به گزارش پارس، این استاد زبان و ادبیات فارسی در گفت‌وگو با ایسنا، درباره مشکلات و نقص‌های حال حاضر تدریس ادبیات فارسی در دانشگاه‌ها گفت: دشوار‌ی‌ها، تنگناها، کاستی‌ها و بی‌راهگی‌ها در آموزش زبان و ادب پارسی در دانشگاه‌ها پرشمار است. بی‌گمان نمی‌توان در گفت‌وشنودی کوتاه به آن‌ها پرداخت، حتی اگر بخواهیم فهرست‌وار از آن‌ها یاد کنیم. از سویی دیگر شاید چندان نیازی هم به فهرست کردن آن‌ها نباشد. من بر آنم که همه این دشواری‌ها و بی‌راهگی‌ها یا دست کم بیشینه (حداکثر) آن‌ها بستر و خاستگاهی یگانه دارد.

او با بیان این‌که این دشواری‌ها دارای سرشت و ساختاری ناسازوارانه (پارادوکسیکال) است، اظهار کرد: این ناسازوارگی از آن‌جاست که شیوه نگرش و آموزش در دانشگاه‌ها به ناچار می‌باید نوآیین و روزآمد و دیگرگون بشود تا بتوان نیازهای امروزینه را بر آن سان که می‌سزد، برآورد و پاسخ داد.

کزازی در ادامه گفت: از سویی دیگر دانشگاه‌ها هنگامی که می‌خواهند در دانش‌هایی که آن‌ها را دانش‌های در پیوند با آدمی می‌دانیم و می‌خوانیم، دگرگونی پدید بیاورند تا به یاری این دانش‌ها بتوان نیازهای نوین فرهنگی و اجتماعی را برآورد و پاسخ گفت به بی‌راهه درمی‌افتند‌؛ بی‌راهه‌ای که زیان‌بارتر از ماندن در شیوه‌ها و روش‌های کهن است. زیرا شیوه‌ها و روش‌های کهن‌، اگر روزآمد و نوآیین نیستند‌، در قلمرو و زمینه ویژه خود هنوز می‌توانند سودمند باشند‌؛ دست کم پاره‌ای از نیازها را که به یکبارگی دیگرگون و امروزینه نشده‌اند برآورند، اما اگر روش‌های نو در آموزش دانشگاهی در بی‌راهه افتاده باشد نه تنها نیازهای کنونی را برنخواهد آورد نیازهایی ژرف و پیچیده‌تر را نیز بر نیازهای دیگر خواهد افزود. فرجام این سخن آن است: شیوه آموزشی دانشگاهی به‌ویژه در علوم انسانی‌، همچنان با نیازی افزون‌تر و ناگزیرتر و ستوه‌آورتر در رشته زبان و ادب پارسی که بستر فرهنگ و اندیشه و پیشینه و چیستی ایرانی است، دگرگون می‌باید شد.

او همچنین گفت: پرسمان در این زمینه چگونگی این دگرگونی‌ است، دگرگونی روش‌های نگرش و آموزش‌، که اگر با نیازهایی که به ناچار جهان کنونی فراپیش نهاده است به درستی به گونه‌ای سرشتین همساز و هماهنگ باشد کارساز‌ و اثرگذار خواهد بود و این رشته و دانش را شکوفان‌، مایه‌ور‌، پیشرفته‌، در معنای راستین واژه، روزآمد خواهد کرد. اما پرسمان‌، داستان اندوهبار آن است که این دگرگونی‌ها یا روش‌هایی نو که از این دگرگونی‌ها برمی‌آیند با سرشت این دانش از نگاهی بسیار فراخ‌تر‌ و کلان‌تر‌، با سرشت فرهنگ و اندیشه و منش ایرانی سازگار نیستند. زیرا از مردمانی دیگر ستانده شده‌اند‌؛ مردمانی که فرهنگ و منش و پیشینه‌ای دیگر دارند. بی‌راهگی از این ناسازی سرشتین و ساختاری در میان روش‌های نوین آموزش و نگرش با زمینه‌ دانشی که این روش‌ها در آن به کار گرفته می‌یابد شد برمی‌خیزد. ما برای نیازهای فرهنگی و منشی و اجتماعی ایرانی به ناگزیر می‌باید روش‌هایی بیابیم که همچنان که ایرانی‌ باشد، روش‌هایی از دل و درون این فرهنگ و منش برخاسته‌ باشد.

کزازی متذکر شد: روش‌های بیگانه برای پاسخ‌گویی به نیازهایی دیگرسان پدید آمده است؛ پس نمی‌تواند نیازهای ما را چونان ایرانی‌، چونان مردمی که پیشینه‌ای کهن در تاریخ داریم و از فرهنگی دیرینه و گرانسنگ بهره‌مندیم، برآورد.

او سپس در اشاره به یک نمونه از این بی‌راهگی‌ها در روش‌های تدریس زبان و ادب فارسی توضیح داد: یک نمونه برجسته به‌ویژه در رشته ادب فارسی که در این سالیان فراوان بدان در دانشگاه‌ها بازمی‌خوریم این است که دیگر استادان یا دانشجویان می‌کوشند که شاهکارهای ادب پارسی را با سنجه‌ها،‌ دیدگاه‌ها‌ و دستاوردهای اروپاییان که در آفریده‌های ادبی کاویده‌اند و آن‌ها را به دست آورده‌اند بپژوهند و بکاوند و بسنجند و ارزیابند. من بارها دیده‌ام و آزموده‌ام که دانشجویانی پرشور، کوشا‌ و توانمند خواسته‌اند که یکی از شاهکارهای ادب ایران برای نمونه شاهنامه یا مثنوی را بر پایه یکی از دیدگاه‌ها و سنجه‌های فرهنگی بکاوند، نهفته‌های آن را به دربکشند، اما در این کار ناکام‌ مانده‌اند. هنگامی که پایان‌نامه را می‌خوانیم به هیچ یافته‌ای نو که شناختی ارزشمند از آن شاهکار به ما بدهد، نمی‌رسیم یا اگر یافته‌هایی نو هم در پایان‌نامه دیده بشود نه در چندی و نه در چون، همسنگ و همتراز با آن زمان و توانی که در پژوهش و نگارش پایان‌نامه هزینه شده، نیست.