محل شهادت «صارمی» پاتوق آلمانها شده بود
سوار ماشین شدیم و از کوچه و خیابان های مزارشریف عبور کردیم تا رسیدیم به خیابانی که محل سابق کنسولگری ایران بود. به میانه خیابان که رسیدیم کنسول ساختمانی سفیدرنگ را نشان داد ...
مصطفی وثوق از فعالان رسانه در صفحه شخصی اش، خاطره ای از حضور در شهر مزارشریف را اینگونه بازگو کرده است:
سال 92 بود که برای ماموریتی رفتم افغانستان. یکی از شهرهای مقصد ما مزارشریف بود. شهری که علاوه بر جایگاه ویژه مذهبی به واسطه وجود مقبره منتسب به امیرالمومنین (علیه السلام) خاطره دیگری را نیز برای ایرانیان یادآوری می کند.
بله درست حدس زدید، ماجرای حمله طالبان به کنسولگری ایران در شهر مزارشریف و کشتار دیپلمات های ایرانی و البته خبرنگار ایرنا در این شهر بود که البته بعدها فیلم و داستان هایی هم درباره آن ساخته و منتشر شد.
البته قصد این نوشتار یادآوری این ماجرا نیست. در همان سفر که میزبان ما کنسول ایران در مزارشریف بود یکی از خواسته های من و چند نفر دیگر بازدید از ساختمانی بود که مورد حمله واقع شده بود که با طفره رفتن های چند باره کنسول محترم واقع شد. بالاخره اصرارهای چند باره ما جواب داد و کنسول ایران در شهر مزارشریف _انصافا فارغ از مقام سیاسی اش و البته برخلاف سایر همقطارانش کاملا نمونه یک دیپلمات مردمی بود_ قبول کرد که ما را به محل قتلگاه دیپلمات های ایرانی ببرد. البته یک شرط داشت که و آن هم عدم هرگونه تصویربرداری از ساختمان مذکور بود که ما قبول کردیم.
سوار ماشین شدیم و از کوچه و خیابان های مزارشریف عبور کردیم تا رسیدیم به خیابانی که محل سابق کنسولگری ایران بود. به میانه خیابان که رسیدیم کنسول ساختمانی سفیدرنگ را نشان داد و ماشین که با سرعتی آهسته حرکت می کرد از جلو ساختمان رد شد و رفت و تقاضای ما برای توقف بی پاسخ ماند.
ماشین که رد شد سرگرداندیم تا ساختمان را دوباره ببنیم. نگاهم به بالای ساختمان افتاد. پرچمی داشت تاب می خورد. مبهوت شدم. من همه اش فکر می کردم الان ایران این ساختمان را خریده یا هر طوری هست نگه داشته است. بالاخره ما اینجا شهید دادیم. لازم است کسانی که به افغانستان می آیند ببینند این ساختمان را و البته مکانی عمومی باشد که ما بتوانیم از آن بهره برداری فرهنگی کنیم. اما زهی خیال باطل. پرچمی که بالای ساختمان تاب می خورد نقوشی دیگر داشت. مشکی و قرمز و زرد بود که آن بالا دلبری می کرد.
از خیابان که خارج شدیم از کنسول پرسیدم چرا این ساختمان را نگه نداشتید؟ چرا این قدر راحت از فضایی که می توانستیم بهره برداری سیاسی و فرهنگی کنیم گذشتیم و سئوالات دیگر.
کنسول صبورانه گوش داد و گفت: ایران در نزدیکی شهر مزارشریف درمانگاهی مجهز ایجاد کرده بود که از کیلومترها دورتر هم به آن مراجعه می کردند و فقط هم سراغ دکتر ایرانی می آمدند اما چند ماهی است که این مرکز مجهز با دستور دولت تعطیل شده و امید مردم ناامید. البته که تبعات منفی هم برای ایران. بعد از این پاسخ دانستم که چرا ساختمانی که دیپلمات های ایرانی در آن به شهادت رسیده اند به راحتی واگذار شده و هم اکنون _البته در سال 92_ آلمانی ها در آن مستقر هستند و با توجه به سابقه خوبشان در شهر مزارشریف حتی ممکن است این واقعه را به صورتی دیگر به نفع خود ثبت و ضبط هم بکنند.
ارسال نظر