کریمی غیر تو یا رب نباشد...
سحر هنگامه راز و نیاز است
سحر میخانه دلدار باز است
سحر جود و کرم بسیار دارد
سحر بوی خوش دلدار دارد
سحر مهمانی خاص الهی است
سحر وقت گذار از روسیاهی است
سحر آمد دلم فریاد دارد
کریمی کو که ما را یاد آرد
کریمی کو که دست ما بگیرد
گدا را با همه جرمش پذیرد
کریمی کو که گردد میزبانم
که من مرغ شب بی آشیانم
کریمی غیر تو یا رب نباشد
به جز نام توأم بر لب نباشد
بزرگی کن کرم بنما به حالم
ببین افسرده و بشکسته بالم
بیا جانی بده بر قلب خسته
بنه مرهم بر این بال شکسته
مرا آماده پرواز بنما
مرا با دلبرم همراز بنما
کرم بر مضطری کن یا الهی
بیا و دلبری کن یا الهی
پناهی بر گدا جز این حرم نیست
تو که رسمت به جز لطف و کرم نیست
مرا امشب دگر کن میهمانت
مرا ساکن نما در آستانت
مرا دیگر ز غیر خود جدا کن
خدایا دیر شد ما را صدا کن
منبع: maadehin.ir
ارسال نظر