به گزارش پارس به نقل از تماشا، پیرزن دم در این پا و آن پا می کرد. او و چند خانم دیگر کنار در ورودی استادیوم اکباتان منتظر بودند که علی دایی وارد شود. تویوتای مشکلی او را که دیدند همه به شیشه نزدیک شدند. خانم ها نامه هایی را به علی دایی دادند. نامه هایی که توضیح مشکلات مالی شان است و از سرمربی راه آهن انتظار دارند که کمکشان کند. دایی از خیلی قبل تر به این نامه ها عادت دارد اما انگار طی یک سال اخیر نامه ها بیشتر شده اند.

در اتاقش در باشگاه راه آهن پر است از این نامه ها. میزش فقط از این نظر تغییر کرده. در شروع فصل لیگ برتر وقتی برای مصاحبه ویژه نامه لیگ برتر روبرویش نشستیم میزش خالی بود، حالا روبروش پر است از پاکت و نامه. تعدادی از آنها کمک و عیدی برای مردم ورزقان است که عده ای به خاطر اعتماد دست دایی سپرده اند و تعداد بیشتری هم مربوط به درخواست کمک های مردمی است. لابلای همین نامه هاست که علی دایی از تغییرات روحی اش در سال قبل خبر می دهد.

تغییراتی که بعد از تصادف در جاده قم در زندگی اش ایجاد شده. او سال ۹۱ را که با این اتفاق دردناک برایش شروع شد خوب توصیف می کند و فکر می کند که در تصادفش هم خیری بوده. علی دایی تغییر کرده. این اتفاق انگار هر سال برای او رخ می دهد. او در این چند سال مدام پخته تر شده. جنجال هایی که سال گذشته دور و بر نام علی دایی بوده بسیار کمتر از سال های قبل بوده است.

هر چند او سرمربی پرسپولیس نیست اما به نظر می رسد کنترل بیشتری روی اتفاقات دارد. مصاحبه با علی دایی مثل همیشه سخت شروع شد. معمولا طول می کشدکه علی دایی گرم شود و خوب صحبت کند و قبل از آن کمی محتاط حرف می زنداما این گفت و گوی تماشا با سرمربی راه آهن است در پایان سالی که به نظر نمی رسید او با راه آهن موفق باشد و حالا به نظر می رسد که شده.

آقای دایی از اول سال ۹۱ شروع کنیم. شما تصادف کردید و آن خبرها و…

- نه، خدا را شکر همه چیز خوب بوده. این هم قسمتی از زندگی است و خدا در این تصادف خیلی چیزها را به من نشان داد. من تمام این حادثه ها را به فال نیک می گیرم. شاید دیدگاه من را به زندگی یکجور دیگر عوض کرد. خدا را شکر می کنم که سال ۹۱ به خوبی دارد تمام می شودو حادثه خاصی خدا را شکر نیفتاده.

در مورد آن روز ما جایی ندیدیم که خیلی در مورد جزئیاتش صحبت کنید. چه شد؟ همین چیزهایی که می گویید ذهن تان را عوض کرده؟

- نه، ببینید اول از همه مرگ و زندگی آدم یک لحظه است و همه چیز دست آن بالایی است. بخواهد نگه می دارد، بخواهد آدم می رود. در آ« صحنه هم با اینکه من ۲۰ سال است رانندگی می کنم، یک آن به خاطر سرماخوردگی که داشتم و به خاطر قرص و شربتی که استفاده کرده بودم، چشم هایم را بستم و آن حادثه اتفاق افتاد. شاید باور نکنید اما قبل از آن حادثه اصلا عین خیالم نبود که آدم برود، بیاید. نمی دانم، در این دنیا باشد، نباشد، اصلا و ابدا. هیچ موقع ترسی از این نداشتم، الان هم ندارم اما در آن حادثه…

تلنگر بود…

- مطمئنا تلنگری بود که من باید بمانم و به خیلی ها باید خدمت کنم مخصوصا به خانواده ام، دخترم، خانمم و آنهایی که من را دوست دارند. از آن موقع همیشه از خدا عمر باعزت خواستم که بتوانم همیشه در کنار خانواده ام باشم. به دخترم خدمت کنم و به مادرم و کسانی که من را دوست دارند.

آقای دایی من فکر می کنم یک اتفاق اینجوری برای آدم می افتد، یعنی برداشت من از صحبت های شما این بود که اصلا دید آدم به زندگی عوض می شود. وقتی کسی، عزیزی را از دست می دهد ناگهان دیدش به زندگی عوض می شود. یه اتفاق آنجوری برای خودش ممکن است یک چیزهای دیگر در زندگی بی معنی شود، آن وقت یک چیزهایی ارزش بیشتر پیدا می کند. می خواهم بدانم این اتفاق برای شما هم افتاده؟

- مطمئنا همینجوری است. من فکر کنم آن کسی که می رود شاید خیلی جاها هم راحت می شود چون چیزی رلا حس نمی کند. آن کسی که می ماند برای بازماندگان است و این را به خوبی حس کردم. به خوبی حس کردم کسانی که من را دوست دارند چه ضربه ای می خورند. کسانی که با من هستند، چه ضربه ای می خورند. یکجور دیگر هم آدم می تواند نگاه کند. گفتم آن حادثه یک تلنگر بود به خود من که آدم باید بهتر از اینها زندگی کند و خیلی محو این دنیا نباشد چون این دنیا…

قبلش اتفاقی در زندگی تان افتاده بود که با این قابل مقایسه باشد؟ مثلا یک شوک اینجوری.

- شوک اینجوری، نه.

نه برای خودتان، مثلا پدرتان فوت کرد.

- نه، برای خود من هم هیروشیما بدترین چیز بود که اصلا خانواده ام از من خبر نداشتند. باز الان جوری بود که همه خبر داشتند. می دانستند چه اتفاقی افتاده، سریع خودشان را رساندند اما در هیروشیما من تنها بودم و خانواده ام هم از من خبر نداشت.

یعنی این سخت تر بود؟ تصادف ناگهانی…

- نه، باور می کنید من زیاد چیزی نفهمیدم.

چه جوری بود. برادرتان به هوش بودند؟

- خودم هم به هوش بودم خدا را شکر.

خودتان راننده بودید؟

- بله، خودم راننده بودم. هم من به هوش بودم، هم داداشم. باید از محمدمان خیلی تشکر کنم، خیلی زحمت کشید. شاید او نبود، حادثه بدتری می افتاد.

تلفن زدیدکسی به کمکتان آمد؟

- مندیگر نمی دانم. من را داداشم برد بیمارستان. خبر آنچنانی ندارم.

اصلا نمی دانید چه کسی فهمید؟ چه کسی آمد کنارتان؟

- نه، من اینها را نفهمیدم. من فقط یادم است خودم را کشیدم بیرون و کنار خیابان افتدم و به نظرم داداشم یک نیسان گرفت. یعنی کسی نگه نمی داشت. همه می ترسند دیگر.

ساعت چند بود؟

- یادم نیست. ۹ و نیم، ۱۰ شب بود.

کسی جرات نمی کرد بایستد؟

- نه دیگر. کسی نمی ایستد. در تصادف می گویند که خدای نکرده اتفاقی بیفتد و گردنشان بیندازند. یک نیسان ما را برد به آمبولانس و از آمبولانس یادم است که یک محله بود که دورتر از بیمارستان هم بود. یعنی مسیر مخالف را ما رفتیم و دوباره برگشتیم رفتیم آمبولانس. باید از دوتا کارکنان آمبولانس و راننده اش خیلی تشکر کنم. آنها خیلی به من رسیدند تا به بیمارستان برسم و بیمارستان کاشان هم که سنگ تمام گذاشتند. دکترها، تمام کارمندانشان، همه شان.

آن راننده نیسان را بعدا ندیدید، نمی دانید چه کسی بود؟

- نه نمی، دانم. نمی دانم چه کسی بود. اتفاق بود دیگر|. تمام شد.

الان دیگر آن اتفاق را فراموش کرده اید؟

- نه، مطمئنا آدم باید از این مسائل درس بگیرد، درسمان را گرفتیم.

می دانید من چه می خواهم بگویم آقای دایی. قبل از اینکه چنین اتفاقی در زندگی کسی بیفتد، ممکن است آدم اصلا به مرگ فکر نکند ولی اینجا فکر می کندکه با مرگ زیاد فاصله ندارد…

- نه، من اول صحبت هایم هم گفتم اصلا دیدگاه آدم را عوض می کند. باید آنقدر خوب زندگی کنید که راحت بمیرید.

الان دیگر با تبعات تصادف مشکلی ندارید؟

- نه، خدا را شکر. یک خرده فقط شکل ظاهری سرم است وگرنه مشکلی ندارم.

انشاءالله دیگر از این اتفاق ها نیفتد.

- قربان شما.

به قول شما حادثه است دیگر اما در زندگی فوتبالی تان به نظر سال بدی نبود. شما در راه آهن…

- خدا را شکر چهارم عید بود که تمریناتمان را شروع کردیم و خودم هم آمدمبالا سر تمرینات. تیم ما بعد از عید عالی کار کرد. امتیازات خیلی خوبی را کسب کرد. با آن شرایط خیلی بدی کهما داشتیم در تیممان، توانستیم راه آهن را به رتبه دوازدهم بیاوریم که در لیگ سابقه نداشت. بعد هم با آن شرایط بدی که اول فصلا داشتیم، خدا را شکر مالکان جدید که باشگاه را خریدند درست برنامه ریزی کردند و ما تا اینجای جدول بالا آمدیم. با شرایطی که ما شروع کردیم، فوتبالی می گویم، ما ۵ روز مانده به بازی ها تیم را بستیم…

بازیکن نداشتید، همه فکر می کردند…

- آمادگی نداشتیم. ما باید حداقل بین ۶ تا ۸ هفته تمرین و بدنسازی می کردیم که این را نداشتیم به هیچ عنوان اما خدا خیلی دوستمان داشت.

چه جوری آن را جبران کردید آقای دایی؟

- با برنامه ریزی درست. با تمریناتی که انجام دادیم. خدا هم خیلی کمک کرد. نمی توانم بگویم شاید بعضی از بازی ها بود که مستحق مساوی بودیم و خدا دوستمان داشت و بازی را بردیم و بعضی از بازی ها را مثلا مساوی کردیم. من فکر کنم نیم فصل اول خدا خیلی ما را دوست داشت. متاسفانه نیم فصل دوم خیلی مشکلات پیدا کردیم از لحاظ اینکه بازیکن آسیب دیده زیاد داشتیم.

این هم برمی گشت به همان بدنسازی نکردن و اینکه مطمئنا تیمی که بدنسازی نکرده باشددر نیم فصل دوم افت می کند. در بعضی از بازی ها هم خیلی بدشانسی آوردیم. با اینکه فوتبال را خیلی خوب بازی کردیم نتوانستیم نتیجه بگیریم اما خدا را شکر الان بچه های ما خوب کار می کنند و با خیال راحت می توانیم لیگ را ادامه بدهیم. امسال شرایط خیلی سخت بود.

امسال دیگر مشکل افتادن هم که ندارید.

- نه، امسال خیلی خدا به ما کمک کرد. خیلی دوستمان داشت. امسال ۴ تیم می افتندو تیم پنجم هم می رود پلی آف. این خیلی شرایط را سخت کرده بود و بچه های ما خیلی همت کردند. مدیران باشگاه و مالکان هم درست و حسابی حمایت کردندو ما توانستیم امسال را خدا را شکر تا اینجای کار به خوبی رد کنیم.

الان برای خود شما هم شاید به خاطر مدیریت باشگاه، سال کم دردسرتری بوده، خیلی تنش نداشتید.

- مطمئنا. ما امسال اصلا هیچ تنشی نداشتیم. ما فقط فکر فوتبال را می کنیم و فقط تمریناتمان را انجام می دهیم و کارمان را می کنیم. بقیه را باشگاه انجام میدهد و گفتم که خیلی خوب حمایت کرد. انشاءالله تعداد باشگاه های خصوصی در مملکت ما زیاد بشود که بیایند درست و حسابی برنامه ریزی بکنند. اگر من ماندم یا نماندم مطمئنا برنامه های زیادی دارندکه بتوانند باشگاه را درست کنند و یک باشگاه خصوصی منحصر به فرد باشد و بتواند طلایه دار باشگاه های خصوصی باشد که بتواند انشاءالله در آینده فوتبال ما حداقل خصوصی باشد.

آقای دایی سوالی در ذهن من هست. البته یکی دو بار هم جسته و گریخته پرسیده ایم و شما هم یک وقت هایی اشاره کرده اید به برنامه هایتان برای آینده. من همیشه فکر می کنم علی دایی الان درگیر فوتبال شده و بارها هم گفته اید که علاقه دارید کنار فوتبال باشید و دنبال مدیریت و این چیزها نیستید. من همیشه فکر می کنم امسال این باشگاه هستید و سال بعد ممکن است اینجا نشود، بروید یک جای دیگر. فکر نمی کنید لازم است بنشینید و بگویید حالا این هدف من است مثلا و من می خواهم این کار را بکنم یا اینکه فکر می کنید همینجوری بابد ببینید چه می شود؟ یک سال پرسپولیس، یک سال راه آهن…

- اینها که دست آدم نیست. خودم هدفم ا زمربیگری این است که انشاءالله یک روز بتوانم بروم در اروپا مربیگری کنم. اصلا فکرم این نیست که بخواهم صرفا در ایران مربیگری کنم.

فکر نمی کنید زیاد در ایران انرژی گذاشته اید؟

- نه، مطمئنا اگر انرژی نگذاری که به نتیجه نمی رسی.

نه، منظورم این است که یک بخشی که لازم است را بگذارید برای اینکه بروید آنطرف.

- نه، ببینید من جوانم، تازه مربیگری را شروع کرده ام. من ۴۳ سالم است. هنوز خیلی راه دارم. به همین خاطر فکر نمی کنمدیر شده باشد برای من و مطمئنا خیلی کارها می کنم به آن چیزی که می خواهم برسم.

این سخت نیست؟ خیلی ها فکر می کنند از ایران رسیدن به اروپا در حوزه مربیگری خیلی سخت است. حتی برای علی دایی که آنجا بازی کرده. بالاخره آدم شناخته شده ای است.

- همه چیز سخت است.

نه، راهش چیست؟

- رفتن و آنجا بازی کردن هم خیلی سخت است. موقعی که آدم بتواند برود و آنجا بازی کند، این کار را هم می تواند بکند. من خودمدوست دارم جایی بمانم حداقل ۳ سال کار بکنم که بتوانم توانایی های فنی ام را نشان بدهم. مثلا تیم را درست بکنم. نقاط ضعف تیم را درست کنم. تیمی که دلم می خواهد را ببندم. همین راه آهن را سال قبل، ۱۰ روز مانده به بازی ها در دست گرفتم و آن هم به خاطر این بود که خیلی از حرف و حدایث ها را تمام کنم.

اگر نمی آمدم و جایی را نمی گرفتم، فکر می کردندکه من منتظرم مثلا پرسپولیس نتیجه نگیرد و برگردم. به خاطر این مسائل سال قبل مربیگری کردم. امسال هم چون دوست دارتم به باشگاه خصوصی کمک کنم و بچه های این تیم، بچه های خودم هستند، ماندم. آنها عین داداش هایم می مانند و دوست داشتم به اینها کمک بکنم، آمدم این مسئولیت را قبول کردم ودوست دارم در جایی ۲،۳ سال باشم که با خیال راحت، تیمم را خودم ببندم، یعنی این فرصت و زمان را داشته باشم که تیمم را ببندم و بتوانم با تیمم کار کنم که توانایی های فنی ام را نشان بده.

میدانید من چه می گویم آقای دایی؟ من می گویم حتی الان مثلا جایی مثل ترکیه هم کحه قاعدتا فوتبالش خیلی پیشرفت کرده و کلی ستاره بزرگ می آورد در آنجا بازی می کنند، خیلی سخت مربی بتواندبرود لیگ های اروپایی.

- مطمئنا.

مگر اینکه شما آدم شناخته شده ای هستید، مثلا فرض کنید دوستانی داشته باشید در اروپا، مثلا هرتا یا بیله فلد که بگویند می خواهیم علی دایی را دعوت کنیم بیاید اینجا، وگرنه راهش خیلی سخت است.

- مطمئنا من امسال هم می توانستم. اگر خودم می خواستم می توانستم.

کجا؟ هرتا؟

- با من صحبت کردند اما قبول نکردم.

چرا؟ ملاحظه تان چه بود؟

- نه، به خاطر شرایط زندگی ام باید اینجا تمام کارهایم را انجام بدهم که بتوانم بروم و آن شرایط هم مهیا نبود. بعد دوست ندارم به هر قیمتی بروم. دوست دارم پیشنهادی باشد که در شأن آدم باشد.

هرتا هم الان تیم خوبی است در لیگ ۲ و در آستانه صعود است.

- من فکر میکنم امسال انتخاب درستی کردم. به خاطر شرایطی که درایران داشتم و شرایط کاری ام. انشاءالله سعی می کنم روزی حتما بروم آنجا.

فکر می کنید دوباره این فرصت پیش می آید؟ چون خیلی فرصت خوبی بوده.

- مطمئنا فرصت زیاد پیش می آید.

چند وقت پیش، یکی دو کشور مانند عراق و سوریه به شما پیشنهاد داده بودند.

- بله اما شرایط سوریه اصلا درست نبود، تصمیم درستی گرفتم و شرایط عراق هم به این شکل الان درست نیست. مجرد بودم شاید می رفتم اما دیگر الان وقت این چیزها نیست.

ولی پرونده ای نیست که بگویید بسته ام و گذاشته ام کنار.

- نه، اصلا و ابدا.

چون به هر حال هزار اتفاق ممکن است بیفتد.

- بله، در آینده خیلی اتفاقات ممکن است بیفتد.

جایی اشاره کردید که اگر مجرد بودید می رفتید. من یادم است سال های سال همه سوال ذهن شان این بود که چرا علی دایی ازدواج نمی کند. مدام هم از شما می پرسیدند.

- من فکر می کنم به موقع ازدواج کردم و موقعی ازدواج کردم که بتوانم وقت بیشتری برای خانواده ام بگذارم. خودم اینطوری راحت تر بودم و به نظرم بهترین انتخاب را کردم.

پشیمان نیستید از ازدواج؟ !

- اصلا و ابدا.

معمولا مردها پشیمان می شوند!

- اصلا و ابدا.

اگر پشیمان هم باشید که اینجا نمی گویید.

- (خنده) نه، اصلا خدا یک کوچولو داده که با دنیا عوضش نمی کنم.

بچه که اصلا بحثش فرق می کند. ازدواج محافظه کارتان نکرده است؟ باعث نشده در زندگی کمی محافظه کار بشوید؟ به قول خودتان اگر مجرد بودید ممکن بود همین پیشنهاد عراق را بپذیرید یا چه بسا پیشنهاد هرتا را.

- نه، اینها را نپذیرفتم، وگرنه در زندگی همفکری خیلی خوبی هم با من می کنند و خیلی وقت ها در خانه خیلی به من کمک کردند، خیلی. فکر کنم آدم وقتی موفق است، یک زن خوب و فداکار پشت اوست که می تواندخیلی به او کمک کند.

برای کنترل حواشی فوتبال خوب است. همیشه شایعاتی است که این مثلا با فلانی می خواهد ازدواج کند. این ممکن است ذهن آدم را کمی درگیر کند. زن گرفتن این حسن را برای ستاره ها دارد.

- به نظر من موقعی باید ازدواج کنی که در دنیا و زندگی ات همه چیز را دیده باشی، بعد بخواهی زندگی بکنی.

یعنی تصمیمت را گرفته باشی که تشکیل خانواده بدهی.

- حتما.

یعنی کسی که دنیا را ندیده، هیچ وقت نباید ازدواج کند؟

- مطمئنا آدم هر چه تجربه اش بالاتر می رود، انتخابش درست تر خواهد بود. ما الان مشکلمان این است که بعضی از فوتبالیست های خوبمان در جوانی ازدواج می کنند، بعدها در زندگی به مشکل می خورند. ما از این مسائل کم نداریم.

دیدگاهشان عوض می شود.

- مطمئنا. با یک دیدگاه دیگر ازواج می کنند. بعدها که شرایط بهتر می شود خیلی مسائل پیش می آید. به همین خاطر فکر می کنم بهترین موقع ازدواج کردم و فقط از این بابت ناراحتم که پدرم نبود، وقتی ازدواج کردم.

خدا رحمتشان کند. خانمتان دیدگاهش نسبت به زندگی با علی دایی که یک ستاره است چطور بوده؟ ممکن است ابتدا یک دیدگاه دیگری داشته باشدو بعد که وارد زندگی شود، تغییر کند.

- نه، خدا را شکر.

از زندگی با شما راضی است؟

- بله.

به هر حال سختی های خودش را دارد.

- درست است اما از آن طرف محاسن دیگری هم دارد. بعد، خانم من خودش تحصیلکرده است و مهندس صنایع غذایی است.

پس برای او روشن بوده که چه تصمیمی می گیرد.

- بله.

معمولا خانم هایی که با ستاره ها ازدواج می کنند تصور دیگری از آنها دارند اما وقتی وارد زندگی می شوند می بینند که چقدر سخت است. به همین خاطر هم است که خیلی ها جدا شده اند.

- نه، نه. همه چیز خدا را شکر خوب است. از روز اول می دانستند و با دید باز تصمیم گرفتند.

چقدر برای فوتبال وقت می گذارید آقای دایی؟ خارج از تمرین و مسابقات. اصلا وقتی برای فوتبال می گذارید؟

- باور نمی کنید فوتبال تمام وقت من را گرفته. اصلا به آن صورت نمی توانم به کارهایم برسم.

بازی ها را شب ها می نشینید و می بینید؟

- مطمئنا بازی ها را می بینم. تنها این نیست که ما بیاییم و تمرین کنیم. برنامه ریزی کردن برای بازی ها و تمرینات، خود آنالیز کردن بازی تیم های حریف. حداقل باید ۲،۳ فیلم بازی حریف را نگاه کرد. بازی تیم خودم را همیشه نگاه می کنم ببینم کجا اشتباه داشتیم، چه کاری بکنیم بهتر می شویم. کجا بهتر بودیم. در روز خیلی از وقت من را فوتبال می گیرد. این نیست کهفقط برویم سر تمرین و بعد بازی. اگر اینجوری باشد که اصلا نمی توانی موفق شوی.

ما که خبرنگار هستیم، وقتی شب به خانه می رویم و می خواهیم فوتبال ببینیم، همسرمان شاکی می شود!

- برای ما هم همینجوری است! اما خدا را شکر دوتا تلویزیون گذاشتیم! (خنده)

نه به خاطر تلویزیون. اینکه مثلا در خانه دو کلمه صحبت کنیم.

- این حرف هایی است که همه می زنند.

درد مشترک همه است!

- خدایی حرف مشترک تمام خانم هاست اما هم خدا را شکر همسرم و خانواده اش دیگر فوتبالی شده اند. حتی در مهمانی هم باشیم، اولین چیزی که باید نگاه کنیم فوتبال است، نه اینکه بخواهد برنامه دیگری ببیند.

کمک فکری هم به شما می کنند؟ نظری در مورد بازی تیمتان هم می دهند؟ اینکه مثلا چرا فلان بازیکن را گذاشتید؟

- نه.

اصلا کسی جرات نمی کند!

- اینطور نیست اما این کار را نمی کند چون گفتم خدا را شکر تحصیلکرده هستند، می دانند که هر کس یک تخصصی دارد.

پرسپولیسی هستند؟

- خداییش نه. هیچ کدام. نه پرسپولیسی، نه استقلالی. هر تیمی که من در آن باشم طرفدار آن هستند. پدرخانمم فقط بازی های ملی را نگاه می کردند. از وقتی که من مربیگری می کنم هر جا که من هستم، طرفدار آنجا هستند.

خانمتان قبل از ازدواج، فوتبال را پیگیری می کردند؟

- نه، اصلا فوتبالی نبودند.

الان فوتبالی شدند دیگر.

- الان فوتبالی است. نگران است که چه کار می کنیم و چه جوری است.

دید فنی که پیدا نکرده اند؟ !

- چرا. بعضی وقت ها یک چیزهایی می گوید! (خنده)

تاثیرگذاری مربی در ایران مثل اروپا نیست

آقای دایی بحثی است که چرا مربیان ایرانی، خارج از کشور نمی روند. مثلا در حد لیگ امارات هم خیلی خواهان ندارند. آنطور که بازیکنان ما را می خواهند، مربی های ما را نمی خواهند. خود شما یکی دو پیشنهاد داشتید اما در کل خیلی پیشنهاد برای مربیان ایرانی نمی آید. حتی در حد لیگ ازبکستان و تاجیکستان. فکر می کنید دلیل این موضوع چیست؟ دلیلش این است که دانش مربیان ما پایین است؟

- نه، اینطور نیست.

خودشان نمی خواهند بروند؟

- به نظر من شاید خیلی از مربیان ما بخواهند بروند اما شما نگاه کنید، همینامسال امارات سیستمش را گذاشت روی اینکه نه مربی گرفت و نه بازیکن از ایران جذب کرد. یکسری مسائل سیاسی هم باعث شده که نتوانیم برویم.

قبلا هم که مشکل نبود باز نمی رفتند.

- مطمئنا کسی که می خواهد سرمایه گذاری کند و پول آنچنانی بدهد دنبال مربیان خارجی و بزرگ می رود. خود آقای کی روش کجاها کار کرده. امارات بوده. در یک تیم آفریقایی بوده. آنها چنین مربیانی را می خواهند. بعد هم تمام مربیانی که به این کشورها می روند یک منیجر درست و حسابی دارند. مربی، خودش که نمی رود مستقیم صحبت کند. مطمئنا منیجر می رود صحبت می کندن و پیشنهاد می دهد. ما از این بابت هم شاید ۲،۳ منیجر خوب در ایران بیشتر نداشته باشیم. این مشکل ما از این بابت هم است.

من فکر می کنم بخشی هم برمی گردد به اینکه در کل آسیا هم یک مربی آسیایی اسم و رسم دار نداریم. حتی در ژاپن هم که اینقدر فوتبالش پیشرفت کرده، مربی بزرگی ندارد که بگوییم دو مربی دارد که در جای دیگر مربیگری می کنند.
- همین مشکل را ما در آسیا داریم. چون آسیایی ها، ۹۵.۹ درصد دنبال این هستندکه از اروپا مربی بیاورند.

فکر می کنید نسل شما و مثلا سامی جابر که ستاره بودند بتوانند مربیان بزرگی بشوند؟ یا حتی نسل بعدتر.

- مطمئنا می شود. فقط باید در لیگ قهرمانان آسیا آدم مربیگری کند که در دید باشد. نتیجه مناسب را بگیرد. لوکا بوناچیچ آمد با سپاهان، خوب کار کرد رفت النصر. امارات او را خواست. را شما او را می گویید. خیلی از بازیکنان خارجی آمدند در لیگ ایران، از ایران توانستند برلوند به تیم های خوب.

توره الان در لیگ فرانسه بازی می کند و آقای گل است.

- همان را شما نگاه کنید در لیگ ۲ است. نمونه های زیادی است اما همانطور که گفتم شرایط سخت است، خیلی سخت است.

آقای دایی وقت هایی که خیلی خسته می شوید، فشار کار زیاد می شود چه کار می کنید. این خیلی برای من سوال است که علی دایی چطوری به آرامش می رسد؟ راه آرامش تان چیست؟

- الان دخترم را بغل می کنم آرامش دنیا را به من می دهد. بدترین باختم را هم بیاورم، بدترین شکل تجارت و کارم هم به مشکل بخورد، به هر حال بالا و پایین دارد دیگر، او همه چیز را از یاد آدم می برد، همه چیز را.

یک وقت مسافرتی باشه اردبیل می روید یا شمال؟

- این حس را فقط دخترم و خانواده ام به من می دهند. دوستای خوبم هم خیلی کمکم می کنند. دوست خوب خیلی کمک می کند.

در این وقتی که برای فوتبال می گذارید، وقتی هم برای الگوبرداری از باشگاه های اروپایی دارید؟ الان شما کدام باشگاه را دوست دارید؟ فوتبال کدام تیم را می پسندید؟

- من فوتبال بارسلونا را خیلی می پسندیدم اما الان یک ماه است کمی از آن فوتبال دور شده ام چون خودم فوتبالی که بارسلونا بازی می کرد را خیلی نگاه می کردم، خیلی.

همه می گفتندکه مربی در این تیم تاثیر ندارد و همه اش به خاطر حضور ستاره هاست ولی الان مشخص شد که چقدر مربی مهم است.

- مگر می شود بدون مربی، شما کاری را انجام بدهی. شما بهترین کشتی دنیا را داشته باشی، تا یک ناخدای خوب نباشد و درست هدایتش نکند، مگر می تواندن به مقصد برسد؟ هر چقدر هم که ملوان داشته باشد. الان هم بارسلون، همین مشکل را دارد. کسی بالاسرش نیست که بخواهد درست هدایت کند، بعد بیرون زمین، مربیگری، تنها تمرین دادن نیست. شاید همین تمرینات را هیچ وقت گواردیولا نمی داد. همکارانش می دادند اما سرمربی باید تیم را درست ارنج بکند. در زمان های حساس درست تصمیم بگیرد. دست تیم را بخواند. تاکتیکش را در زمین عوض بکند، وگرنه من برای شما هزار کتاب و سی دی می آورم، شما برو نگاه کن، یک چیزهایی دربیار و تمرین بده. تمرین دادن هنر است اما هنر اصلی آن است که در مواقع حساس بدانی چه کار باید بکنی. چطوری تعویض کنی. همین بازی رئال با منچستر، آن هافبک کرواسی، اسمش چیست…

مودریچ…

- مودریچ را آورد، کل بازی را عوض کرد. نه اینکه گل بزند. در آن فضا دیدید چه کار کرد. اصلا کل بازی را برگرداند به نفع رئال. اینجور جاهاست که مربی مشخص می شود.

در فوتبال ایران هم فکر می کنید به همین اندازه تاثیر دارد؟ مربی همینقدر، تاثیرش زیاد است یا عوامل دیگری هم هست؟ عده ای می گویند در فوتبال ایران مسائل دیگری هم تاثیر دارد. اینکه بلد باشی با سکو چطوری ارتباط برقرار کنی، با داور چطوری باشی، بازیکن حریف…

- مطمئنا فوتبال ما یک قواعد دیگری دارد. تا موقعی که حرفه ای نشویم همین است. موقعی که حرفه ای بشوی، آن موقع است که شرایط فرق می کند. ما الان حرفه ای نیستیم به هیچ عنوان. من فکر می کنم همان آماتور هستیم. نیمه حرفه ای هم در خیلی از مواقع نمی توانم اسمش را بیاورم. تا موقعی که حرفه ای نشویم، همین مسائل هست و همین مشکلات را داریم. همیشه هم همینطوری بوده. خیلی قواعد دیگر هم بر فوتبال ما حاکم است که فکر کنم، واردش نشویم خیلی بهتر است.

پس مربی خیلی مثل اروپا تاثیرگذار نیست.

- نه، مثل اروپا شاید نباشد اما خیلی جاها هم هست که تاثیرگذاری مربی ها را می بینیم.

نسبتشان کم است…

- مربیان زیادی در ایران داریم که مطمئنا هر جا بودند تاثیرگذار بودند. مطمئنا به نسبت اروپا تاثیرگذاری مربیان کمتر است.

مگر اینکه این قواعد را بلد باشد. حالا فنی اش خوب نباشد، کوچینگ سکوهایش خوب باشد.

- دیگر من به این مسائل کار ندارم. خدا را شکر ما نه به سکو کار داریم نه با چیز دیگر. ما سرمان را انداختیمپایین و کار خودمان را انجام می دهیم.

ممکن است ما یکی، دو نقد هم به علی دایی داشته باشیم که مثلا رفتارش در اینجا، اینجوری بوده ولی حداقل می دانیم که هیچ وقت. هیچ حرف و حدیث اینجوری پشت سرش نبوده. یعنی سالم کار کرده. حالا به چیزی اعتقاد داشته.

- من به این اعتقاد دارم که سالم کار کنی، شاید ۳۰ سال دیگر هم کار کنی اما اگر راه کج را بروی، یک جا به بن بست می خوری که بعضی ها هم خوردند. در زندگی هم اگر آدم راه درست را برود به آن چیزی که دلش می خواهد، دیر یا زود می رسد. آنهایی که راه کج را می روند و به آن چیزی که می خواهند می رسند، مطمئن باشید راحت هم از دست می دهند.