مسعود پیرهادی
برای او که «هست»
نیمه شعبان که میرسد گویی کل شعبههای خیر به مؤمنان نزدیک میشود؛ «وَ إِنَّمَا سُمِّیَ شَعْبَانَ لِأَنَّهُ یَتَشَعَّبُ فِیهِ أَرْزَاقُ الْمُؤْمِنِینَ؛ و آن، شعبان نامیده شده براى آنکه ارزاق مؤمنان در آن منشعب میشود.» بالاخره سالروز میلاد وارث همه خوبیهاست؛ واهبالعطایا هم بیشتر از اوقات دیگر بذل و بخشش میکند به برکت این مولود؛ هماو که بیمنه رزقالوری.
امام عصر ارواحنافداه میراثدار انبیاء و اولیاء است؛ از آدم صفوةالله علینبیناوآلهوعلیهالسلام تا محمد رسولالله صلیاللهعلیهوآله؛ از امیرالمؤمنین علیهافضلصلواتالمصلین تا امام عسکری علیهالسلام. اگر دریاها جوهر شوند و درختان، قلم؛ اینها تمام میشوند اما مناقب آن حضرت که وارث شخصی چون علی علیهالسلام است، تمام نمیشود.
اما در این نوشته میخواهم قدری از مظلومیت امام زمان عجلاللهفرجه بنویسم؛ از امامی که هست ولیکن بسیاری میپندارند نیست! امامی که اساسا نرفته است که بخواهد بازآید.
حضرت عیسیبنمریم علینبیناوآلهوعلیهماالسلام عروج کردند اما غیبت امام زمان سلاماللهعلیه اینچنین نبوده که ایشان به آسمان بروند. حضرت، حاضر و ناظر است؛ بین ماست؛ اذن الله سامعه است؛ عین الله ناظره است؛ اما معاذالله از جانب دوستان هم نادیده گرفته میشوند. ما خود، حجاب خودیم و باید انانیت ما از میان برخیزد تا بفهمیم و ببینیم بقیةالله را.
امام نهتنها حاضر است بلکه ظاهر هم هست اما برای کسی که طاهر است و قلب و چشمش زنگار گناه نگرفته؛ برای کسی که همسنخ اوست، غیبت هم منتفی است چه رسد به عدم حضور.
حالا تصور کنید آخرین امام معصوم با شأن و مرتبتی که امام صادق علیهالسلام درباره ایشان فرمودند: «اگر من در دورانش بودم همه عمر به خدمتش میایستادم» بیش از هزار سال است که «هست» اما مردم به گمان اینکه نیست و قرار است بیاید، درکی از حضور آن حضرت ندارند و بهتبع نه خدمتشان میرسند، نه آنچنان که باید خدمتشان میکنند؛ مظلومیت برای امام از این بیشتر؟ و محرومیت برای ما از این بیشتر؟
فارغ از فلسفه تامه غیبت که خدا میداند؛ آنچه از آیات و روایات و کلام بزرگان، استنباط میشود این است که اکثریت مردم باید بهقدری رشد کنند که توفیق ولایتمداری حقیقی را پیدا کنند؛ با قیام امام، قیام کنند و با قعود، قعود. معرفت داشته باشند؛ یعنی اولا او را امام بدانند و ثانیا مفترضالطاعة بشناسند. رشد جامعه در کسب آمادگی است؛ همین آمادگی و استعداد را انتظار مینامند؛ نه نشستن و به در خیره شدن!
رستگاری یک شرکتکننده در مسابقه، نه در ایام مسابقات؛ بلکه در ایام تمرین رقم میخورد.
دنیا هم همین است؛ «الا و انّ الیوم المضمار و غداً السّباق»؛ این دنیا محل آماده شدن و تمرین کردن است. یک مرحله از مسابقه را در ظهور و مرحله نهایی و مسابقه اصلی در آخرت رخ نشان میدهد و برای هر دو باید در مرحله تمرین، توشه دستوپا کرد.
غرض از این عرایض چیست؟ آن است که وقتی نگاه به مسئله مهدویت، اینگونه باشد که «فعلا خبری نیست؛ حالا شاید بعدا خبری شود»؛ عموما افراد، حرکت جدی نمیکنند؛ اما اگر بفهمیم که «الان هم خبری هست و ازقضا مدتهاست که خبری هست»، دل مؤمن دیگر آرام و قرارش را از دست میدهد. تازه میگردد بهدنبال یاری که حاضر است و ناظر. تازه مضطر میشود و دلش به مضطر حقیقی گره میخورد.
ارسال نظر