال 61 در عملیات مسلم ابن عقیل و در منطقه سومار به شهادت رسیده بود و در شمار شهدای مفقودالاثر قرار گرفت که طی عملیات تفحص کشف و توسط پلاک هویت شناسایی شد. پیکر مطهر این شهید 22 ساله در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقودالاثر قرار گرفت و بعد از گذشت 36 سال طی عملات تفحص کشف و توسط پلاک هویت شناسایی شد.
«زیور قربانی» خواهر شهید تازه شناسایی شده دوران دفاع مقدس شهید «فرمانعلی قربانی» در گفتگو با تسنیم میگوید:«ما دو خواهر و سه برادر بودیم و شهید دومین فرزند خانواده بود. شهید قبل از شهادت، چندین مرتبه به جبهه رفته بود. پدرم فوت کرده بود و برادرم از مادرم رضایت گرفت که مادرم گفته بود راضی هستم، برو خدا پشت و پناهت. یادم میآید که بعد از آزادی خرمشهر به منزل آمد و از خوشحالی شیرینی پخش میکرد.»
وصیت نامه را خودم خواندم
خواهر شهید که زمان شهادت برادرش، تنها 9 سال داشته است، درباره آخرین مرتبهای که شهید را بدرقه کرده بودند، چنین میگوید: «روز 16 ماه مبارک رمضان بود که میخواست دوباره به جبهه برگردد که من و مادر و برادرم بدرقهاش کردیم و در عملیات مسلم ابن عقیل منطقه سومار به شهادت رسیده بود. همرزمانش شهادت او را به برادرم اطلاع داده بودند.»
قربانی بخش کوتاهی از وصیت برادرش را این چنین روایت میکند: «وقتی ساک برادرم را برگرداندند، درب را باز کردیم و وصیت نامه را خودم خواندم. اینطور وصیت کرده بود که: اگر شهید شدم سر مزارم گریه نکنید که دشمنان شاد شوند، حجاب را رعایت کنید. شهادت افتخار ما است و باید از سرزمین خود دفاع کنیم و اجازه ندهیم که دشمن خاک ما را بگیرد، اینجا وطن ما است.»
مادری که با چشم انتظاری از دنیا رفت
خواهر شهید تازه شناسایی شده دوران جنگ تحمیلی از دلتنگیهای مادرش که 14 سال پیش فوت کرده بود، میگوید:«مادرم 22 سال چشم به در بود و منتظر پسرش بود. همیشه میگفت اگر خودت نمیآیی، پیکرت بیایید تا آن را بو کنم. چون بیمار بود گاهی اوقات به تشییع پیکر شهدای گمنام میرفت.»
قربانی که 36 سال در فراغ برادر بوده، خود را با رفتن بر سر مزار شهدای گمنام آرام میکرده است و میگوید: «خیلی دلتنگ برادرم بودم و همیشه به نیابت از برادرم بر سر مزار شهدای گمنام میرفتم و با هر قدمی که میزدم، میگفتم شاید یکی از اینها که اینجا خوابیده است برادرم باشد. به آنها میگفتم برای شما فاتحه میخوانم و فکر کنید که من هم خواهرتان هستم.»
حاجت روا شده شهدای گمنام
این خواهر شهید که حاجت گرفته همین شهدای گمنام است، درباره حاجت روایی خود میگوید: «حدود دو هفته پیش بود که به یکی از شهرهای شمالی رفته بودیم که همسرم کنار یک پارک که مزار شهدای گمنام در آنجا بود نگه داشت تا به زیارت آنها بروم. شهدا 20 و 24 ساله بودند. به آنها گفتم نمیدانم شما خواهر و برادر دارید یا نه، من را دعا کنید و به برادرم رسیدگی کنید و بگویید که برگردد، 36 سال صبر خیلی سخت است و یک عمر گذشته است.»
قربانی لحظه شنیدن بازگشت پیکر برادرش را چنین روایت میکند: «روز دوشنبه هفته گذشته بود که بعد از اینکه مهمانهایم رفتند همسرم با دخترم تماس گرفت. من همانطور داشتم به دخترم نگاه میکردم که چه اتفاقی افتاده است که گفت مامان 36 سال انتظار چه چیزی را میکشیدی؟ گفتم انتظار برگشت داییات را میکشیدم و چشمم به در بود که گفت آمده. همان جا نشستم و خدا را شکر کردم و گفتم داییات خوش آمده است و من افتخار میکنم که خواهر شهید هستم.»
با بغل کردن پیکر برادرم، سبک شدم
خواهر شهید قربانی از زمزمههای خود در لحظه دیدار و بغل گرفتن پیکر برادرش میگوید: «برادرم وصیت کرده بود که گریه نکنم اما نتوانستم. وقتی پیکر برادرم را بغل کردم، خیلی سبک شدم که بیان کردنش سخت است. روز دوشنبه قبل از خبر بازگشت، خواب دیده بوده بودم که یک بچه کوچک بغلم داده بودند که حکمتش را نمیدانستم تا اینکه امروز پیکر برادرم را بغل کردم. آن لحظه یاد حرفهای او افتادم که میگفت حجاب تو سلاح ما است و مواظب حجابت باش و اشک نریز.»
ارسال نظر