برای مهدی قائدی؛ اتوبوس شب
اولین پلانها از پسر کوچک اما شگفتانگیز ایرانجوان بوشهر در لباس آبی، دلچسب و درخشان به نظر میرسیدند اما انگار مربیان باشگاه متوجه نبودند که با چه بازیکنی قرارداد بستهاند.
: اولین پلانها از پسر کوچک اما شگفتانگیز ایرانجوان بوشهر در لباس آبی، دلچسب و درخشان به نظر میرسیدند اما انگار مربیان باشگاه متوجه نبودند که با چه بازیکنی قرارداد بستهاند. حتی با چشمهای بسته از روی خط بریل، میشد به استعداد خالص پسرک بوشهری پی برد اما استقلال منصوریان از اولین مسابقه لیگ با بحران دست به یقه شد تا قائدی جوان به جای برداشتن قدمهای آرام و تدریجی در فضای تازه، ناگهان به قلب میدان جنگ فرستاده شود. او تعویض همیشگی علیمنصور در بیست دقیقههای پایانی بود. تقریبا هر وقت که به زمین میآمد، استقلالیها نیاز مبرمی به گل داشتند و فشار روی شانههای نحیف این بازیکن، به مراتب بیشتر از آن بود که قابل هضم باشد. او به تیم منصوریان کمک بزرگی نکرد و ناگهان از تیم شفر کنار گذاشته شد. همه میدانستند که مهدی دیر یا زود برمیگردد و دوباره پیراهن شماره 16 تیمش را بر تن میکند. بیشترین همدردی با این فوتبالیست اما، در شبکههای اجتماعی اما از سوی چهرههایی صورت میگرفت که در یک شب، میتوانند دوران فوتبال یک بازیکن حرفهای را برای همیشه نابود کنند. یک مشت پلنگ که از قائدی میخواستند کوه درد باشد، طاقت بیاورد و مرد باشد.
از همان اولین روز پیوستن به استقلال، مهدی قائدی نام «مجاهد خذیراوی» را بیشتر از هر بازیکن دیگری شنیده است. نامی که یک روز، سکوهای آبی دیوانهوار شیفتهاش بودند اما حالا با تغییر کاربری، تبدیل به «درس عبرت» بازیکنان جوان باشگاه شده است. قائدی هنوز «ماقبل مجاهد» است و حتی نتوانسته اولین گلاش را در لباس باشگاه جشن بگیرد اما زودتر از این بازیکن، نامش را به حاشیه و جنجال گره زده است. مهدی را مدام از سرنوشت مجاهد، میترسانند اما چیزی برای ترسیدن وجود ندارد اگر او مغز و قلباش را به تملک مطلق فوتبال دربیاورد. او از استعداد فوقالعادهای برخوردار است اما بدون سختکوشی، جنگجویی و تمرکز، هیچ الماسی در فوتبال تراشیده نخواهد شد. برای مهدی قائدی، از مجاهد حرف میزنند. از پیام صادقیان که یک فصل، فضایی بود، بعد به زمین سقوط کرد و آرام آرام راهی زیرزمین فراموشی شد. از علیرضا نیکبخت واحدی که باید در بهترین باشگاههای دنیا فوتبال بازی میکرد. که باید یکی از بهترینهای تاریخ تیم ملی میشد اما عاقبت به دلایلی که هیچوقت برای رسانهها و مردم بازگو نشد، برایش دادگاه صحرایی تشکیل دادند تا از لباس تیم ملی محروماش کنند. با ستاره جوان استقلال، به زبان هشدار صحبت میکنند اما خود باشگاه تا امروز، چند قدم برای این بازیکن برداشته است؟ وقتی نیمار داسیلوا راهی بارسلونا شد، مربیان باشگاه نگران جثه نحیف و عضلات آسیبپذیر این ستاره بودند. خیلی زود، یک برنامه منظم غذایی و ورزشی از راه رسید تا نیمار بعد از یک سال کاملا ناموفق، 6 کیلو وزن اضافه کند و تبدیل به یکی از بهترین فوتبالیستهای دنیا شود. در استقلال اما، حواس چه کسی به قائدی هست؟ آنها از مهدی مراقبت میکنند یا تنها از این بازیکن «انتظار» دارند؟
«نادیده گرفتن» ایدهآلترین تاکتیک در مواجهه با ویدئوهای اینستاگرامی منتشرشده درباره مهدی قائدی است. چرا که ساختن همه این تصاویر از چتهای شخصی و گفتگوهای اینستاگرامی، به سادگی با نرم افزار ممکن خواهد شد. حتی به فرض واقعی بودن محتوای منتشره، به زبان آوردن کلمه «رسوایی» برای مهدی قائدی خندهدار به نظر میرسد. البته که ستارهها باید بیشتر از دیگران از حریم خصوصیشان مراقبت کنند اما کدام پسر نوجوان است که در صفحات شخصی، ادبیات خاص خودش را برای مراوده با دوستانش نداشته باشد؟ آنهایی که امروز شیفته سرککشیدن در زندگی خصوصی چهرههای سرشناس نشان میدهند، غالبا همانهایی هستند که شیوههای بالادستی برای شنود یا هویت گشت ارشاد را مردود میدانند اما در عمل، تندروتر از همه تندروها ظاهر میشوند.
سی سالگی شاید مثل ساعت سه بعد از ظهر، برای هر کاری زود یا دیر باشد اما 18 سالگی برای زندگی، درست مثل ساعت 9 صبح است. مهدی قائدی زمان زیادی در اختیار دارد تا روز طولانی زندگیاش را بسازد. تا اولین گلها را در لباس استقلال جشن بگیرد و با اثبات دوباره استعداد ناباش، مسافر اروپا شود. خیلیها تصور میکنند حواشی اخیر، او را درست شبیه کاراکتر نوجوان فیلم «یکی میخواد باهات حرف میزنه» در یک سکانس شوکهکننده از بین میبرد اما مهدی قائدی، بیشتر شبیه پسر جنوبی فیلم اتوبوس شب است. که در 16 سالگی پسربچه بود و مرد شد. که دوران کودکیاش را با یک سیلی، سپری کرد تا مستقیما به بزرگسالی پرتاب شود.
ارسال نظر