سیگار و سبیل و سیلی پدر به من چه آموخت؟
با شکل سبیل بی نظیرش/ انگیزه قد کشیدن آموخت/ از لفظ خرید بر می آشفت/ اینگونه به من خریدن آموخت...
به بهانه فرارسیدن روز پدر
روزی پدرم نشست با من
طوری که به من لمیدن آموخت
تا نیمه روز می درازید
تا شیوه آرمیدن آموخت
شبها به کنار بستر من
خوابید و به من کپیدن آموخت
با ضربه شیرکُش به پُشتم
از جای خودم جهیدن آموخت
دنبال نخود که می فرستاد
همواره به من خریدن(!) آموخت
دستم بگرفت و توی مترو
با شیوه خود چپیدن آموخت
سیگار کشید پیش چشمم
ناخواسته او کشیدن آموخت
هنگام غذا کنار سفره
شکلِ دگر جویدن آموخت
مشتی به سر پیاز کوبید
با ضربه خود لهیدن آموخت
با شکل سبیل بی نظیرش
انگیزه قد کشیدن آموخت
از لفظ خرید بر می آشفت
اینگونه به من خریدن آموخت
گه گاه اصول تربیت را
با سیلی خود شدیداَ آموخت!
سیلی پی سیلی دگر بود
با این روشش اکیداَ آموخت
با هیبت و غیظ ناگهانی
در زیر پتو خزیدن آموخت
چون هستی من ز کرده اوست
تا آخر عمر دارمش دوست
مجید مرسلی
6060
ارسال نظر