روایت ناراحت کننده مادر سارا عبدالملکی از تهدید به بسته شدن حسابش
مادر راگبیباز سابق تیم ملی کشورمان گفت: از طرف برخیها تهدید شدم و نمیخواهم اسمی از آنها ببرم، کسانی که کمکی نمیکردند، میگفتند، کاری نکنید که کمکهای مردمی به دستتان نرسد.
به گزارش پارس به نقل از نسیم، مادر سارا عبدالملکی( ملیپوش تیم راگبی که به دلیل تصادف در بیمارستان بستری است) این روزها شرایط خوبی ندارد. از یک سو با بیمهری برخی مسئولان مواجه شده است و از طرف دیگر با سیل حرکت خودجوش مردمی که از ستارههای ورزش و سینما گرفته تا مردم عادی و پیر و جوان هر چه در توان دارند در طبق اخلاص گذاشته اند.
وی دراین خصوص گفت: جراحی سارا به خوبی انجام شده است و پزشکان معالجش به جراحیهایی که روی وی انجام شده است، امیدوارند، اما شرایط جسمی وی دردآور است. دیروز هم به دلیل مشکل تنفس به ICU منتقل کردند.
مادر عبدالملکی افزود: در این مدت بسیاری به عیادت سارا آمده و کمک کردند. آقای دایی هم قولهای امیدوار کنندهای دادند. روزهای اول که فرزندم در بیمارستان بستری بود، برگهای نوشته بودم برای فروش کلیهام و میگفتم خدایا مگر میتوان با ۲۰ یا ۳۰ میلیون هزینههای درمان سارا را پرداخت کرد، اما فکر نمیکردم مردم اینقدر ورزشکارشان را دوست داشته باشند و از آنها تشکر میکنم.
وی درباره مسدود شدن حساب بانکیاش اظهار داشت: از طرف برخی تهدید شدم و نمیخواهم اسمی از آنها ببرم، کسانی که کمکی نمیکردند، میگفتند، کاری نکنید که کمکهای مردمی به دستتان نرسد. وقتی حسابم مسدود شد، فکر کردم شاید کار آنها باشد، اما وقتی به بانک مراجعه کردم؛ گفتند اشکال فنی در سیستم بوده است و امروز برطرف شد.
مادر راگبیباز ملیپوش کشورمان که دوست ندارد، چهره افرادی که وی را تهدید کردهاند را نشان بدهد، گفت: نمیخواهم اسم فردی که مرا تهدید کرده است، بیاورم، چون همه مادران میدانند هیچ چیزی در این دنیا باارزش تر از فرزندشان نیست. من در تلاشم که فرزندم روزی بتواند سرپا بایستد. از لحاظ فکری و روحی درگیر هستم و نمیخواهم از جناح دیگری اذیت شوم.
وی ادامه داد: مرا تهدید کردند که حسابهای مردمی را میبندیم و من هم گفتم که مردم ورزشکارشان را دوست داشتند و به وی کمک کردند. ما خانواده کارگری هستیم، مستاجریم و نه ماشین و نه طلا و وسایلی دارم، ما فقط در حد کارگری کار کرده و دو ورزشکار را تحویل جامعه دادیم. از طرفی من هم بیماری خاص دارم و هزینههای درمانم بالاست. نمیدانم این کمک های مردمی چه تهدیدی برای آن آدمها داشت و نمیدانم چه دشمنی با فرزند من دارند. روزهای اول سراغ خودشان رفتم و گفتند این سفر شخصی بوده است و به ما ربطی ندارد و وقتی صاحب کارم پیگیر کارهایم شد و نتوانست کاری کند موضوع را مطبوعاتی کرد و بعد از آن هم با کمکهای خانم شقایق دهقان و مردم روبرو شدم. هر کس در توان خود به ما کمک کرد. من هیچ نور امیدی نمیدیدم و به فکر فروش اعضای بدنم افتادم تا دخترم به روزهای اولش برگردد.
این مادر نگران از مسئولان ورزشی درخواستی دارد و میگوید: از دختر من که گذشت، اما به بازیکنانی که در تیم ملی فعالیت میکنند، حقوق و مزایا که نمیدهند هیچ، حداقل یک دفترچه بیمه تکمیلی بدهند تا اگر فرزندشان دچار چنین شرایطی شد، به چه کنم، چه کنم، نیافتند. تا به درد من دچار نشوند که شبانه روز نخوابی و از یک طرف فرزندت گوشه بیمارستان باشد و از طرف دیگر بخواهی دنبال پول برای درمان فرزندت باشی.
ارسال نظر