محمد معماریان
شهروندخبرنگاران و امنیت روانی جامعه
حکمرانی تقریباً مطلق ایالات متحده بر زیرساختهای فناوریهای ارتباطی و اطلاعرسانی نیز ماهیت لیبرال این فضا را تشدید کرده است.
تا ده-پانزده سال پیش، خبرنگاری شغل رویاپردازان زحمتکشی بود که کل جامعه را همپا و مخاطب تلاش خود در درسآموزی از وضع موجود و پیشرفت میدانستند و بیآنکه سودای مالی چشمگیری داشته باشند، دنبال انجام تکلیف مدنی خود بودند. خبرنگار، اعتبار و احترام اجتماعیاش را با چندین و چند سال تلاش بیوقفه به دست میآورد که از شاگردی در سادهترین شغلهای موجود در معدود رسانههای آن زمان آغاز میشد تا به شرط رعایت معیارها و تداوم فعالیت، به رتبههای بالا در رسانهها برسد. اما امروز، به لطف فناوریهای نوین ارتباطی، هر کسی با اندکی مهارت ابزاری و دسترسی سختافزاری میتواند بالقوه یک خبرنگار باشد. گسترش ارتباطات دوسویه میان مردمان جهان، امکان ارتباط میان تقریباً هر دو آدمی را فراهم کرده تا مشاهدات، دغدغهها، نظرات و حتی رازهای خود را با یکدیگر در میان بگذارند. اگر مشخصه روزگار قدیم رسانهای را ستارههایی بدانیم که با سالها سرمایهگذاری ساخته میشدند، امروز دوران ستارههای یکشبه در عرصه رسانه است: در فضای جدید، هر کسی با قدری خوششانسی و قدری آشنایی میتواند در اجتماع بزرگ کاربران شبکه جهانی خودنمایی کند. بسیاری از ناظران و پژوهشگران، ورود رسانه جدید یعنی شبکه جهانی را بهمثابه فراهم شدن یک فرصت نو برای رها شدن از چنبره فضای رسانهای سابق و شنیدن صداهای متنوعتر قلمداد کرده و میکنند. میدان مسطح، دموکراتیزه شدن رسانه، مقرراتزدایی از اطلاعرسانی، رسانه پستمدرن، جهانیسازی ارتباطات، رسانه مردمی، رسانه افراد بیرسانه یا در حاشیه، عرصه نوین مقاومت و امثال آن نمونههایی از تعبیرهاییاند که در کل یا جزء بر این ویژگی فضای رسانهای نوین دلالت میکنند. درباره این فضای جدید، حداقل یک نکته مورد اجماع است: شبکه جهانی و ابزارهای وابسته به آن، تا حدی به خاطر نو بودن خود که هنوز سازوکارهای قدرت بیرونی توان بازتولید کامل خود در این فضا را فراهم نکردهاند و تا حدی به خاطر ماهیت بیقیدتر خود، بستری آزادتر برای «بیان» یعنی طرح و ترویج سخنها و ایدههای مختلف آفریدهاند. حکمرانی تقریباً مطلق ایالات متحده بر زیرساختهای فناوریهای ارتباطی و اطلاعرسانی نیز ماهیت لیبرال این فضا را تشدید کرده است.
اینجاست که پدیده «هر شهروند، یک خبرنگار» خودنمایی میکند. شهروندان بهواسطه دسترسی مستقیم خود به رویدادهای مختلف جامعه، امکان طرح سریع این رویدادها با زاویهدیدهای متنوع را دارند چنانچه در هر موضوعی که برای افراد جامعه مهم باشد، کمابیش میتوان شاهد عرضه روایتهای متکثر و متعدد از ماجرا بود. گزارشهای این شهروندخبرنگاران معمولاً سریع و بیواسطهاند، برای مخاطبان ملموستر و زمینیترند، ماهیتشان عینیتر قلمداد میشود و با رعایت برخی معیارها میتوانند پابهپای گزارشهای حرفهای مطرح شوند.
آدام اسمیت در اثر دورانساز خود «ثروت ملل» یکجا به «دست نامرئی بازار» اشاره میکند که با انتخابگری میان صاحبان مختلف سرمایه و صنایع، بازار را به سمت تعادل میان عرضه و تقاضا پیش میبرد و در عین حال بارها به وضعیتهایی اشاره میکند که «آزادی طبیعی» نه فقط جواب نمیدهد بلکه شاید فاجعهبار شود. در گذر ایام، «دست نامرئی» استعاره جاافتادهای شد که هرچند به گفته جاناتان شفر هیچیک از پژوهشهای متین اقتصادی از وجود آن در سطح کلان حمایت نمیکرد، اما در ذهن افکار عمومی جای گرفت و با آنکه مثلاً بحران مالی در قرن جدید میلادی ضرورت تعبیه کنترلهای نهادی (سازوکارهای قانونی) و مردمی (بهویژه در قالب نظارت بر مسوولیت اجتماعی بنگاهها) برای جلوگیری از بروز فاجعه را دوباره نشان داد، خلل چندانی به جایگاه ایده «دست معجزهگر اما نامرئی» وارد نشد. این ایده به تدریج به حوزههای خارج از اقتصاد از جمله اندیشه نیز سرریز شده است. در حوزه رسانهای، هواداران «بازار آزاد بیان» مدعیاند که تفکرات و مشاهدات را باید آزادانه در میان گذاشت تا آن دست ناپیدا که حاصل شور و شعور جمعی است، با گزینشگری و انتخابگری خود بهترینها را مطرح و ترویج کند. این تلقی با فضای بالنسبه لیبرال رسانههای جدید نیز همافزایی دارد.
با این حال، موارد متعددی از ضربهای که انتشار آزادانه «مشاهدات» بدون رعایت معیارهای حداقلی حرفهای به منافع مردم میزنند، ثبت و مستندسازی شده است. یکی از آن موارد، ایجاد حس اضطراب و نگرانی در مواردی است که دلیل موجهی برای دلواپسی فراگیر وجود نداشته باشد و امنیت روانی جامعه بدون دلیل موجه خدشهدار شود. پژوهشهای تجربی متعدد نشان دادهاند که افکار عمومی به طور معمول نسبت به اخبار ناخوشایند حساسترند؛ مردم اینگونه اخبار را بیشتر دنبال میکنند، در خاطرشان بهتر میماند و محرک قویتری برای رفتارهای آنهاست. از دست دادن چیزی که داریم ما را بیشتر از کسب آنچه نداریم برمیانگیزد و همین نکته موجب میشود تا هرآنچه تهدیدی برای قلمرو امن زندگی روزمرهمان است را با دقت بیشتری رصد کنیم. همین نکته یکی از عواملی است که گزارشهای تیرهوتار از جامعه را جذابتر میکنند و تبدیل شدن به پدیده فضای مجازی را سادهتر؛ اما به چه قیمتی؟
در یک سناریوی نهچندان انتزاعی، فرض کنیم گزارشی تیرهوتار با قلم یکی از شهروندخبرنگاران درباره وضعیت نوجوانان کشور منتشر شده است که به سرعت در پلتفرمهای مختلف ارتباطی دستبهدست و همخوان میشود. هرچند نمیتوان و نباید منکر آسیبهای موردیِ جدی در حوزه نوجوانان شد، اما این گزارش به والدین، مسوولان و عموم جامعه هشدار میدهد که نوجوانان در منجلاب بزرگی دستوپا میزنند و روزبهروز در این باتلاق بیشتر فرو میروند.
با این فرض معقول که آن گزارش به طرز نادرست از فراگیری آسیبهایی حرف میزند که به واقع محدود و موضعیاند، اضطرابی که چنین گزارشی در دل مردم میافکند چه نتیجهای دارد؟ اریک اریکسون، استاد نامدار روانشناسی رشد، نوجوانی را مهلتی کمابیش بیپیامد برای تجربهگری میداند تا با طی کردن فرآیند هویتیابی، یک پایه هویتی بالنسبه پایدار برای ادامه زندگی فرد بزرگسال فراهم شود. اگر نوجوان از این فرصت تجربهگری برخوردار نشود، قسمتی از زندگی او میلنگد که تعاملات اجتماعیاش در بزرگسالی را با مشکل مواجه میکند. نمونه گزارشی که ذکر شد، در صورت ایجاد نگرانی جدی میان مخاطبان، بالقوه میتواند والدین را از فراهمسازی «مهلت نوجوانی» چنان بترساند که رشد کودکشان مختل شود.
این نمونهای از آن هزینههایی است که «بازار آزاد ایدهها» و هواداران آن مغفول میگذارند. من هوادار ترویج مداخله دولت به معنای انتزاعی آن در بازار ایدهها نیستم، اما به گمانم در فضای جدید باید درباره «مسوولیت اجتماعی» حرف زد که نه فقط شهروندخبرنگاران، بلکه حلقههای واسط منتشرکننده هم باید به آن توجه داشته باشند تا از آسیبهای جدی به مصلحت جامعه پرهیز شود.
ارسال نظر