به گزارش پارس نیوز، 

هفتۀ بیست و سوم رقابت‌های لیگ برتر ایران در پیش است، دربی حساس سرخآبی‌ها، دربی جنجالی اصفهانی‌ها، تقابل قرمز و آبی خوزستان و تبریز و جنگ برای بقا و سقوط و حکمرانی! در هر گوشۀ این لیگ یک دوئل بزرگ برپاست و هرکس هدفی بزرگ را در سر دارد و بی‌توجه به اتفاقات پیرامون همه می‌دوند، به کجا اما چنین شتابان؟!

 

اتفاقی که ظهر دوشنبه نوروزی شهر زیبای شیراز را غرق در ماتم کرد، بخشی از فلسفۀ بزرگ زندگی بود! شکست یک شهر مهربان و بی‌گناه در برابر امواج بی‌رحم طبیعت! بی‌انصافی بزرگی بود... دروازۀ شیراز بی دروازه‌بان باقی مانده بود و حریف بی‌رحم و ناجوانمرد هرچه که می‌توانست بر شدت حملات خود اضافه می‌کرد و در آخر با صدای گریه‌های کودکی خردسال و شیون‌های زنی میانسال و آه پیرمردی کهن‌سال، شیراز بازندۀ نبردی نابرابر شد! این شکست سنگین فقط یک شکست تلقی نبود... این شکست با دیگر شکست‌ها بسیار فرق داشت...

پرسپولیس و استقلال

پرسپولیس و استقلال

 

وقتی که سوت پایان این نبرد خونین به صدا درآمد، کسی به سمت قاضی نمی‌دوید و بیراهه و لیچار بر بارش نمی‌کرد! تماشاگران ناسزا نمی‌گفتند و اتهامات زشت و زننده علیه یکدیگر به کار نمی‌بردند! کار به شکایت و شکایت‌کشی و تحقیر و توهین به یکدیگر نکشید و... این بازی بزرگ که 80 میلیون بیننده داشت، در بی‌رحمانه‌ترین حالت ممکن، یکطرفه دنبال می‌شد، سوت قاضی را به سرقت برده بودند و او نمی‌توانست بگوید: تمام! و این بهترین فرصت شد تا در وقت‌های اضافه وقتی که همه گرم پیروزی بودند، شبیخون بزرگی شکل بگیرد! بله قانون نانوشته فوتبال در تمام زندگی جریان دارد؛ هیچگاه، هیچ توپی از هیچ الگویی پیروی نمی‌کند! کسی نمی‌داند در آخر چه خواهد شد!

 

اما پایان نبرد شیراز با پایان نبردهای لیگ برتر بسیار متفاوت بود؛ هرچند که در شیراز کسی نمی‌خواست به میدان برود و زمین چمن برای استراحت‌گاه مردمانی خسته از مشکلات تدارک دیده شده بود و حریف به اجبار لباس رزم بر تنشان کرده بود، ولی با این حال هم اخلاق را واگذار نکردند، باشد! میبری، ویران می‌کنی، طغیان می‌کنی! هرچه می‌خواهی بکن، در برابر ارادۀ قاضی ما تسلیم شده‌ایم! اگر حکم بر شکست است، می‌پذیریم و در خارج از میدان شکستت می‌دهیم!

 

درگیری در فوتبال ایران

درگیری در فوتبال ایران

 

پایان این نبرد مثل پایان‌های باز اصغرفرهادی، دربی‌های سرخآبی‌ها و حکم‌های کمیته اخلاق نبود! در این پایان، با وجود شکست، عشق و امید و مهربانی بود که نثار یکدیگر می‌شد! سلبریتی آبی و قرمز، همدردهای شمالی و مشاهیر و سلاطین و ...، همه در میدان حاضر بودند و یکدیگر را در آغوش می‌کشیدند، مهربانی در جایگاه لایق خود تعبیر می‌شد، پسر اخموی شیرازی‌ها به آغوششان می‌کشید و دعوتشان به خانه‌های امن می‌کرد، سیدحسین حسینی را می‌گوییم همان مهربان شیرازی، پسرخواندۀ شیرازی‌ها، مهدی رحمتی، آدرس استراحتگاه می‌داد و شایان مصلح سرخ‌ها، در وصفشان چند بیت شعر سروده بود و حتی برخی عادل را در میدانی دیگر سوار بر تراکتور برازی شخم زدن زمین زشتی‌ها دیده بودند! آخ که این فوتبال چقدر حسرت در سینه داشت برای چند ثانیه عشق‌ورزی! شفر هم که سرش با جادوی کهن شیرازی‌ها گیج رفته بود، دست به دعا شده بود! صدای درهم شکستن شهر به گوش می‌رسید، اما به این شکست کسی دامن نمی‌زد، همه دقیقاً همان کاری را می‌کردند که پس از شکست باید کرد، تماشاگران چه تماشاگران خوبی بودند! به جای پول نشان دادن به یکدیگر! آن را بی‌منت فدای لبخند هم کردند! چه زیبا و چه دردناک...

 

طغیان خشم هواداران فوتبال ایران

طغیان خشم هواداران فوتبال ایران

 

البته ناگفته نماند، مسئولین و ناظرین این نبرد نیز در قصۀ ما تفاوتی حاصل نکردند و نقش اصلی این تئاتر ملودرام را همان بازیکنان و تماشاگران بازی‌کردند! آنها مثل همیشه فقط ناظر بودند، در هنگام خروشان شدن ناجوانمردی‌ها، پنهان شدند و پس از آفتابی شدن آسمان، به وسط میدان آمدند و یادشان رفت که کاپ قهرمانی را باید به که بدهند و خودشان در آخر آن را بالا بردند! راستی هفتۀ بیست و سوم در راه است... این بار قرار است سیل بر سر که آوار شود؟!

 

- به احترام هموطنان مهربان و قربانیان حادثۀ دلخراش شیراز و بازماندگان سیل‌زده؛ فوتبال درس تازه‌ای از شما آموخت

 

شهر زیبای شیراز