به گزارش پارس،سیزدهم بهمن 1357 و یک روز پس از بازگشت امام خمینی (ره) به ایران، مقامات اسرائیلی نگرانی خود را از آن رویداد ابراز کردند. چرایی این امر را باید در میزان نفوذ و دوستی رژیم اسرائیل با دولت پهلوی و مواضع ضداسرائیلی امام جست‌وجو کرد؛ چراکه جریان انقلاب اسلامی از ابتدای شکل‌گیری، هویتی ضداستبدادی و ضداستعماری داشت. این نوشتار با مروری بر پیشینه‌ی شکل‌گیری و ماهیت رابطه‌ی اسرائیل با دولت پهلوی دوم، ترس اسرائیل از انقلاب اسلامی را امری وابسته به ماهیت مذهبی انقلاب و امام و مواضع ضداسرائیلی آن میداند.
 
پیشینه­ای از یک رابطه
 
در سال 1328، ایران به‌صورت دوفاکتو، اسرائیل را به رسمیت شناخت و در بیت‌المقدس سرکنسولگری دایر کرد. هرچند این امر با واکنش منفی مردم، محافل و شخصیت­های ملی و روحانی مواجه شد. پس از نهضت ملی شدن صنعت نفت در تیر 1330، مصدق با توجه به اصل موازنه‌ی منفی و اعتراضات مردم، شناسایی دوفاکتو اسرائیل را پس گرفت. قطع روابط ایران و اسرائیل مدت زیادی طول نکشید و پس از کودتای 28 مرداد 1332 رابطه‌ی ایران و اسرائیل در ابعاد مختلف کشاورزی، اطلاعاتی و نفتی تا انقلاب اسلامی روزبه‌روز گسترش یافت.
 
دولت اسرائیل در مقابل شناسایی این کشور توسط ایران، در چارچوب دکترین معروف محورهای پیرامون، از همان ابتدای تأسیس، علاقه‌مندی خود را به گسترش روابط با ایران اعلام کرد.[1] ایران تنها کشور خاورمیانه بود که پس از ترکیه با اسرائیل روابط سیاسی داشت و به دلایل متعدد، از جایگاه برجسته‌تری در سیاست خارجی اسرائیل برخوردار بود. حمایت ایران از اسرائیل در مقابل اعراب، نیاز به نفت ایران، درآمدهای حاصل از سرمایه‌گذاری در ایران و فروش تجهیزات نظامی به این کشور و حمایت‌ها و کمک‌های مالی دولت و سرمایه‌داران یهودی، از عوامل توجه اسرائیل به ایران بود.[2]
 
رابطه­ای در تب‌وتاب اعتقاد و باورها
 
اعتقادات مردم و حساسیت مردم عرب منطقه موجب حساسیت شاه روی رسمیت بخشیدن رابطه‌ی ایران و اسرائیل شده بود،[3]های مهمی که در پانزده سال آخر سلطنت شاه در بالاترین رده­ها صورت گرفت، به‌رغم احتیاط شاه در افشای روابط، بیانگر روابط صمیمانه بین طرفین بود. به‌تدریج هرچه بر نفوذ ایالت متحده‌ی آمریکا در ایران افزوده می­شد، رابطه‌ی ایران و اسرائیل نیز تقویت میگردید. در مقطع 1340-1342، به دلیل بی­ثباتی سیاسی و حرکت­های مذهبی مردم علیه لایحه‌ی انجمنهای ایالتی و ولایتی و انقلاب سفید، روابط دوجانبه‌ی ایران و اسرائیل به‌ویژه به دلیل موضع‌گیری­های امام خمینی (ره)، به سردی گرایید. اما سفرها و ملاقات بحران حاصل از قیام مذهبی 15 خرداد 42 سبب شد دولت مذاکرات خود را با اسرائیل محرمانه نگاه دارد. حتی در این‌باره، شاه از جدی بودن مخالفت رهبران مذهبی سخن گفت.[4]
 
به هر حال، شاه تصمیم نداشت اسرائیلی‌ها را رها کند. از اواخر سال 1356 دو واقعه‌ی تاریخی موجب تحول در رابطه‌ی ایران و اسرائیل و در نهایت، قطع آن شد. دو واقعه‌ی مسافرت انورسادات به بیت‌المقدس در 28 آبان 1356 و آغاز مذاکرات صلح مصر با اسرائیل که منجر به امضای موافقت‌نامه‌ی کمپ‌دیوید گردید، هرچند از نظر مقامات ایرانی مثبت ارزیابی می­شد، ولی موجب شد تا افکار عمومی، محافل و شخصیت­های مذهبی به‌خصوص امام خمینی با موضع‌گیری منفی، دولت ایران را تحت فشار قرار دهند تا در رابطه‌ی خود با اسرائیل، تجدید نظر نماید.[5]
 
 
اوج‌گیری انقلاب اسلامی و بیثباتی فزاینده‌ی کشور و کاهش قدرت شاه، در کاهش روابط اثر گذاشت. در پاییز 1357، رژیم شاه در حل بحران فزاینده‌ای که اساس حکومت را متزلزل ساخته بود، کاملاً ناکارا شده بود. در این اثنا، ژنرال طوفانیان، معاون وزارت جنگ، از مقام‌های اسرائیلی خواست برای تقویت روحیه‌ی شاه به تهران بیایند. دولت اسرائیل یوری لوبرانی را که حامل پیامی از سوی عزر وایزمن (وزیر جنگ اسرائیل) بود، به تهران فرستاد.[6] وی پس از مذاکره با سران ارتش ایران، به اسرائیل بازگشت و در گزارشی که به‌هیچ‌وجه خوش‌بینانه نبود، کار رژیم شاه را تمام‌شده اعلام کرد. او معتقد بود که انقلابی‌ها با اسرائیل رابطه‌ی خوبی نخواهند داشت.[7]
 
اسرائیل پس از این ارزیابی، روابط خود را با ایران خاتمه‌یافته تلقی کرد. در نهایت، با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، سفارت اسرائیل تعطیل شد و در اختیار فلسطینی­ها قرار گرفت.[8]روابط ایران و اسرائیل، به‌رغم مناسبات ویژه‌ی دو کشور، هرگز شکل رسمی به خود نگرفت. هرچند شاه و اطرافیانش بر اهمیت روابط دوستانه با اسرائیل تأکید می‌ورزیدند و تلاش می‌کردند اصرار اسرائیلی‌ها را برای برقراری مناسباتی رسمی و آشکار، پاسخ دهند، اما موانعی همچون مخالفت‌های وسیع و عمیق داخلی به‌ویژه از سوی روحانیان و نیروهای مخالف رژیم
و واکنش‌های تهدیدآمیز کشورهای عرب منطقه مانند مصر و عراق، در برقراری این رابطه وجود داشت.[9] در مجموع موضع اسرائیل نسبت به انقلاب اسلامی ایران را باید در میزان پیوند و عمق اتحاد آن با دولت پهلوی دوم جست‌وجو کرد. حساسیت و مخالفت نیروهای مذهبی با مشروعیت‌بخشی به رژیم اسرائیل و برقراری رابطه با آن، موجب شده بود تا اسرائیلیها بدانند وجود رابطه با ایران به وجود دولت پهلوی وابسته است.
 
با شدت گرفتن مبارزات انقلابی مردم و افزایش محبوبیت امام خمینی و مذهبیها، وضعیت برای شاه و همه‌ی دوستان متحدش ملتهبتر  شد. همچنین وضعیت غیررسمی رابطه با ایران خود نشان‌دهنده‌ی قدرت جریان مذهبی و مخالفتش با این رژیم بود. به‌خصوص مخالفتهای امام خمینی از اوایل دهه‌ی 1340 موجب شده بود تا مواضع ضداستعماری و ضداسرائیلی وی، تهدیدی برای اسرائیل و تجمیع افکار عمومی در تقابل با این رژیم گردد. بنابراین همکاریهای امنیتی رژیم اسرائیل در ساواک در تقابل با انقلابیون اعمال میشد. چنان‌که موساد به ساواک آموزش میداد چگونه مقاومت متهمان را در هم بشکند.[10]
 
مواضع ضداسرائیلی رهبر نهضت
 
امام خمینی از زمان آغاز نهضت اسلامی خود در سال 1341 و تحرکات ضدرژیم، نسبت به وجود صهیونیست‌ها، رژیم اسرائیل در ایران و نقش آن‌ها به‌همراه بهایی‌ها در تعیین سرنوشت مردم هشدار داده و از مردم می‌خواهد تا در این مورد به‌شدت مراقبت کنند. ایشان در سخنانی مخالفت خود را با اسرائیلیها اعلام کرده و حمایت دولت از آن‌ها را دلیلی برای تداوم مخالفت خود تلقی می­نمایند.[11]
 
پیوند اسرائیل و شاه در کلام امام به راهبردی برای مشروعیت‌زدایی از شاه و آگاهی‌بخشی به مردم پیرامون وضعیت موجود تبدیل می­شد. چنان‌که در اردیبهشت 1342، امام با توجه به آگاهی از تلاش دولت برای به رسمیت شناختن اسرائیل، به مخالفت ملت مسلمان ایران و سایر ملل اسلامى و عرب اشاره میکند و وحشت دولت از مردم را مانع این کار میداند.[12]کشد. سپس در ادامه‌ی سخنان خویش، دولت را به نقد می کشد
 
همچنین امام دو روز پیش از قیام 15 خرداد 42، در سخنرانی عصر عاشورا چنین گفت: «اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت قرآن باشد، اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت علمای دین باشند، اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد.»[13]
 
ایشان همچنین با اشاره به مناسبات میان شاه و اسرائیل گفت این رابطه مگر چگونه است «که سازمان امنیت می‌گوید از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید. این دو تا تناسب­شان چیست؟»[14] ایشان با ظرافتی خاص، شاه و هویت مسلمانی وی را به چالش کشید که «مگر شاه، اسرائیلى است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودى است؟ این‌طور که نیست، ایشان مى‏گوید: مسلمانم...»[15]
 
بدین‌ترتیب امام اسرائیل را در تقابل با دین اسلام قرار داد و آن را به وجودی ضداسلامی بدل کرد که پیوندش با شاه موجب می­شد تا وضعیت شاه نیز در سراشیبی قرار گیرد. روند مبارزه‌ی امام در مقابل استبداد شاه، ماهیتی ضداستعماری نیز داشت و بنابراین تقابل و تنافر امام با اسرائیل، رژیمی که محصول امیال استعمارگران بود، امری بدیهی به نظر میرسید.
 
در بحبوحه‌ی انقلاب در تاریخ آذر 1357، امام در مصاحبهای با خبرنگار لبنانی نشریه‌ی «امل»، از ضرورت اتحاد همه‌ی مسلمانان مقابل اسرائیل که از آن تحت عنوان «جمعیت متجاوز» یاد میکند، سخن میگوید و آزادسازی قدس را تکلیف همه‌ی مسلمین میداند. امام با قاطعیت یک رهبر انقلابی حکم میکند که مسلمانان باید شر این جرثومه‌ی فساد را از سر بلاد اسلامى قطع کنند.[16]
 
 
ایشان در سخنانی حتی مواضع مقابله‌جویانه‌ی خویش در مقابل شاه را به اسرائیل پیوند میدهد که چرا شاه به اسرائیل کمک میکند. امام این موضوع را که شاه از همان ابتدای ایجاد اسرائیل با آن همکاری میکرده است مورد شماتت قرار می‌دهد و ارسال نفت به اسرائیل را، آن هم در اوج جنگ بین مسلمانان و اسرائیلیها، از عوامل مخالفت خود با شاه نام میبرد. وی حتی از غصب نفت ایران در جهت کمک به اسرائیل نام میبرد که خود نشان‌دهنده‌ی موضع منفی امام نسبت به این رژیم است. علاوه بر این، ایشان با شکاف بین دولت و ملت ایران، میگوید: «ملت مسلمان ایران هیچ‌گاه از اسرائیل پشتیبانى نکرده است...»[17]
 
بنابراین امام، اسرائیل را در تقابل با ملت ایران دانسته است. روند ستیزه‌ی امام با اسرائیل تا آن حد است که بار دیگر در سخنان خود، فروش نفت به اسرائیل را حرام اعلام مینماید. امام اسرائیل را دشمن اسلام میخواند‏[18]ها واجب است که اینها را بیرون کنند و بکشند همه‏شان را.»[19] و می­گوید: «اسرائیلى اگر آمد در ایران و خواست نفت را [صادر] کند، بر همه‌‌ی مسلمان چراکه اینها از منظر امام با اسلام در جنگ هستند و بنابراین باید تا آخرین نفرشان از بین بروند و در حکمی خطاب به مردم میگویند اگر اسرائیلی پایش را در ایران گذاشت، بر مردم ایران واجب است که اینها را از بین ببرند. گویی امام با توجه به همکاری موسادِ اسرائیل با ساواک، مخاطبش را این رژیم قرار داده است که «اسرائیلى مى‏آید! غلط مى‏کند اسرائیلى که مى‏آید!» ایشان تلاش اسرائیل را ایجاد هراس در بین مردم می­دانند و بنابراین از مردم می خواهند تا به اعتصابشان ادامه دهند.[20]
 
بررسی مواضع امام در پیش از انقلاب نشان می دهد مسیر مخالفت با رژیم اسرائیل همانند رژیم پهلوی از مذهب می­گذرد و هر دو این­ها در کنار هم، در تیررس حملات امام قرار داشتند. در مجموع، محو و نابودی اسرائیل به موازات دعوت از مسلمانان جهان برای مبارزه با این رژیم، در مقابل حمایت از مبارزات مردم فلسطین و لبنان، از سوی امام پی گرفته می­شد.
 
امام خمینی که با درک احساسات مردمی می­دانست اسرائیل در دل مردم خانه­ای ندارد، آن را به‌مثابه‌ی دشمنی برای مردم ایران و همه‌ی مسلمانان تداعی می­کرد و با این ابزار انتقادها و حملات خود را علیه رژیم سیاسی تشدید می­کرد. بنابراین انقلاب اسلامی ایران تحت رهبری امام و ماهیت مذهبی خود، نمی توانست اسرائیل را به‌عنوان موجودی مشروع به رسمیت بشناسد و به همین دلیل، آن را نفی می­کرد؛ رابطه ای که به آن هویت می‌بخشید.
 
فرجام سخن
 
رژیم اسرائیل از متحدان و دوستان پنهان اما نزدیک شاه بود؛ رابطه ای نامشروع بنا بر عرف و رسم ایرانیان مسلمان که تاب از دل هر دین‌دار دغدغه‌مندی ربوده بود. در واقع شاهی نامشروع در بین مردمش با رژیمی که خود محصول روابطی شوم بود، آمیخته بود. بدین‌ترتیب دو موجود نامشروع خلأهای خویش را در بودن با یکدیگر جست‌وجو می­کردند و در پی تداوم حضورشان بودند. اسرائیل می دانست که روحانیت و نیروهای مذهبی تاب تحملش در ایران را ندارند و مهم‌ترین سد این رابطه هستند. از سویی نیز تجربه به آن‌ها ثابت کرده بود نهضت­های مردمی به آن‌ها روی خوش نشان نمی دهند. پس اسرائیل در اتحاد با شاه، در تقابل با انقلاب اسلامی قرار گرفت. خصایص ملی-مذهبی انقلاب ایران و مواضع سخت‌گیرانه و ستیزه‌جویانه‌ی امام خمینی و نیروهای انقلابی به اسرائیل فهمانده بود که تداوم موجودیت پهلوی یعنی تداوم نفت، بازار، سرمایه و... بنابراین در مهار انقلاب اسلامی، هم‌پیمان و همکار شاه بود و از انقلاب ایران هراس داشت.
 
در این میان، نقش امام خمینی برجسته بود. آغاز مبارزات سیاسی امام از تقابل با اسرائیل و پیوند میان همه‌ی شرها در برابر همه‌ی خیرها می گذشت. حتی امام یکی از دلایل دشمنی اش با شاه را همکاری با اسرائیل عنوان می­کرد و مواضع سرسختانه ای تا حد محو اسرائیل را اتخاذ می کرد. در واقع امام با توجه به آموزه های مذهبی، بر نفی و مقابله با اسرائیل در راستای اتحاد مسلمین پافشاری داشت. همین امر، اسرائیل را از بازگشت امام خمینی به ایران دچار هراس کرد؛ چراکه آمدن امام نوید پیروزی انقلاب و فروپاشی دوست دیرین اسرائیل بود. همین هم شد و رابطه‌ی دوستی دو رژیم نامشروع در تنگنای انقلاب اسلامی خفه شد و این ارمغان اتحادی شوم با استبدادِ شاهی، سرشکسته بود.(*)
 
پی‌نوشت‌ها
[1]. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران و دولت دست‌نشانده 1320-1357، تهران، نشر قومس، 1376، ص 409-412.
[2]. سند شماره‌‌ی 2، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده‌ی ساواک، ش 1/12137 و سند شماره‌ی 3، همان، ش 2/12137.
[3]. حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش­های سیاسی، 1369، ص 551.
[4]. محمود طلوعی، داستان انقلاب، تهران، نشر علم، 1373، ص 211.
[5]. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران و دولت دست‌نشانده 1320-1357، ص 418-419.
[6]. تاریخ معاصر ایران، کتاب چهارم، تهران، مؤسسه‌ی پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1371، ص 263-261.
[7]. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی (1357-1300)، تهران، نشر البرز، 1373، ص 457.
[8]. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران و دولت دست‌نشانده 1320-1357، ص 420.
[9]. سید جلال‌الدین مدنی، ‌تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ج 1، ص 172.
[10]. علی فلاح‌نژاد، مناسبات ایران و اسرائیل در دوره‌ی پهلوی دوم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 162.
[11]. امام خمینی، صحیفه‌ی امام، تهران، مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، ج 1، ص 77.
[12]. همان، ص 228.
[13]. همان، ص 243.
[14]. همان.
[15]. همان.
[16]. همان، ج 5، ص 186.
[17]. همان، ص 187.
[18]. همان، ص 194.
[19]. همان، ص 251-252.
[20]. همان.
 
منبع:برهان