گزیده ای از نوشتار آیت ا... جعفر سبحانی
واپسین وصایای خاتم الانبیا(ص)/ پیامبر(ص) با دختر خود سخن می گوید
پیامبر(ص) را غسل داد و کفن کرد، زیرا پیامبر فرموده بود که نزدیک ترین فرد به من، مرا غسل خواهد داد و این شخص جز علی(ع)، کسی نبود.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ ؛ قطعاً، برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز و مهربان است.»(توبه-128) پیامبراکرم(ص) برای امت، همچون پدری دلسوز و راهنمایی امین بود. رحلت آن رسول مهربانی، برای مشتاقان هدایت، مصیبتی هماره جانگداز است. آنچه در پی می آید، گزیده ای از جلد دوم کتاب فروغ ابدیت، اثر ارزشمند حضرت آیت ا... سبحانی است که در آن شرحی از وقایع روزهای پایانی عمر شریف رسول خدا(ص)، ارائه شده است.
اضطراب و دلهره سراسر «مدینه» را فراگرفته بود. یاران پیامبر(ص) با دیدگانی اشکبار و دلهایی آکنده از اندوه، دور خانه ایشان گردآمدهبودند تا از سرانجام بیماری آن حضرت آگاه شوند. گزارشهایی که از داخل خانه به بیرون میرسید، از وخامت حال رسولخدا(ص) حکایت میکرد و هر نوع امید به بهبودی را از بین میبرد. گروهی از یاران آن حضرت، علاقهمند بودند از نزدیک رهبر عالیقدر خود را زیارت کنند، ولی وخامت حال پیامبراکرم(ص) اجازه نمیداد در اتاقی که ایشان در آن بستری شده بودند، جز اهلبیتشان، کسی رفت و آمد کند. دختر گرامی و یگانه یادگار پیامبر، فاطمه علیها السلام، در کنار بستر پدر نشسته بود و بر چهره نورانی ایشان نظاره می کرد. زهرا علیها السلام، با قلبی فشرده و دیدگانی پر از اشک و گلوی گرفته، این شعر را که از سروده های ابوطالب درباره پیامبر(ص) بود، زمزمه می کرد:«و ابیضّ یستسقی الغمام بوجهه/ ثمال الیتامی عصمه للأرامل؛ چهره روشنی که به احترام آن، باران از ابر درخواست می شود/ شخصیتی که پناهگاه یتیمان و نگهبان بیوه زنان است.» در این هنگام، پیامبر دیدگان خود را گشود و با صدای آهسته به دختر خود فرمود:«این شعری است که ابوطالب درباره من سروده است، ولی شایسته است به جای آن، این آیه را تلاوت کنند: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ؛ محمد پیامبر خدا است و پیش از او پیامبرانی آمده و رفته اند. آیا هرگاه او فوت کند و یا کشته شود، به آیین گذشتگان خود بازمی گردید؟ هر کس به آیین گذشتگان خود بازگردد، خدا را ضرر نمی رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش می دهد.» (آلعمران-144)
پیامبر(ص) با دختر خود سخن می گوید
تجربه نشان میدهد که عواطف شخصیتهای بزرگ، بر اثر تراکم افکار و فعالیّتهای زیاد، نسبت به فرزندان خود کم فروغ میشود، زیرا اهداف بزرگ و افکار جهانی، آنچنان آنها را به خود مشغول میکند که دیگر عاطفه و علاقه به فرزندان، مجالی برای بروز و ظهور پیدا نمیکند؛ اما شخصیتهای بزرگ معنوی و روحانی از این قاعده مستثنا هستند. آنها با داشتن بزرگترین اهداف و ایدههای جهانی و مشاغل روزافزون، روح وسیع و روان بزرگی دارند که گرایش به یک قسمت، آنها را از قسمت دیگر بازنمی دارد.
علاقه پیامبر(ص) به یگانه فرزند خود، از عالیترین تجلیات عواطف انسانی بود، تا آنجا که پیامبر هیچگاه بدون وداع با دختر خود، مسافرت نمیرفت و هنگام مراجعت از سفر، قبل از همه به دیدار او میشتافت. به یاران خود می فرمود: «فاطمه، پاره تن من است. خشنودی وی، خشنودی من و خشم او خشم من است». دیدار حضرت زهرا(س)، ایشان را به یاد پاک ترین و عطوفترین زنان جهان، «خدیجه»، میانداخت که در راه هدف مقدس شوهر، سختیهای بسیاری را تحمل کرد و ثروت و مکنت خود را در آن راه داد. در تمام روزهایی که پیامبر بستری بود، فاطمه علیها السلام در کنار بستر پیامبر نشسته بود و لحظهای از ایشان دور نمیشد. ناگاه پیامبر به دختر خود اشاره کرد که با او سخن بگوید. دختر پیامبر قدری خم شد و سر را نزدیک پیامبر آورد. آنگاه پیامبر با او به آهستگی سخن گفت. کسانی که در کنار بستر پیامبر بودند، از حقیقت گفت و گوی آن ها آگاه نشدند. وقتی سخن پیامبر به پایان رسید، زهرا(س) سخت گریست و سیلاب اشک از دیدگان او جاری شد، ولی مقارن همین وضع، پیامبر بار دیگر به او اشاره کرد و باز هم آهسته با او سخن گفت. این بار زهرا(س) با چهرهای باز و قیافهای خندان و لبان پرتبسم سر برداشت. وجود این دو حالت متضاد در دو وقت پیاپی، حاضران را به تعجب واداشت. آنها از دختر پیامبر خواستند که از حقیقت گفتار پیامبر آگاهشان کند و علت بروز این دو حالت مختلف را، برای آنان روشن کند. زهرا(س) فرمود: «من راز رسول خدا را فاش نمی کنم». پس از رحلت پیامبر(ص)، زهرا علیها السّلام آنها را از حقیقت ماجرا آگاه کرد و فرمود: «پدرم در نخستین بار مرا از رحلت خود مطلع کرد و گفت که من از این بیماری بهبودی نمی یابم. به همین جهت گریه کردم ، ولی بار دیگر به من گفت که تو نخستین کسی هستی از اهلبیت من که به من ملحق می شوی. این خبر به من نشاط و سرور بخشید و فهمیدم که پس از زمان اندکی به پدرم ملحق میشوم.»
مسواک دندان
پیامبر شبها پیش از خواب و پس از بیداری، مسواک میفرمود. مسواک پیامبر، همان چوب «اراک» بود که در محکم کردن لثهها و زدودن بقایای غذا از روی دندانها، نقش مؤثری دارد. روزی «عبد الرحمن» برادر عایشه، در حالی که چوب سبز و تازهای در دست داشت، برای عیادت پیامبر آمد. عایشه از نگاههای پیامبر دریافت که ایشان مایل است با آن چوب مسواک کند. از این جهت، فوراً آن را گرفت و در اختیار پیامبر گذاشت و پیامبر، با دقت دندانهای خود را مسواک کرد.
وصیتهای پیامبر(ص)
پیامبر در دوران بیماری، به تذکر امور لازم بیشتر اهمیت می داد و در آخرین روزهای بیماری، بر پا داشتن نماز و رعایت حال بردگان را بسیار سفارش میکرد و میفرمود: «با بردگان به نیکی رفتار و در خوراک و پوشاک آنها دقت کنید. با آنان به نرمی سخن بگویید و حسن معاشرت را پیشه خود کنید.» پیامبر در آخرین لحظههای زندگی، چشمان خود را باز کرد و فرمود: «برادرم را صدا بزنید تا بیاید در کنار بسترم بنشیند.» همه فهمیدند مقصودش علی(ع) است. علی(ع) در کنار بسترش نشست، ولی احساس کرد که پیامبر می خواهد از بستر برخیزد. علی(ع) پیامبر را از بستر بلند کرد و به سینه خود تکیه داد. چیزی نگذشت که علایم احتضار، در وجود شریف ایشان پدید آمد. امیر مؤمنان(ع)، در یکی از خطبههای خود به این مطلب تصریح کرده است و میفرماید:«و لقد قبض رسول ا... و إنّ رأسه لعلی صدری ... و لقد ولّیت غسله و الملائکه أعوانی؛ پیامبر در حالی که سر او بر سینه من بود، قبض روح شد. من او را در حالی که فرشتگان یاریام می کردند، غسل دادم.» گروهی از محدثان نقل می کنند که آخرین جملهای که پیامبر(ص) در آخرین لحظات زندگی خود فرمود، جمله «لا، مع الرفیق الأعلی» بوده است. گویا فرشته ایشان را در موقع قبض روح مخیر کرد که بهبودی یابد و بار دیگر به این جهان بازگردد و یا پیک الهی، روح او را قبض کند و به سرای دیگر بشتابد. ایشان با گفتن جمله مزبور، به پیک الهی رسانیده است که میخواهد به سرای دیگر بشتابد و با کسانی که در این آیه به آن ها اشاره شده است، به سر ببرد: «فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً؛ آنان با کسانیاند که خداوند به آنها نعمت بخشیده است: از پیامبران، صدیقان، شهیدان و صالحان و این ها چه نیکو دوستان و رفیقانی هستند.» پیامبر(ص) این جمله را فرمود و دیدگان و لب های ایشان بسته شد.
روز رحلت
روح مقدس و بزرگ آن سفیر الهی، نیمروز دوشنبه در 28 ماه صفر، به آشیان خلد پرواز کرد. آن گاه پارچهای یمنی بر روی پیکر مطهر آن حضرت افکندند و برای مدت کوتاهی در گوشه اتاق گذاشتند. شیون زنان و گریه نزدیکان پیامبر، مردم بیرون را مطمئن کرد که پیامبر گرامی(ص) درگذشته است. چیزی نگذشت که خبر رحلت حضرت در سراسر شهر پیچید. امیر مؤمنان(ع) پیکر مطهر پیامبر(ص) را غسل داد و کفن کرد، زیرا پیامبر فرموده بود که نزدیک ترین فرد به من، مرا غسل خواهد داد و این شخص جز علی(ع)، کسی نبود.
سپس کفن را از چهره ایشان باز کرد و در حالی که سیلاب اشک از دیدگانش جاری بود، این جملهها را فرمود:«پدر و مادرم فدای تو! با رحلت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمانها،که هرگز با مرگ کسی بریده نمیشود، قطع شد. اگر نبود که ما را به شکیبایی در برابر ناگواریها دعوت فرمودی، آنچنان در فراق تو اشک میریختم که سرچشمه اشک را میخشکاندم، ولی حزن و اندوه ما در این راه پیوسته است و این اندازه در راه تو بسیار کم است و جز این چاره نیست.
پدر و مادرم فدای تو باد! ما را در سرای دیگر به یاد آور و در خاطر خود نگه دار.» نخستین کسی که بر پیکر پیامبر گرامی(ص) نماز گزارد، امیر مؤمنان(ع) بود. سپس یاران پیامبر، دسته دسته بر پیکر حضرت نماز گزاردند و این مراسم تا ظهر روز سه شنبه ادامه داشت. سپس تصمیم بر این شد که پیکر مطهر پیامبر را در همان حجرهای که درگذشته بود، به خاک بسپارند. مرقد آن حضرت را «ابو عبیده جراح» و «زید بن سهل» آماده کردند و امیر مؤمنان(ع) مراسم دفن را به کمک فضل و عباس انجام داد.
ارسال نظر