به گزارش پارس به نقل ازگل؛ بعد از ۴ ساعت و چهل و چند دقیقه، حتی مدیر پخش سهل گیر دوشنبه شب ها، مثل خود عادل که جانش در می رود برای گفتگوهای دو - سه نفره، خسته شد و دستور به اتمام برنامه را صادر کرد. برنامه ای طولانی، مثل امواج ارسالی از یک سیاره دوردست؛ بی پایان و روی اعصاب.

بعد از ۴ ساعت، حجم اتهام ها غیرقابل باور بود. مسئله اخلاقی عکاس با خانم ب. زمینه سازی برای تغییر مدیریت در راه آهن. دریافت پول دستی و کشمکش برای پس گرفتن، ندادن. کارت به کارت به یک حساب مجهول. مسئله خانوادگی آقای داور. شاه کلید. تنخواه گردان. محمد سیاه (! ) . دروغ؛ قسم و آیه. تقیه و سکوت و پنهان کاری و خالی بندی. بینندگان ۹۰، حالا نشسته اند و دارند اتهام هارا جدا می کنند. اگر حافظه شان برای ثبت این دو سه ساعت مجادله یکسره جا داشته باشد. مجادله ای که از اول تا آخر، علی دایی یک طرفش ایستاده بود که قبض تلفن استودیوی ۱۴، رکورد را بشکند.

بعد از ۴ ساعت و کم و بیش، سه ساعت پس از خداحافظی کارلوس کی روش و دانیال و استیون، کسی درک نکرد که این لشگر حراف پشت خط، مدیرعامل و مربی و رفیق و کمک و همکار و داور، دارند چه گندی می زنند به فوتبال، یکی از آخرین چیزهایی که داریم. تنها تفریح سالم، که حالا حجم جرایم اطرافش اطلاعاتی ها و قوه قضاییه چی ها را ترغیب می کند برای اینکه بیایند و پتو را کنار بزنند.

۴ ساعت تمام همه از پرینت می گفتند. کاش کنار این قوای قهریه از وزارت مخابرات هم همکاری بخواهیم، از همراه اول و ثانی. از مدیر یاهو و زوکربرگ و هر کسی که از دنیای مجازی برگی برایمان روکرد. ما به یک دوستت دارم هم قانع ایم، به خصوص اگر مخاطبش محسن قهرمانی باشد!

خیلی بیشتر از ۴ ساعت و خرده ای. همه شان، پارسال در یک تیم بودند. یک فصل با هم. دست توی دست، چیک در چیک. همه شان، از سرمربی و مدیر تا دوروبری و مشاور داوری و عکاس و بازیکن. حتی خود داور؛ که می گویند با این تیم و این جماعت حساب و کتاب داشته. خودشان می گویند. خودشان کد می آورند از جمع آوری تراول های پنجاهی و تراکنش دو میلیونی. خودشان می گویند از شماره حساب روی کاغذ و پیگیری و غیره و ذالک. آدم می ماند از کار دنیا، ۴ ساعتی که می فهمی یک سال هم سفره بودن شان مفت نمی ارزیده، لابد.

بعد از ۴ ساعت، کسی نفهمید دستور پرداخت پول، از کارت عکاس به داور، مال کی بود؟ بدنساز؟ داداش؟ اطرافیان؟ خدا را شکر همه تاکید داشتند دایی سالم است. همه. رئیسی کیا و اکبری و کریمی و بقیه. اما خود دایی چی؟ این جنگ بک کله با مدیر و عکاس و داور و فردوسی پور و دیگران، آخرش چه؟ آخرش، همان" تا ته اش رفتن" ؟ برای کدام دستاورد؟ وقتی مرتضی کریمی ناگهان با ریتم تند، اطلاعاتش درباره دایی و آن شب کذایی را علنی می کرد، برای خیلی ها، آن چهره اسطوره ای یک دنده تر تمیز فرو می ریخت.

۴ ساعت برای جواب ندادن به این سئوال که آیا اتهام قهرمانی اثبات شده یا به قول کریمی، دایی تحت تاثیر شانتاژ بدنسازش خطا رفته، زمان زیادی نبود. شک نداریم تا بیست و پنج روز دیگر، بحث در همین جا باقی می ماند. در جایی مثل نقاشی دیوار دفتر، به دست دخترک شیطان علی دایی. جزئیاتی جذاب تر از پایان داستان فساد در فوتبال ایران. همان بحث سرکاری مضحکی که قهرمان های امشبش حالمان را به هم زدند. حالا، نصف شبی، خیلی ها پای فیس بوک دارند از فوتبال اعلام انزجار می کنند. مرگ بر فوتبال؛ بعد از ۴ ساعت افشاگری، آدم اگر" مرگ بر" ی نگوید لابد تا صبح خواب عادل و بهمن و صادق و مرتضی و مسعود را می بیند. کابوسی که ساید مثل نود امشب ته نداشته باشد.

۴ ساعت و خرده ای. کاش خوابیده بودیم. بعد از همان لحظه ای که کارلوس شیرفهممان کرد همین جور شخمی و الکی کی روش نشده. لحظه تهدید عادل به قهر از نود، وقتی ذهنمان را متوجه یک ارزش بزرگ و بی مانند کرد: صداقت. چه شب خوبی می شد، خوابیدن با این حس و رویا.