هراکلیتوس، فیلسوف پیش سقراطی، هر گونه ثبات در امور جهان را رد می کند.مثال مشهوری دارد که به «رودخانه» معروف است. او می گوید شما هیچ گاه نمی توانید از یک رودخانه دو بار عبور کنید چرا که همواره آب های جدید در حال جریان است که جای آب های قبل را می گیرد.

«شهاب حسینی» از معدود بازیگران سینما و تلویزیون ماست که مخاطب، روند پیمودن مسیر صفر تا صد ان را به چشم دیده است.مجری خوش سیمای "اکسیژن" که برنامه جوان محوری بود و خیلی زود با "پس از باران" توانست، به چشم همه مخاطبان بیاید و پس از آن "پلیس جوان".

حسینی پس از اینکه با این آثار، جا پای خود را در تلویزیون سفت کرد، وارد سینما شد.تجربه بازی در آثار پربیننده تلویزیون سبب شد تا کارگردانانی چون «امیر قویدل» و «علی قوی تن» از او به عنوان نقش نخست فیلم خود استفاده کنند. دو تریلر پرنفس که به خوبی توانست از حسینی مستعد، بازی بکشد و کلاس بازیگری او را شکل دهد. در اوایل دهه هشتاد که موجی از بازیگران چهره به سینما وارد شده بودند، حسینی، به واسطه بهره مندی از بیان تجربی شیوای خود، کاملا در چشم بود.این سبک بازی، خیلی زود به چشم دیگر کارگردانان طراز اول آمد و حسینی تبدیل شد به بازیگری که هم پاسخگوی نیازهای محتوایی هنری سازها بود و هم به عنوان یک بازیگر گیشه ای مطرح شد.اتفاقی که بلافاصله پس از دو فیلم نخست او، با آثاری چون واکنش پنجم، این زن حرف نمی زند و زهر عسل خود را نشان داد.

روند ستاره شدن حسینی، برخلاف بسیاری از بازیگران دیگر، با یک فیلم زده نشد. او خود را پله پله از اکسیژن به فیلم های تهمینه میلانی و احمد امینی رسانده بود و در تمام این مدت، مردم او را می دیدند.

با ثابت شدن پای حسینی در سینما، او با بازی در «الهه زیگورات» و «گرداب»، به سینمای هنری رسید.کارهایی که از غلظت هیجانی بازی او می کاست و به نقش آفرینی اش متانت می داد.حسینی در حال تکمیل کردن سبک بازی خود بود.

این تجربه اندوزی های ماهرانه، تا چند سال بعد نیز در بازی های حسینی تکرار شد حتی در "سوپراستار" که نخستین سیمرغ نقش اول مرد را برای او به ارمغان اورد که توامان رگه های هیجانی، عصبیت ها و عشق بازی های هنر او را با هم داشت.اما تمام این فیلم ها تا قبل از سال 89، در حکم درس پس دادن های حسینی در قبال شیوه نوینی بود که او مدام در سبک خود به ظهور می رساند و ان را تقویت می کرد.

در سال 89، بازی در «جدایی نادر از سیمین»، تلاش ارزنده دیگری از حسینی برای رسیدن به یک عصبیت واقعگرا بود.نوعی عصیان فروخورده از خشم زندگی و تقابل آن با متانتی که در نتیجه یک زندگی سنتی در کاراکتر حجت رشد کرده بود.تقابل تدریجی این دو رویکرد طبیعی در بازی حسینی، یک پله او را جلوتر از سال ها تجربه اندوزی اش قرار داد.نه تنها در بازی او بلکه عصبیت جدید را به سینمای ایران نشان داد که محدود به توان فیزیکی و بار کلامی نبود و ری اکشن های مکمل و طرز نگاه های ممتد نیز به ان اضافه شده بود.

«حوض نقاشی» تکمیل کننده این تلاش جدید بود.جایی که عصبیت فروخورده، این بار در شمایلی درونی فوران می کند و به از خودگذشتگی قابل تاملی می رسد.تکنیک بالای حسینی در حفظ راکوردهای سخت اجرایی به همراه توازن آن با زبان بدن، سبب شد تا او در یک هنرنمایی قابل ستایش، جنبه های تکنیکی و احساسی را در بالاترین ابتکار ممکن خرج کرده و آن لکنت احساسی که در فیلم فرهادی احساس می شد، در اینجا به کمال برسد.

حالا او خیلی آرام و بی حاشیه به مرد اول بازیگری ایران تبدیل شده بود.یک بازیگر واقعا شش دانگ که مبتکر بود.صحنه را مهندسی می کرد و طبیعتا کار کارگردان را راحت و درخشان تر.

حالا حسینی در سومین تجربه هنرنمایی نوین خود، به نخل طلای کن می رسد.از همان روزهای آغازین کن که نخستین تریلر فیلم «فروشنده» منتشر شد، مشخص بود که حسینی در حال یک پوست اندازی نوین دیگر است.معلوم بود که حتی آن دوربین روی دست عالی هم نمی تواند برای ثانیه هایی، بازی او را در ذهن مخاطب به فراموشی بسپارد. با نگاهی به داستان فیلم متوجه می شویم که حسینی باز هم خود را در یک تقابل زوال آور میان حقیقتی تلخ و داده هایی سنتی (بخوانیم انسانی) از درون خود قرار گرفته و علاوه بر عشقی که ساطع می کند، شکل دیگری از عصبیت های هیجانی را به تصویر کشیده است.

حسینی در رودخانه تجربه اندوزی های خود، عبورهای متفاوتی را بر بستر جریان های آب متفاوت رقم زده است که سبب شده هر بار عبور او، جاذبه ها و لذایذ خاصی را برای کسی که او را می بیند، رقم بزند.

یکی از مظاهر اصلی شخصیت هنری حسینی که تا به امروز نیز استمرار داشته، فرایند تجربی انتخاب هایش است.در عین شهرت، به تلویزیون می آید و از بازی در سریال شبکه نمیاش خانگی ابایی ندارد.اگر به کارنامه او نگاه کنیم متوجه می شویم او به نسبت دیگر بازیگرانی که با هم وارد سینما شدند، با چهره های سرشناس کمتری کار کرده است.فرهادی را که فاکتور بگیریم، میلانی و درخشنده و عیاری و الوند و تبریزی، مهمترین کارگردانانی هستند که او با آنها کار کرده.در نتیجه به فهرست بلند بالایی از کارگردانان صاحب سبکی می رسیم که او با آنها کار نکرده.جالب است که ملاک انتخاب های حسینی، وی را به این مسیر کشانده وگرنه در طول سالیان اخیر، چند تن از کارگردانان اعلام کرده بودند که خواستار همکاری با این بازیگر هستند که این همکاری بنا به دلایلی صورت نپذیرفته.

دیگر مظهر اصلی شخصیت هنری حسینی، اصرار بر بازی در یکی، دو گونه سینمایی و پرهیز از تشتت است. با نگاهی به کارنامه این بازیگر متوجه می شویم که او هیچگاه از مرز ملودرام و سینمای اجتماعی عدول نکرده و تمام کارهایی که بازی کرده، در حوزه این دو گونه بوده است.طبیعی است که بازیگر سوررئال با بازی های هیجانی مداوم در این دو گونه، قابلیت های بسیاری به دست می اورد که منتج به نخل طلای کن شصت و نهم می شود.اگرچه این اصرار برای بازی در گونه هایی خاص عجیب است اما وقتی به مسیر دو دهه ای بازی او نگاه می کنیم، اصلا از بابت دریافت نخل طلا متعجب نمی شویم.

دو مشخصه اصلی سبک کاری حسینی در نتیجه انتخاب های درست اوست.مسیری که سبب شد او زرق و برق های دستمزد بالا و نام پرطمطراق فلان کارگردان را از یاد ببرد و تنها به فیلمنامه و فضای نوینی که می تواند در سبک بازی او ایجاد کند، بیندیشد.پاس کاری هی متعدد او از سینما به تلویزیون و شبکه نمایش خانگی و خالی بودن کارنامه او از حضور متعدد کارگردانان سرشناس در نتیجه پیاده کردن همین سیاست است که به شدت جواب داده و سبب شده تا «شهاب حسینی» یکی از کامل ترین و بی نقص ترین بازیگرانی باشد که تاریخ سینمای ایران به خود دیده.مردی که در عین شهرت و محبوبیت، با عقلانیتی مثال زدنی، هیچگاه به دنبال حواشی و جنجال نبود و در یک مسیر بدون تزتزل، فقط کار کرد و گوشه هایی جدید از هنر تکنیکی و احساسی بازی را به سابقه بازیگری سینمای ایران افزود و هم گیشه و محبوبیت خود را حفظ کرد و هم لبخندهای معنادار جشنواره ای داخلی و خارجی را.از آن سیل ورود بازیگران جدید به سینمای ایران که هر یک از انها، هم اکنون یک قطب بازیگری هستند، کدام یک توانستند به این میزان از سعادت هنری برسند؟پاسخ کوتاه و یک کلمه ای است.