به گزارش پارس نیوز، 

در هیاهوی رقابت‌های قهرمانی قاره، بسیاری از مردم رشت از برگزاری چنین مسابقه‌ای بی‌اطلاع به نظر می‌رسیدند. با این وجود برای جماعتی که زیر باران نسبتا شدید شهر شمالی خودشان را به ورزشگاه «غریبه» سردار جنگل رسانده بودند، جام حذفی- هر چقدر هم که لجام گسیخته و ناهماهنگ- رقابتِ مهمی به نظر می‌رسید. آنقدر مهم که وقتی بلندگوی ورزشگاه قبل از شروع بازی به اشتباه جدال داماش و سایپا را مربوط به مرحله «یک شانزدهم‌نهایی» دانست، صدای اعتراض سکوها بلند شد. تماشاگرها باور داشتند بلندگوها هم مثل بسیاری از چهره‌های مسئول و تصمیم‌ساز استانی، داماش را فراموش کرده‌اند و تنها وقتی از حیاتِ این تیم مطلع می‌شوند که یک بازی حساس در پیش باشد. تنها بخشی از ورزشگاه سردار جنگل به تسخیر تماشاگرها درآمده بود اما همین گروه از هواداران تیم آبی‌پوش، به سرعت بهانه‌ای برای شادی به دست آوردند. تنها یک دقیقه بعد از شروع مسابقه، داماش صاحب یک ضربه ایستگاهی شد و میلاد پورصف‌شکن با همان قد و قامت کوتاه، به هوا پرید و توپ را به تور دروازه نارنجی‌ها رساند تا سرمای هوا را به یک موضوع فرعی برای تماشاگرها تبدیل کند. بخشی از حقیقت این بود که داماش توانسته در مقابل حریف لیگ برتری‌اش گلزنی کند اما بخش دیگر حقیقت، در این موضوع خلاصه می‌شد که تیم علی دایی 89 دقیقه برای جبران نتیجه و حتی تصاحب یک پیروزی پرگل فرصت دارد. شروع داماش در قامت تیمی از سطحِ سوم فوتبال ایران، فراتر از حد انتظار بود. آن‌ها برای ضربه‌زدن به سایپا روی کارهای ایستگاهی برنامه داشتند و مدام توپ‌ها را به تیر دورتر می‌فرستادند. استفاده از تنها یک هافبک دفاعی در مقابل سایپا، چیزی شبیه انتحار بود اما سایر هافبک‌ها نیز مدام در زمین خودی جمع می‌شدند تا در فضایی فشرده، فرصت نفس‌کشیدن را از ستاره‌های سایپا بگیرند. بازی کاملا در کنترل تیم میزبان بود اما ضربه ایستگاهی غافلگیرکننده صادق بارانی همه چیز را تغییر داد. آن‌چه برای داماش اتفاق افتاد، بی‌شباهت به مسابقه روز گذشته تیم ملی نبود. مدافعانی که همه هوش و حواس‌شان به بازی نیست و به جای تمرکز روی توپ، سرگرم جر و بحث با داور مسابقه شده‌اند. دو تیم با تساوی به رختکن رفتند و نیمه دوم با فشار شدید تیم مهمان آغاز شد. سایپا فرصت‌ها را پشت سر هم تباه کرد تا جای خالی مهدی ترابی برای شهریار و تیم‌اش احساس شود. حالا نوبت یک تعویض طلایی از سوی سرمربی داماش بود. او مدافع چپ تیم‌اش را از زمین بیرون کشید. یکی از هافبک‌ها را به سمت چپ خط دفاعی برد و مرتضی حیدری را به خط حمله اضافه کرد. هیچکس انتظار یک تعویض هجومی را نداشت اما حیدری که به تازگی به زمین وارد شده بود روی حرکت و پاس تماشایی آل‌کثیر، پرونده سایپا و جام حذفی را بست تا داماش برای دومین بار در تاریخ‌اش به فینال جام حذفی صعود کند. آن‌ها یک بار در سال‌های حضور در لیگ برتر با نادر دست‌نشان راهی دیدار نهایی شده بودند اما جنس این صعود، کاملا متفاوت به نظر می‌رسید. این یک معجزه تمام‌عیار فوتبالی بود. سیامک فراهانی که امروز روی نیمکت نشسته، یکی از مهره‌های همان تیمی بود که به عنوان فینالیستِ شگفتی‌ساز جام حذفی شناخته می‌شد.

 

 

بعدازظهر سه‌شنبه، مراسم افتتاحیه جشنواره فجر با اجرای منصور ضابطیان آغاز شد اما آن‌چه در سردار جنگل اتفاق افتاد، به مراتب سینمایی‌تر به نظر می‌رسید. این روایت اوج‌گرفتن تیمی بود که در چند سال گذشته در آستانه نابودی قرار داشت اما زیر آب، نفس‌اش را حبس کرد و هر طور که بود، خودش را از دل مخمصه بیرون کشید. داستان «داماش» و رشت، داستان عجیبی به نظر می‌رسد. این باشگاه در بدو تولد، «عشق اول» هواداران فوتبال در شهر شمالی نبود. آن‌ها ریشه‌های سپیدرود را مورد ستایش قرار می‌دادند و با خاطراتی مبهم از استقلال شهرداری رشت، زندگی می‌کردند. داماش مثل یک کودک ناخواسته بود اما رفته رفته بزرگ شد، عزیز شد و دیگر نمی‌شد بدون او زندگی کرد. وقتی علیرضا جهانبخش و حسین ابراهیمی در کناره‌های خط هافبک به میدان می‌رفتند، داماش مهارنشدنی به نظر می‌رسید اما همه آن روزهای خوب، طوری محو شدند که انگار از روز اول وجود نداشتند. تیمی که یک فصل را در نیمه بالای جدول لیگ برتر تمام کرده بود، حالا در لیگ دو زندگی می‌کند اما امیدوار است از خانه محقر اجاره‌ای، به عمارتی در سطوح بالاتر کوچ کند.

 

حتی در روزهای سقوط آزاد هم، تماشاگرها این تیم را به حال خودش رها نکرده‌اند. آن‌ها به خوبی می‌دانند که میان این رنج‌های مداوم، بهانه‌هایی نیز برای غرور و سرخوشی نیز وجود دارد. بهانه‌هایی مثل معجزه در جام حذفی.

 

 

داماش فصل گذشته نیز به جام حذفی هجوم برد اما در یک مسابقه نزدیک، قافیه را به نفت آبادان واگذار کرد. امسال اما، آن‌ها یک به یک رقبا را کنار زدند تا در نیمه نهایی روبروی سایپا قرار بگیرند و از این رقیب لیگ برتری نیز عبور کنند. هیچ دیواری تا امروز، داماشی‌ها را از ادامه دادن مسیرشان منصرف نکرده است. لیگ دو قاعدتا باید جایی شبیه یک فراموشخانه باشد اما در این فصل از داماش، داستان‌های زیادی شنیده‌ایم. از روزی که گلر تیم با وجود درگذشت مادر خودش را به بازی رساند و سکوها برایش سنگ‌تمام گذاشتند تا وقتی که هوادارها ترانه‌های روز پاپ را به شکل شعارهای تازه و نوآورانه برای بازیکنان‌شان تغییر دادند. رفتاری که مشابه‌اش در فوتبال انگلستان دیده می‌شود. داماش بی‌شباهت به تیم‌های کوچک و کلاسیک انگلیسی نیست. تیمی برآمده از زمین‌های سخت و گل‌آلود و هوای بارانی. تیمی که بازیکنان‌اش هرگز با لباس تمیز به خانه نمی‌روند و هیچ ننگی برای‌شان بالاتر از تکل‌نزدن در جریان یک مسابقه نیست. همه می‌دانند که احتمالا جشن قهرمانی، سهم پدیده، پرسپولیس یا سپاهان خواهد بود اما چه کسی می‌تواند داماشی‌ها را از ادامه این ماجراجویی شیرین منع کند؟ در شهر کارخانه‌های متروکه و صنایع نیمه‌جان، فوتبال «آینده» ندارد اما داماش، حالا نماد یک سبک از دل‌بستن به فوتبال است که همه چیز در آن به زرق و برقِ نتایج گره نمی‌خورد. داماش، کمک می‌کند تا چیزهای دیگری را در فوتبال ببینیم. تا روحیات دیگری را در این ورزش کشف کنیم. آن‌چه به این تیم ارزش می‌دهد، تنها «شگفتی‌سازی» در جام حذفی نیست. آن‌ها صاحب مهره‌هایی هستند که همین زمستان با پیشنهادهای خوبی مواجه شدند اما برای وفاداری به رویای بزرگ قهرمانی، حاضر به ترک باشگاه نبودند. دنیای آن‌ها، با فوتبالیست‌هایی که می‌شناسیم کمی تفاوت دارد.  حتما روزی از آن‌ها خواهیم پرسید که در دنیای‌شان، ساعت چند است؟