ملاقلیپور: به تکتک مخاطبانم فکر میکنم
کارگردان قندون جهیزیه گفت: دوست دارم در حوزه انقلاب اسلامی کار کنم. میدانی به چه دلیل رسول ملاقلیپور در سینمای دفاعمقدس موفق بود و من واهمه از ورود به آن دارم. به دلیل اینکه او بشدت در آن فضا نفس کشیده بود. این آدم 8 سال در داخل جنگ فیلم گرفته و تیر خورده و جانباز شده بود و اصلا همه چیزش از جبهه بود.
برای گفتوگویی دوباره و متفاوت با علی ملاقلیپور، طرح پرسشهای مختلفی را مرور کردم تا به بهانه سالگرد درگذشت زندهیاد رسول ملاقلیپور و توزیع فیلم «قندون جهیزیه» در شبکه نمایش خانگی با کارگردان جوان و خوشآتیه سینمای ایران به مباحث مختلفی بپردازیم. گفتوگویی که به کرانهای از معضلات متعدد سینمای ایران منتهی شد و میتواند مورد توجه مسؤولان و دستاندرکاران قرار گیرد.
از مرحوم پدرت شروع کنیم. پیش از این در گفتوگویی که درباره رسول ملاقلیپور داشتیم، نکتههایی انتقادی بیان داشتی که در رسانههای دیگر بازتاب بالایی داشت. حالا که خودت بهعنوان فیلمسازی حرفهای به تثبیت رسیدهای، فکر میکنی از چه زاویهای بهتر است به رسول سینمای ایران نگریست؟
حرف من این است که بیاییم به تحلیل شخصیتها و اندیشههایشان به شکلی واقعی بپردازیم.
و این برخلاف نگاهی است که معمولا پس از مرگ افراد سرشناس صورت میگیرد که با هر شرایطی از آنها بتی دست نیافتنی میسازند!
بله! شناخت درست شخصیتهایی مانند رسول ملاقلیپور به افراد کمک میکند رمز و راز درست این مسیر را درک کنند البته این بسیار مشکل است، حتی خودم هم هنوز به تمام ابعاد شخصیت پدر پی نبردهام!
نوع رابطه پدر و پسریتان چگونه بود؟ مانند برخیها با فاصله از هم قرار داشتید یا بسیار نزدیک به هم رفتار میکردید؟
به دلیل اینکه در خانواده ما حرمت زیادی وجود داشت، همیشه خط مرز رابطهها از طرف پدر تعیین میشد مثلا تنها زمانی که ایشان اجازه میداد فضای شوخی ایجاد میشد. در کل ارتباط من و پدرم خوب بود و هر چقدر میگذرد برایم کشف و شهود بیشتری درباره پدر ایجاد میشود.
بیشتر درباره شخصیت پدر این حس را داری یا درباره شیوه فیلمسازیاش؟
هر دو مورد برایم جالب است و درباره سینمایش به این فکر میکنم که دلیل انتخاب آن آثار چه بود.
به چه پاسخهایی رسیدهای؟
چون ریشههای نگاهش را میدانم برایم روشن است چرا آنگونه فیلمها را ساخت اما همچنان در حال کشف بیشتر هستم، چرا که رسول ملاقلیپور یک انسان در حال تغییر بود و تلاش میکرد بهتر زندگی کند.
و این تغییرات فکری و چالش اندیشهای در مسیر آثارش هم مشهود بود؟
بله! مثلا یادم میآید در زمان فیلم «مزرعه پدری» با وجودی اینکه سن زیادی نداشتم به بابا گفتم این فیلم جواب نمیدهد! اما او میگفت فیلم خیلی خوبی است. آن فیلم در اکران شکست خورد اگر چه اذیت کردند و حقش بیش از آن میزان فروش بود. فیلم «مزرعه پدری» واقعا به لحاظ تکنیک فیلمنامهنویسی و اجرا خیلی خوب است اما چندان حرف روز به همراه نداشت تا اینکه پدر چند سال بعد فیلم «میم مثل مادر» را ساخت که به نحوی هم مرتبط با دفاعمقدس است و به دلیل نزدیکی با فضای ذهنی مردم واقعا دیده شد. رسول ملاقلیپور در «میم مثل مادر» به جای ظواهر به دنبال مفاهیم دفاعمقدس رفت که یکی از مهمترین آنها فداکاری است و این از تغییراتی است که عنوان کردم.
و تو در اولین فیلمت به موضوعی در بطن جامعه پرداختی و به شیوهای سالم نقد هم کردی؟
همانطور که در تبلیغات «قندون جهیزیه» آمده است، فیلمی است کمدی و برای خانوادهها و اثری است برای مردم که از زندگی پیرامون آنها به دست آمده است. برایم خیلی مهم بود فیلم سالمی بسازم که خانوادهها بتوانند با همه اعضای خود آن را ببینند و لذت ببرند.
به نظرم فیلم «سفر به چزابه» پدر، زیباترین اثر سینمای دفاعمقدس است و با توجه به شناختی که از تو دارم حیفم میآید در این سینما کار نمیکنی؟
والله سخت است، هر چند دوست دارم در حوزه انقلاب اسلامی کار کنم. میدانی به چه دلیل رسول ملاقلیپور در سینمای دفاعمقدس موفق بود و من واهمه از ورود به آن دارم. به دلیل اینکه او بشدت در آن فضا نفس کشیده بود. این آدم 8 سال در داخل جنگ فیلم گرفته و تیر خورده و جانباز شده بود و اصلا همه چیزش از جبهه بود.
شناخت فضای کار مساله مهمی در فیلمسازی است اما بخشی از سینما به کسب اطلاعات و کمک گرفتن از قوه تخیل بازمیگردد. برای نمونه «ژان ژاک آنو»ی فرانسوی که اثر درخشان و شاعرانهای چون «دشمن پشت دروازهها» را ساخته است، اصلا در جنگ حضور نداشته است!
مثال بینظیری زدی. واقعا کدامیک از فیلمسازان نسل ما که جنگ نرفته است، میتواند فیلمی مانند «دشمن پشت دروازهها» را بسازد؟! ساخت اینگونه فیلمها در ایران بسیار مشکلتر از هر جای جهان است، چرا که مستلزم امکانات، زمان مناسب و کار گروهی بالایی است. اگر بتوانیم فیلمی مثل «دشمن پشت دروازهها» را در ایران بسازیم اتفاقا مردم بدون بلیت نیمبها استقبال بالایی خواهند کرد. من خودم طرحی را درباره سینمای انقلاب در نظر دارم و معتقدم باید در بخش خصوصی ساخته شود و آنقدر آن را خوب بسازم که مردم با علاقه به تماشایش بنشینند.
پس امکان ساخت فیلمی نه در اندازه شاهکاری همچون آن اثر یا فیلمی مانند «راههای افتخار» کوبریک یا «خط باریک سرخ» ترنس مالیک، بلکه در اندازه سینمای ایران وجود دارد.
بله! اما ببین ما برای ساخت هر فیلمی نیاز به فرصت و شرایط مناسبی برای تحقیق داریم. البته در نهایت ممکن است فیلم چندان جالبی هم درنیاید، چرا که نمیتوانیم دیدگاههای خوب خود را به زیبایی تعریف کنیم چون معضلات دیگری همچون عدم وجود فرهنگ کار گروهی وجود دارد. مثلا کم پیش آمده در تیتراژ فیلمی ایرانی نام چند نفر بهعنوان نویسنده بیاید و مواردی هم که بوده معمولا اختلافاتی میانشان پیش آمده است!
خودت هم همگام با قواعد سینمای ایران مبنی بر عدم وجود فیلمنامهنویسی به شکل گروهی رفتار میکنی!
من نتوانستم همکار فیلمنامهنویس خوبی پیدا کنم! البته نه اینکه نویسنده خوبی نداریم بلکه به دلایل اعتقادی بوده است یعنی باید شخصی را پیدا کرد که یا به لحاظ فکری نزدیک باشد یا اینکه از نظر تکنیکال در نگارش کمک موثری کند. اتفاقا من در تلاش برای مشورت و همفکری بیشتر هستم، چرا که میدانم خروجی بهتری خواهد داد. فیلمنامهنویسی مقوله بسیار پیچیدهای است و تنها یافتن سوژه در آن مهم نیست و وقتی از «دشمن پشت دروازهها» حرف میزنی جدا از مساله تفکر در آن فیلم نوع پرداخت نویسنده بوده که آن را بشدت جذاب کرده است. اصلا در فیلمنامهنویسی باید کسی باشد که به طراحی موقعیتهای جذاب برای شخصیتها بپردازد.
یعنی به دراماتیزه کردن متن کمک کند.
احسنت، برخی مواقع موقعیتهایی در فیلمها میبینیم که اصلا برای مردم جذاب نیست و نیاز است سکانسهای جذاب و ماهرانهای ایجاد کرد. قبلا هم با هم حرف زدیم که سینما؛ صنعت، هنر و رسانه است و باید فیلمی ساخت که مخاطب بهعنوان مشتری کالای فرهنگی با رضایت از سالن خارج شود. یعنی بتوانی حرف خوبی بزنی که به شکل جذاب و موثری به بیننده منتقل شود.
در تعریفی که از سینما داری، بخش صنعت برایت در روند اکران «قندون جهیزیه» برجستگی یافت و دست به هر کاری زدی تا فیلمت دیده شود و این مساله به دلیل چرخه نادرست سینمای ما است که فیلمساز باید بهعنوان پخشکننده، تهیهکننده، تبلیغکننده و بسیاری از موارد نامتناسب با شکل فعالیت خود عمل کند! و این نوع ورود به دلیل تنگنایی است که سینمای ایران برای فیلمسازان دغدغهمندی مانند تو پیش آورده است!
حرف درستی زدی که فیلمساز در تنگنا دست به این کارها میزند و نباید اینگونه باشد. کارهایی که من طی اکران فیلم «قندون جهیزیه» انجام دادم، میل شخصیام نبوده است و اگر انجام نمیدادم به لحاظ موقعیت فیلمسازی حذف میشدم.
در صورتی که بخش پستولید نیاز به زیر شاخههایی تخصصی دارد که در ایران چندان جدی نیست!
دقیقا! این مسالهای که با هم حرف میزنیم از چرخههای معیوب سینمای ما است. اگر الان به مساله تبلیغات فیلمها دقت کنیم، پی خواهیم برد خیلی از مردم اطلاع دقیقی از آثار در حال اکران ندارند. شما به مساله انتخابات نگاه کنید که انواع تبلیغات به درستی ایجاد شد اما در سینما بشدت مساله تبلیغات ضعیف است. من برای چند اکران محدود فیلم «قندون جهیزیه» سفری به آلمان داشتم و وقتی در یکی از محلههای شهر کلن قدم میزدم به مکانهایی جهت نصب پوستر رسیدم و تعجب کردم چگونه در آنجا به این مساله برای تبلیغ فیلم اهمیت میدهند، مثلا پوسترهای زیادی برای فیلم جدید جیمز باند با نام «اسپکتر» نصب کرده بودند.
در آنجا هنر طراحی برای پوسترها هم از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ برخلاف اینجا که کمترین خلاقیت به کار میآید یا بسیاری از پوسترها تقلیدی است!
میخواهم بگویم چقدر برای آنها بخشهای مختلف تبلیغات مهم است؛ از تبلیغات محیطی تا تیزرهای تلویزیونی و موارد دیگری که کمک به دیده شدن فیلم میکند. ما هم اگر معتقد به کار درست فرهنگی هستیم و میخواهیم با استفاده از مفاهیم ارزنده به انتقال ارزشها بپردازیم، باید به اینگونه مسائل بها دهیم.
از هر سو که به سینمای ایران نگاه میکنیم، شاهد معضلات بسیاری هستیم و مشخص نیست چه زمانی قرار است مساله اکران و چرخههای مختلفی مانند پخش فیلم به شکلی تخصصی درآید. متاسفانه در این شرایط به هم ریخته سینمادار تعیینکننده وضعیت اکران شده است!
من چون سالها دستیار کارگردان بودم، بخوبی از عمق این مشکلات آگاه هستم. مساله مهم این است که بودجه یک فیلم تنها شامل تولید آن است و هیچ وقت بهایی برای بخشهای تبلیغات، پخش و چگونگی اکران در نظر نمیگیرند.
در واقع از 3 مرحله تعیینشده برای یک اثر سینمایی تنها با شرایطی دشوار بخش تولید شکل میگیرد؛ مرحله مهم پیشتولید که جایگاهی ندارد و حتی شاهد این هستیم برخی فیلمنامهها در زمان تولید به نگارش درمیآیند! و مرحله پستولید هم که کاملا تعریفنشده نزد اهالی دستاندرکار قلمداد میشود!
احسنت! دقیقا از زمانی که فیلم تمام میشود، هیچ بودجهای وجود ندارد که مردم با شرایط اثر و نوع نگاه آن و داستانی که روایت میکند، آگاهی درستی پیدا کنند و این موجب لطماتی شده که تماشاچی بدون شناخت فیلمی را انتخاب کرده و در نهایت ناراضی سالن را ترک میکند، در صورتی که اگر قبلا از طریق رسانهها و خواندن بروشور فیلم از آن شناخت لازم را پیدا میکرد، دست به انتخاب مطمئنی میزد. اتفاقا وجود روزنامهای مانند «وطنامروز» برای معرفی فیلمها خیلی خوب است، چرا که اینگونه نشریات ابعاد مختلفی دارند و مخاطبان در کنار سایر بخشها به صفحه فرهنگی هم میرسند و اطلاعات کسب میکنند اما در کنار روزنامه باید شرایط تبلیغی دیگری هم ایجاد کرد.
یادم میآید در دهه 60 که به سینما میرفتیم، جاذبه تبلیغات و آنونس فیلم آینده با نریشن خاص دوبلورها چنان مشتاقمان میکرد که منتظر اکران بعدی بمانیم اما حالا آن روح دلنشین در سینما پیدا نیست!
دقیقا درست میگویی و اشتباه است که تنها با شیوه تبلیغات خارجیها رفتار کنیم و جدا از پوستر یکی از چیزهایی که در سینمای ما فراموش شده است همین هیاهوی تبلیغاتی آنونس فیلم آینده و دادزنهای کنار سینما است. من هیچ وقت یادم نمیرود آنونس فیلم «پاتک» آنقدر جذاب بود که دوست داشتم حتما ببینم. اصلا ما بچههای آن نسل عاشق فیلمهای جنگی بودیم و یک بخشی از آن بابت همان آنونسها و تبلیغات آتشینی بود که پخش میشد.
و تو بخشی از همان شیوه قدیمی را در زمان اکران فیلم «قندون جهیزیه» به کار بردی؟
آخرین فیلم من در شهر زنجان اکران شد و من با 4000 تراکت رفتم آنجا و مانند تهران به پخش کردن آنها و تبلیغ فیلمم پرداختم. در آنجا آنقدر با تمام وجود تبلیغ کردم و داد میزدم که «بشتابید قندون جهیزیه؛ جنجالیترین فیلم کمدی سال...» که همه مشتاق شده بودند.
برایشان این شیوه متفاوت تبلیغات عجیب نبود؟!
چرا، مردم نگاه میکردند و خیلی برایشان عجیب بود با چنان شوری تبلیغ میکنم اما هیچکس هم مانع کارم نشد.
اما این وظیفه بخش دیگری است و تو برای ساخت اثر بعدی نیاز به تمرکز و آرامش فکری جهت خلاقیت و آفرینش داری و در واقع قصور بخشهای دیگر را برعهده گرفتی!
بله! درست میگویی اما قصور نیست و به دلیل نبود بودجه لازم نیاز به این کار است و حتی مدیر پخش ما در تهران خودش تراکت پخش میکرد.
منظورم فقط فیلم شما نیست و نبود مدیریت لازم در تولید و توزیع آثار سینمایی حتی در فیلمهایی با بودجه بالا هم به چشم میخورد، در صورتی که در سینمای حرفهای جهان از مدتها قبل تاریخ دقیق تولید و اکران فیلم آینده کریستوفرنولان مشخص شده است!
این حرفهایی که میزنی دقیقا آسیبهای سینمای ما است و توان بالایی را از فیلمساز میگیرد.
همین مساله موجب ایجاد حاشیههایی برایت در زمان اکران فیلم «قندون جهیزیه» شد و کار به جایی رسید که متاسفانه عنوان «جیمی جامپ سینما» از سوی برخی رسانهها به تو اطلاق شد که برایم خیلی دردآور بود! در صورتی که شخصیت تو و نام بزرگی که یدک میکشی بیش از اینها ارزش دارد.
درست میگویی. آن زمان شرایط خیلی سختی داشتم و هر چقدر میگذرد بابت این مساله پشیمان میشوم و همان زمان هم با میل این کار را انجام ندادم و همه اتفاقات و جنجالهایی که برایم پیش آمد از سر اجبار بود و خودم ناراحت هستم اما این خیلی بد است که هنوز به نتیجهای نرسیدم که اگر باز چنین شرایطی پیش بیاید، آن کار را نخواهم کرد! میدانی چرا؟ چون هنوز مسیر درستی در سینمای ما شکل نگرفته است.
با وجود شرایط دشواری که داشتی باز آن حرکت تو در یک مسابقه بینالمللی فوتبال با حواشی مختلفی که دارد، قابل پذیرش نیست و میتوانستی به شکل دیگری هم اعتراض کنی.
درست میگویی و اعتراضات دیگری هم به ذهن من رسیده بود اما این را هم بگویم که هر عملی را عکسالعملی است و فشار زیادی در آن زمان برای من و فیلم «قندون جهیزیه» پیش آمده بود و فکر کردم اندازهاش باید به آن شکل باشد. مثلا اگر تنها در یک سایت اعتراض میکردم، بازتابی نداشت!
قبول دارم برای آدمهایی که به کارشان با تمام وجود علاقه دارند و کارمندی نگاه نمیکنند، نتیجه فعالیتشان خیلی مهم میشود. من هم مانند تو به حرفهام با تمام وجود عشق میورزم اما فکر میکنی با تمام دردهایی که داشتی ارزشش را داشت به آن شکل انتحاری عمل کنی؟!
برای انجام آن کار آبرویم را سوخت دادم که با ارزشترین مساله برای هر آدمی است اما این را هم در نظر بگیر که ادامه فعالیت من در سینما بستگی به نتیجه فیلم اولم داشت و فیلمسازی که در اولین فیلم خود زمین بخورد، بلند شدنش خیلی سخت میشود.
اگر آن کار مهیج را هم انجام نمیدادی باز فیلم «قندون جهیزیه» چه نزد منتقدان و چه مردم کاملا پذیرفته شده بود و فروش خوبی هم داشت!
درست میگویی اما برای من که کلی زحمت کشیده بودم تا اثرم توسط مردم دیده شود، تحمل آن وضعیت سخت بود. برای من تماشاگر خیلی مهم است و برای همین امسال فیلم نساختم و با تمام وجود دنبال تحقیق و مطالعه برای نگارش «قندون جهیزیه 2» هستم که البته اسم دیگری خواهد داشت. از این نظر به تکتک مردم ایران در فیلمهایم فکر میکنم. به خدا قسم نگاه یک بچه تا یک پیرمرد در فیلمی که میسازم برایم مهم است.
اما همه اینها را در «قندون جهیزیه» ثابت کردی و فیلمی سالم و پرمخاطب برای همه نوع طیفی ساختی.
بله! اما اگر آن کار را نمیکردم شاید دفتر فیلمسازی سعید سعدی، تهیهکننده «قندون جهیزیه» بسته میشد و برای این تهیهکننده فرهنگی حیف بود.
یعنی خودت را فدای تهیهکننده کردی؟!
حمایت از تولیدکننده در شرایط بحرانی خیلی مهم است و این دیدگاه من است که به شکلی کمرنگ در «قندون جهیزیه» وجود داشت و در فیلم جدیدم بیشتر به آن میپردازم.
ارسال نظر