رازگشایی والدیر ویرا بعد از 17 سال: استرس باعث شد دو ملیپوشم در مالزی دعوا کنند
والدیر ویرا می گوید :«میخواستیم در استرالیا روی چمن بازی کنیم اما اصلاً صاحب توپ نشدیم.» او در 74 سالگی هنوز می خواهد مربیگری کند و می گوید:«تا زندهام مربیگری میکنم .»
والدیر وییرا؛ او نامی فراموشنشدنی در فوتبال ایران است. به مناسبت هشتم آذر او به تهران آمده و میخواهد برای مردم از آن روز بزرگ و صعود به جامجهانی سخن بگوید. وییرا قرار بود در طول اقامت در تهران به تلویزیون برود حضور در برنامه جام از نگاه دو ، دلیل او برای آمدن به تهران بود. او شنبه ظهر در مجموعه فودگاردن (باغ شاندیز) در ضیافت بازیکنان تیم 98 حاضر شد و آنجا تنها یك گفتوگو داشت. «بادو» خاطراتش از فوتبال ایران را گفت؛ خاطراتی شیرین و خواندنی.
این پیرمرد 74 ساله طرفدار بارسلونا با ما به گفتوگو نشست و از فوتبال ایران گفت.
*لحظه ورودتان به ایران وقتی از حستان پرسیدم هنوز تیمتان را ندیده بودید. الان بعد از دیدن بازیكنانتان چه حسی از سفر به تهران دارید؟
فكر میكنم جوانتر شدم. بچهها همگی سرحال و قبراق هستند و این برایم خیلی جذاب بود. خیلی خوشحالم كه مربی شدند، موفق هستند، تشكیل خانواده دادند و روزگار خوبی دارند. برایم خیلی خوشایند است كه بچههایم موفق هستند.
*آن یك ماه رؤیایی حس میكردید كسی از بین این بچهها بتواند مربی بزرگی باشد؟
آن موقع خیلی سخت بود به این چیزها فكر كنم. شما آن سالها فقط 4 تا بازیكن حرفهای داشتید. رؤیای تیمتان رفتن به اروپا بود، تیم جوانی كه اصلاً به مربیگری فكر نمیكرد.
*برگردیم به سال 96. وقتی در آن شرایط حساس هدایت تیمملی ایران پیشنهاد شد چه حسی داشتید؟
من در وهله اول درباره كشورتان میگویم. این پیشنهاد برایم قدری بزرگ بود كه اصلاً تردید نكردم و آمدم. بعد هم كه آمدم و قرار شد كنار تیم بزرگسالانتان باشم، برای خودم و همسرم یك افتخار بزرگ بود كه با تیم مستعد شما همكاری كنم. اریكا آن روزها همه جا كنارم بود. او در آنالیز حریفان، برنامهریزی كارهای تاكتیكی و تكنیكی و... همه جا كنارم بود و هر دوی ما هنوز با افتخار از آن دوره یكماهه یاد میكنیم. البته ما این باور را داشتیم كه تیم را میتوانیم موفق كنیم.
*یعنی واقعاً وقتی با نتیجه مساوی در تهران به استرالیا میرفتید، اصلاً شانسی برای تیم در نظر میگرفتید؟
بله. به دو دلیل این شانس را برای تیم قائل بودیم. اول اینكه استرالیا داشت در زمین خودش بازی میكرد، استرس بازی جلوی هوادارانش را داشت و دومی چمن مخملی ملبورن كریكت گراند بود. من بازیكنانی تكنیكی داشتم كه میتوانستند روی آن زمین خوب بازی كنند. البته این دومی درست از آب درنیامد چون تمام مالكیت توپ دست استرالیاییها بود و اصلاً توپی دست ما نیفتاد تا بخواهیم برای به گردش درآوردنش برنامهای داشته باشیم! (میخندد) البته با همه این شرایط الان با افتخار از آن روز رؤیایی حرف میزنیم كه ما پیروزش بودیم!
ولی بگذار درباره تیمم 3 خاطره برایت بگویم. 3 خاطرهای كه پیشتر دربارهاش حرفی نزدم. من در آن روزها به كمك همسرم تصمیم میگرفتم و او همكارم بود. ما قبل از بازی با ژاپن در مالزی تیم خستهای داشتیم كه داغون بودند. بیش از 30 ساعت پرواز و آن شرایط روحی بههم ریخته. وقتی رسیدیم به مالزی، یك روز قبل از بازی دو بازیكن تیمم با هم دعوا كردند. من نمیفهمیدم این دو به هم چه میگویند چون زبانتان را بلد نبودم ولی از قبل انتظار چنین درگیریهایی را داشتم. بچهها را آوردم به اتاقم و با آنها حرف زدم. گفتم دركتان میكنم. استرس دارید، خستهاید و فشار روانی زیادی رویتان است. باید بجنگید اما نه با هم. اگر میخواهید دعوا كنید با من درگیر شوید نه با همدیگر. حرفهایم طوری رویشان اثر گذاشت كه همان جا با هم دست دادند و آشتی كردند درحالی كه اصلاً قصدم آشتی دادن این دو بازیكن نبود. من قبل از مربیگری در ایران در كشورهای زیادی مثل برزیل، ونزوئلا و كارستاریكا كار كرده بودم. آنها مردمان خشنی هستند كه دعوا میكنند اما ایرانیها شرایط روحی متفاوتی داشتند. ایرانیها قلبهای بزرگی دارند، به هم تند میشوند اما ته دلشان چیزی نیست. ایرانیها با قلبشان با همه چیز برخورد میكنند و اهل دعوا نیستند.
اما نكته سوم، شب قبل از بازی ایران و استرالیا در تهران. ما در هتل آزادی بودیم. قبل از بازی بازیكنی داشتم كه اروپا بازی میكرد، عنواندار آسیا بود. او دیرتر از همه خودش را به تیم رساند و شب قبل از بازی از من خواست اردو را ترك كند. او میخواست كنار فرزندش باشد. من به او گفتم خودت چه فكری میكنی؟ به نظرت درست است كه اردو را ترك كنی؟ اگر تو این كار را بكنی، به بقیه تیم چه باید بگویم؟ اگر باقی تیم میخواستند بروند چه كار باید میكردم. او گفت خودش باقی بازیكنان را راضی میكند. قرار شد برود و دو بازیكن دیگر تیم را بیاورد تا در این باره حرف بزنیم. حرفهایمان را علیرضا منصوریان ترجمه میكرد. او شاهد بود. آن بازیكن رفت كه دو همتیمیاش را بیاورد. او رفت و كسی را هم نیاورد. سالها از آن اتفاق گذشته. من هنوز نمیدانم كه این بازیكن شب را در هتل ماند یا نه! ولی من همیشه اعتقادم این بود كه با تیمت باید مثل خانواده باشی.
*انتقادی كه به شما داشتند این بود كه میگفتند غیر از كار روحی، كاری برای تیمتان انجام ندادید. هنوز هم این حرف را برایتان میگویند و میدانید كه این یك نكته مثبت برای مربی نیست كه بگویند كار فنیاش خوب نیست.
كار من تركیبی از تخصصهای مختلف است. من باید هم كار فنی كنم، هم بحث روحی در اختیارم است. یك مجموعه كار باید انجام میدادم. من از آن مربیهایی نیستم كه حرفم به بازیكنم را در رسانهها بگویم. جلوی دوربین سر بازیكنم داد نمیزنم چون بازیكن بودم و میدانم بازیكن دوست دارد در جمع تشویق شود. ما كارهای فنیمان را در محافل خصوصی انجام دادیم و در جمع سعی میكردم نشان دهم به آنها آرامش میدهم.
*ولی همین مدل كاری باعث شد روی نیمكت تیمملی ایران نباشید چون متهم بودید كه مربیگریتان براساس فاكتورهای فنی نیست و این باعث شد تا صفایی فراهانی به جای شما سراغ ایویچ برود.
این اتفاقی كه برایم افتاد، اتفاق رایجی نبود. معمولاً كسی كه تیمی را به جامجهانی میبرد، روی نیمكت هم مینشیند اما درباره من این اتفاق نیفتاد. در آن سال دومین بار بود كه این اتفاق برایم میافتاد. قبل از این من مربی تیمملی كاستاریكا بودم و فقط دو بازی تا صعود به جامجهانی فاصله داشتم. آنجا هم رئیس فدراسیون عوض شد و رئیس جدید همین نظر صفایی فراهانی را داشت كه وییرا بیشتر كار روانی انجام میدهد تا مربیگری. آنجا به من گفتند خسته نباشی و خداحافظ. همین اتفاق در ایران هم برایم افتاد. من چارهای نداشتم. این تصمیمی مدیریتی بود از سوی رئیس فوتبال ایران و من آن را پذیرفتم. مردم خیلی دوست دارند مربی كنار زمین داد بزند و سر و صدا كند. من آن طوری نیستم و خودم را گول نمیزنم. من مثل گواردیولا هستم. میگویم باید با بازیكن دوست بود و بازیكن زمانی برای مربی بازی میكند كه با او دوست باشد.
*ولی نشستن روی نیمكت جامجهانی شاید زندگیتان را عوض میكرد. برای آن اتفاق افسوس نخوردی؟
مدت كوتاهی چرا، افسوس خوردم ولی بههرحال او مدیر بود و باید از تصمیمش تبعیت كنم. امروز پیروانی میگفت آن وقتها وییرا یكسری تصمیماتی میگرفت كه ما دركش نمیكردیم. شاید در طول زمان باید خیلی از نكات آشنا میشد.
*یك بار با عمان، ایران را بردید. آن روز خیلیها میگفتند وییرا از ایران انتقام گرفت؟
من آن بازی را نبردم، تیم عمان، ایران را برد. راستش خودم قبل از آن بازی باورم نمیشد كه ببریم چون قبل از این بازی 3 یار اصلیام را نداشتم و باورم این بود كه آن روز 3 گل میخورم. من تیم خوبی در آن بازیها داشتم ولی خودم برای بازی با ایران حقیقتش باورم نمیشد برنده باشم. برای همین خیلی از نتیجه خوشحال نبودم.
*سؤالهایمان تقریباً تمام شده. بازیكنانتان میگویند جای همسرتان امروز اینجا خالی است چون او خیلی در آن موفقیت نقش داشته است.
دقیقاً. همینطور است. او كه هست من خیلی دیپلماتانهتر رفتار میكنم. ما 46 سال است كه با هم هستیم. این یك عمر است. او خیلی در موفقیتهایم نقش داشته و میدانم الان دلش با من است و جایش در كنارم خیلی خالی بود. ولی یك سؤال پرسیدی درباره اینكه رفتنم از تیمملی سرنوشت زندگیام را از نظر مالی عوض كرد. شاید تو راست بگویی و من از نظر مالی ضرر كرده باشم اما سؤالی دارم. فكر میكنی اگر الان مورینیو به مادرید برگردد، بعد از آن همه روزهای پرهیاهو و پولهایی كه برایش هزینه كردند، چند نفر از شاگردان سابقش برایش به احترام میایستند. صحنهای كه امروز دیدم، برایم از همه پولهای عالم بیشتر میارزید. اینكه بچههای تیمم هنوز دوستم دارند بعد از 17 سال.
*و سؤال آخرمان ماجرای سیگار است.
در فرودگاه هم گفتم. من آن وقتها سیگار میكشیدم ولی دوست نداشتم از تلویزیون پخش شود چون روی بچههای كمسن و سال اثر منفی میگذاشت اما من در محاسباتم اشتباه كرده بودم و فكر نمیكردم دوربین حواسش به من باشد!
*راستی مربیگری میكنید یا بازنشسته شدید؟
نه بابا تا وقتی نمردهام مربیگری میكنم. سال قبل ژاپن بودم و شاید برای سال بعد به چین بروم. البته هند هم جای بدی نیست. شنیدم زیكو رفته آنجا!
ارسال نظر