زينب(س) در گفتاری منتشر نشده از امام موسی صدر
![lead](/images/topnews-text-icon.png)
همه دریافتند که زینب(س) با همه توان و با نهایت عزت ادامهدهنده رسالت است و نمیخواهد ضعف و ناتوانی نشان دهد و تسلیم شود.
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- امام موسی صدر، رهبر ایرانی شیعیان لبنان، همانند دیگر مصلحان و اندیشمندان جهان اسلام به این حادثه توجه ویژهای داشته است. امام صدر در سخنان خود درباره این واقعه که در کتاب «سفر شهادت» به چاپ رسیده است، به پیشینه، اهداف، چرایی، درسها، نقش زنان و بخصوص حضرت زینب(س) در مانایی قیام عاشورا و نیز آسیبشناسی عزاداریها میپردازد. وی حتی از این ماجرا پیام صلح درمییابد و میکوشد با پیوند زدن ابعاد آن با ارزشهای والای بشری، رویکردی انسانی به آن داشته باشد.
نوشتار پیش روی که برای نخستین بار منتشر میشود سخنرانی امام موسی صدر در باشگاه فرهنگی امام صادق(ع) در لبنان است که مهدی فرخیان - عضو مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر - آن را ترجمه کرده است. متأسفانه تاریخ ایراد این خطابه دقیقاً معلوم نیست. ایشان در این سخنرانی به جایگاه و رسالت حضرت زینب(س) در واقعه عاشورا میپردازد و بر نقش ارزنده زنان در طول تاریخ و همچنین در جامعه کنونی تأکید بسیار دارد.
پس از قتل حسین(ع)، دهها هزار نفر از گرگهای بیابان، از آنان که نه عهدی داشتند و نه نجابت و بزرگمنشی، به طمع مال به حرم امام(ع) و خیمهها حملهور شدند. اینان گمان میبردند که در این خیام به طلا و فرش و جامه دست می یابند. بیشک، هجوم آنان به فرار فرزندان حسین(ع) و زنان اهل بیت و یارانش انجامید. شب که فرارسید، زینب(س) تنها مسئولی است که باید فرزندان و کودکان را گرد آورد و به آنان آب و نان دهد و آنان را لباس بپوشاند.
از این رو، پس از آنکه سپاهیان متفرق شدند و اوضاع آرام شد، زینب(س) دهها کودک و زن را جمع کرد تا وظیفه خود را در برابر آنان ادا کند.
مواضع حضرت زینب(س)
اگر زینب(س) زنی عادی بود، به مانند دیگر زنان مویه میکرد و ناله سر میداد. اما زینب(س) نمیخواهد بگرید، او درصدد تکمیل رسالت حسین(ع) است. رسالت حسین(ع) چگونه ادا میشود؟ با عزت و کرامت. حسین(ع) نمیپذیرد که خواهرش و زنانش ناله و جزع و فزع کنند، بلکه میخواهد آنان استوار باشند و سبب شماتت دشمنانشان نباشند. زینب(س) به پیکر پاک حسین(ع) نزدیک شد. در برابر دیدگان شماتتکنندگان و دشمنان، پیکر را به آسمان برد و گفت: «پروردگارا، این قربانی را از ما بپذیر.»
این «ما» که از خدا میخواهد قربانیاش را بپذیرد، کیست؟ مقصود آلالبیت است. مقصود زینب(س) این است که ما حسین(ع) را در محراب آزادی قربانی کردیم تا از دین پاسداری کنیم، از کرامت انسان پاسداری کنیم. شهادت امری اجتنابناپذیر بود و ما آن را تقدیم کردیم. از اینروست که زینب(س) در این موضع و اتفاق از رسالت حسین(ع) پاسداری کرد. همه مردم و همه دشمنان دریافتند که زینب(س) با همه توان و با نهایت عزت ادامهدهنده رسالت است و نمیخواهد ضعف و ناتوانی نشان دهد و تسلیم شود. او هم در موضع حسینی ثابتقدم است که میگوید: «دست خواری به شما نمیدهم و چون بیمایگان نمیگریزم.»
موضع دیگر او در کوفه و در برابر ابن زیاد است. مردم کوفه جشن گرفتند و با شادی و سرور از کاروان اسیران استقبال کردند. اما به سرعت اسیران را شناختند. زینب(س) دختر علی(ع) است و علی(ع) امیرالمؤمنین بود و مرکز خلافتش کوفه. پنج سال در کوفه حاکم بود و از این شهر جهان وسیع اسلام را اداره میکرد. در آن دوره، همسر امیرالمؤمنین(ع)، فاطمه زهرا(س)، فوت شده بود. بنابراین، زینب(س) نقش بانوی بیت را داشت. زنان و همه اهل کوفه زینب(س) را میشناختند، پس، در واقع، زینب(س) در اسارت وارد موطن خود و محل خلافت پدر خود شد. زینب(س) با چه وضعیتی وارد کوفه میشود؟ اسیر وارد میشود. جماعت دشمن کوچکتر از آن بودند که بخواهند زینب(س) را خوار کنند. درست است، زینب(س) اسیر نشسته بر پشت شتر است و برادرانش به قتل رسیده، اما نیروی ایمان زینب(س)، او را از این مسائل دور میکند و او را در اسارت پیروز حس میکنی. گویا در حالت غلبه و قدرت است.
زینب(س) به کوفیان که میرسد، سخن آغاز میکند. اهل کوفه صدای زینب(س) را میشنوند و میشناسند، یا به تعبیر برخی مورخان صدای علی بن ابیطالب را میشنوند. گویا زینب(س) با دهان علی(ع) سخن میگوید. در این هنگام اهل کوفه گریه آغاز کردند و زانوی غم به دامان گرفتند. زینب(س) آنان را نکوهید و گفت: باید بسیار بگریید و خنده کم کنید. از گریهتان چه سود؟ آیا میدانید چه خونی از رسول خدا(ص) ریختید؟ آیا میدانید کدامین جگرگوشه رسول خدا(ص) را دریدید؟ گریه درمان این مصیبت نیست، زیرا که شما در قتل حسین(ع) مشارکت کردید. با گریه مسأله تمام نمیشود. زینب(س) با این کار برای انقلاب زمینهسازی میکند، برای حرکت، برای تغییر وضع موجود. او وجدانهای خواب و بیتوجه را نکوهش میکند و میکوشد تا آنان را بیدار کند. هدف او فرونشاندن کینه خود نبود. او بر آن است که مسئولیتشان را به آنان گوشزد کند.
از سوی دیگر، یزید و دستگاه او بر آن بودند که اهل بیت را به گوشه گوشه جهان اسلام ببرند تا در مردم رعب و وحشت ایجاد کنند و به آنان نشان دهند که خلیفه، میکشد و نابود میکند تا تسلیم شوند و قیام نکنند. اما نتیجه کاملاً برعکس شد، زیرا کاروان به هر شهری که میرسید با شادی و سرور و نمادهای زینتی استقبال میشد. اما مردم پس از آنکه از چرایی ماجرا و نَسَب و اوضاع میپرسیدند و از موضوع آگاه میشدند، گریه میکردند و ناله سر میدادند و توبه میکردند. در بسیاری از این شهرها مسجد یا مقامی به نام «رأس الحسین(ع)» در محل قرارگرفتن سر حسین(ع) در این اماکن است. وگرنه سر امام حسین(ع) در این مقامها نیست. در حلب و حماه و نسیبین و موصل مساجدی به نام رأسالحسین مشاهده میکنید. در این اماکن سر امام حسین(ع) نهاده شده است. در شام و در شرق مسجد اموی هم مکانی به نام رأسالحسین هست که محل دفن سر امام حسین نیست. سر حسین در این مکان مدتی قرار گرفت، زیرا نزدیک دارالخلافه بود.
مواجهه حضرت زینب(س) با یزید
موضع دیگر او را در کاخ یزید بررسی میکنیم. یزید استقبال عمومی اعلام کرده بود و میخواست آن روز را جشن بگیرد. آن روز را روز پیروزی بزرگ و آشکار میدانست. مردم به استقبال آمده بودند... نمایندگانی از بلاد بیگانه... نمایندگانی از مناطق مختلف. اهل بیت و زینب(س) و علی بن حسین(ع) وارد شدند. یزید با چوبی از خیزران به دندانهای امام حسین(ع) میزند. یزید ذات نژادپرست خود را هنگام پیروزی نمایان میکند و این اشعار را میخواند:
«ای کاش پدران من در جنگ بدر میدیدند که ایل خزرج از زخم نیزههای ما به آه و فغان آمده است. تا شادی از سر و رویشان میریخت، آن وقت میگفتند: یزید دیگر بس است.»
تا اینکه در بیت آخر میگوید: «هاشمیان با حکومت بازی کردند، نه خبری از آسمان آمد و نه وحی نازل شد.»
یزید میگوید که هرآنچه در گذشته، از زمان رسول خدا(ص) رخ داد، همه بازی بود. مقصود از بازی این است که آنان به حکومت برسند و بر مردم مسلط شوند و اکنون ما آمدهایم و بازی میکنیم و حکومت را از آنان میستانیم و انتقاممان را هم میگیریم. آنان که کشتیم، خون ما را در بدر ریخته بودند. جد یزید و عموی یزید و پسرعمویش در جنگ بدر کشته شده بودند. این واقعه نتیجه خونخواهی است. در منطق یزید اسلام هیچ جایگاهی ندارد. اگر اسلام در منطق یزید کمترین جایگاهی داشت، او مرتکب این کارها نمیشد.
این منظره بر زینب(س) و دیگران بینهایت سنگین است. جو آماده است و گروههای بسیاری منتظرند و از کاخنشینان قصر یزید میخواهند که حقیقت امر را دریابند. در این هنگام زینب(س) سخن آغاز میکند. زنان با این منظره مواجه شدند. طبعاً، گمان میبریم کار بیاندازه دشوار شده است. نگاه زینب(س) متوجه برخی دختران حسین(ع) است. سخنان زینب(س) سخنان کسی است که اسیر و خسته است، زیرا از کربلا تا شام، این راه دراز، در حرکت بوده است و این سفر طولانی نیازمند توان و شکیبایی فراوان است. همچنین، مصیبتهای فراوان دیده و عهدهدار مسئولیتهای فراوان بوده است و اکنون نیز مسئول سلامت و حیات علی بن حسین(ع) و دیگر فرزندان حسین است. افزون بر همه اینها، پادشاهی مغرور و پیروز در برابرش است. زینب(س) با همه اینها سخن آغاز میکند. اکنون بخشهایی از خطبه حضرت زینب(س) را برایتان میخوانم تا اولاً، عظمت زینب(س)، ثانیاً، ادای رسالت و ثالثاً، وظیفه خود را در برابر این فداکاری بزرگ دریابیم.
عظمت زینب(س)
در ابتدا میگوید: «الحمدلله ربّ العالمین و صلیالله علی رسوله و آله أجمعین صدقالله کذلک یقول: ثُمَّ کَانَ عَاقِبَه الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِالله وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون.» (روم، 10)
این آیه درباره کسانی است که مرتکب معاصی میشوند و میگویند بر ما واجب است که فقط در قلب ایمان به خدا داشته باشیم و معصیت اثری در ایمان ندارد. میگویند که ایمان قلبی کافی است و انسان در اعمالش آزاد است. این منطق نادرست است، زیرا قرآن تأکید میکند که ارتکاب معاصی به انکار خدا و کفر خدا و استهزای خدا میانجامد.
زینب(س) به یزید توضیح میدهد که تو بدینجا رسیدهای که میگویی: «هاشمیان با حکومت بازی کردند، نه خبری (از آسمان غیب) آمده و نه وحی نازل شده است.» این مسأله نتیجه طبیعی فسق و فجور است، زیرا که یزید در اعمال خود به شرع ملتزم نبود؛ شرب خمر میکرد، آبروی مردم را محترم نمیداشت. بنابراین، یزید فاسق بود و فسقاش به این نتایج انجامید. هرکه منحرف شود و به مسیر منحرف خود ادامه دهد، ناگزیر روزی به اینجا میرسد.
زینب(س) ادامه میدهد که تو راه هر جانبی را بر ما بستی و ما نتوانستیم به جایی برویم. «گمان بری چون گستره زمین و آفاق آسمان را بر ما بستی، چون اسیران به هرسو میرویم.> زینب(س) به یزید میگوید کهای یزید، گمان میبری که تو بر ما پیروز شدی و ما را بدین شکل گرفتار کردهای و ما اسیر تو شدهایم. گمان میبری ما نزد پروردگار خواریم و تو صاحب کرامت. گمان میبری اینکه ما اسیر شدهایم، فضیلتی است برای تو. اسارت ما خواری و نقصی نیست و پیروزی تو کرامتی از جانب خدا برای تو نیست.
«خود را بزرگ پنداشتی و کبر ورزیدی و شادمان و مسرور گشتی.» زینب(س) یزید را وصف میکند که پیروز متکبر است. انسان متکبر با حالتی خاص گردن خود را میگیرد و به اطراف نگاه میکند. زینب(س) انسان متکبر را اینگونه وصف میکند که شادمانی از اینکه بر ما پیروز شدهای، به گونهای که «دیدی که دنیا در دستان توست، کارها بر وفق مرادت است و حکومتی که حق ما بود، در اختیار تو قرار گرفته است.» در این هنگام تو احساس قوت و فخر و غلبه داری. زینب(س) میگوید که اندکی درنگ کن، آنچه میبینی امتحانی از جانب خداوند است؛ زیرا خداوند پیروزی را مختص نیکوکاران نکرده است. هرکس که تلاش کند و هرکس که بجنگد، اگر از راه درست اسباب و مسبب قدم بردارد، به نتیجه خواهد رسید. باید به این نکته التفات داشته باشیم که خداوند الزاماً انسانی را که در راه خیر قدم برمیدارد، بلافاصله پیروز نمیکند.
خیرِ حقیقی در مال نیست، در دنیا نیست، چه بسا آدمی در این دنیا متمکن و راحت نباشد. ممکن است زنی در این دنیا راحت نباشد، اما اجر عظیمی در آخرت داشته باشد. اگر بگوییم که انسان اگر در راه خیر قدمی برداشت، بلافاصله، در عوضاش مالی کسب میکند، در این صورت، دین ارزشی ندارد. آیا اینگونه نیست؟ اگر فرض بگیریم که خداوند به هر نمازگزاری پولی عطا میکند و تارک نماز از دریافت این پول محروم میشود، همه مردم نمازگزار میشوند اما نمیتوان برای نماز قیمتی گذاشت. اگر خداوند هر دروغگو و منافقی را فوراً تنبیه کند، مردم دیگر جرأت عمل شر نخواهند داشت. در این صورت، همه خوب میشوند. اما: «لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَه وَیَحْیَى مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَه» (انفاق، 42) انسان نیکوکار نباید لزوماً در انتظار مال و احترام و جاه باشد. گاه انسان در راه خیر متحمل سختیها و مشکلات میشود. دنیا چه ارزشی دارد، اگر همه دنیا را به ما دهند و اجر اخروی را از ما گیرند و کمال نفس را از ما گیرند و آرامش روان را از ما گیرند، چه ارزشی دارد؟
حسین(ع) و زینب(س) چه مقام و جایگاهی نزد خدا دارند، در عین حال، آنان به مشکلات جانکاهی دچار شدند، چرا؟ زیرا بنیان جهان اینگونه نیست که اگر انسانی کار خیری صورت داد، خداوند بیدرنگ اجرش را به او بدهد. انسانی که کار خیر میکند، احساس آرامش درون دارد، در آینده آرامش به دست میآورد و گاه این آینده بسیار دور است. این انسان به راحتی میرسد و جزای برتر او نزد خداست. معقول نیست که تو بدهکار و خسته و گرفتار مشکلات باشی و بگویی نماز میخوانم و فوراً دیونت پرداخت و مشکلاتت حل بشود. بله، بیشک ادعیه در حالات مشخص و با شروط معین و در وضعیت معینی مستجاب خواهد شد. زینب(س) این قاعده را به یزید تذکر میدهد و به او و همه جهانیان و آنان که در آن مجلس بودند و آنان که بعدها، حتی تا آخر زمان، پا به این جهان میگذارند، با صدایی بلند میگوید: «کافران مپندارند که در مهلتى که به آنها مىدهیم خیر آنهاست. به آنها مهلت مىدهیم تا بیشتر به گناهانشان بیفزایند، و براى آنهاست عذابى خوار کنند.» (آل عمران، 178)
ادای رسالت
در ادامه زینب(س) میگوید: «أمِنَ العدلِ یابنَ الطلقاء». «ابن الطلقاء» یعنی فرزند طلیق یا کسی که آزاد شده است. طلیق شخصی است که دیگری او را آزاد ساخته است. همانگونه که میدانید، در گذشته عبد و اماء داشتیم. هرکس که عبدی را میخرید و آزادش میکرد، فضلی بر او داشت. زینب(س) به یزید میگوید کهای خلیفه، ای پادشاه پیروز، ای چیره بر ما، ای کسی که دنیا در کمند قدرت توست، اگر ما بخواهیم پرده از حقیقت برکشیم، تو فرزند آزادشدگانی. آنگاه که پیامبر ظفرمندانه وارد مکه شد، بر اساس نظام عربی قدیم، این حق را داشت که مکیان را به بندگی و کنیزی بگیرد. اما وارد مکه شد و در مجمعی همگانی گفت: فکر میکنید چگونه با شما رفتار بکنم؟ گفتند: تو برادری کریم و فرزند برادری کریم هستی. پیامبر به آنان گفت: بروید، شما آزاد شدهاید. زینب(س) به این ماجرا اشاره میکند که اگر جد من اراده کرده بود، جد تو و پدرت را به بندگی میگرفت و تو اکنون بندهای خرد بودی. من با این چشم به تو مینگرم، هرچند اکنون بر مسند خلافت و حکومت باشی.
«آیا عدالت است که زنان و خواهران و حتی بندگان و کنیزان خود را در پس پرده بنشانی و دختران رسول خدا را در اسارت به این سو و آن سو بکشانی و رو از آنان آشکار کنی و دشمنان آنان را از سرزمینی به سرزمینی بکشانند و بیگانه و آشنا و شریف و پست چشم به آنان خیره کنند. از مردانشان کسی با آنان نیست و پرستاری در کنارشان نیست.» سپس، زینب(س) بر کوبندگی این موضع میافزاید: «من از تو این عدل را انتظار نمیبرم و تو در جایگاهی نیستی که امید به تو برد.» سپس، زینب(س) به واقعه احد اشاره میکند: «چه امیدی به فرزند کسی بریم که جگر پاکان را به دندان گرفت و گوشتش با خون شهدا رویید و چگونه از دشمنی بر ما بکاهد، کسی که با کینه و دشمنی به ما مینگرد و بیآنکه خود را گنهکار بداند و گناهش را بزرگ بدارد، میگوید: کاش نیاکانم بودند و شادی میکردند و به من دست مریزاد میگفتند.»
زینب(س) ادامه میدهد تا اینکه میگوید که تو با این کار قبر خود و بنیامیه را به دست خودت میکنی، زیرا کشتن حسین برای تو و جماعتت گران تمام خواهد شد و اینگونه هم شد.
«همین تو را بس که حاکم، خداوند است و محمد دشمن توست و جبرئیل یاریگر ماست. کسی که تو را فریفت و بر گرده مردم سوار کرد، بزودی خواهد فهمید که: برای ظالمان بد عوضی است و کدام یک از شما جایگاهی بدتر و لشکریانی ضعیفتر دارد.»
در ادامه، زینب(س) این کلمات شگفت را میگوید: «مصیبتهاست که مرا واداشته با تو سخن گویم.» این مصائب جانکاه است که مرا به همسخنی با تو واداشته است. «تو را ناچیز میشمارم. من زینب(س) اسیر به پادشاه پیروز میگویم که تو را ناچیز میدانم. اگر بخواهم تو را سرزنش کنم، یعنی تو را بزرگ دانستهام و سرزنش و ملامت تو در شأن من نیست. اما چشمها پر اشک و سینهها داغدیده است. و شگفتا که نجیبان حزب خدا را آزادشدگان حزب شیطان کشتهاند. خون ما از سرپنجهها میریزد و گوشتهای ما از دهانها میافتد و پیکرهای پاک خوراک گرگهاست و چنگال کفترها آنها را به خاک افکنده است. ای یزید، تو خود دانی اجساد پاکی که در کربلا و در صحرا رها کردی، اجساد آل رسولند. طوفانها و بادها هر روز بر آنان میوزد. اگر ما را به غنیمت گرفتهای، درخواهی یافت که سبب زیان تو بودهایم.» تو گمان بردی که ما را به غنیمت گرفتهای. این کار بر تو دشوار است و از سر تو زیاد است. همه این کارها خسرانی است برای تو، آن هنگام که نمیبینی جز آنچه پیش فرستادهای: «و خداوند به بندگانش ستم نمیکند.» شکایت نزد خدا میبرم و بر او توکل میکنم. هر نیرنگی میخواهی بزن و تلاشت را بکن و هر کاری میخواهی بکن، به خدا سوگند نتوانی یاد ما را محو کنی و وحی ما را بمیرانی و به نهایت ما برسی، و هرگز ننگ این ستم را از خود نتوانی زدود. رأی تو سست و روزهایت اندک و جمعات پراکنده است، آن روز که منادی ندا دهد: زنهار که لعنت خدا بر ستمکاران است.»
زینب(س) از خدا میخواهد که خلافتش را استوار سازد. یعنی او خود را خلیفه و استمرار حسین قلمداد میکند. تا آن هنگام که زینب(س) در مدینه بود، اهل مدینه میشوریدند تا اینکه بنیامیه مجبور شدند که وی را به مصر یا شام تبعید کنند تا در مدینه نباشد، زیرا وجود او سبب انقلاب دائمی و جنبشهای مستمر بر ضد بنیامیه بود. این زن مسئولیت خود را ادا کرد و به جهانیان رساند آنچه را بر حسین(ع) رفت. و در عمل و پس از شهادت حسین(ع)، رسالت حسین(ع) را تمام کرد.
وظیفه ما در برابر این فداکاری بزرگ
ما خود را در برابر این صحنه مییابیم. موضع ما چگونه باید باشد؟ آیا ما فقط مکلف به تماشا و مرور واقعه هستیم؟ حسین میگوید آنکه «هل من ناصر ینصرنی» را بشنود و یاری نرساند، در آتش جهنم است. ما صدای حسین(ع) را شنیدهایم. نگویید که حسین کشته شد و همه چیز تمام شد. حسین(ع) برای دین کشته شد، برای حق و برای اهداف حق. اهداف حسین(ع) پابرجاست.
ای بانوان، بدانید که وظیفه ما در حال و آینده فقط بر عهده مردان نیست. زینب(س) در گرفتاریها و دشواریها با حسین بود. شما نیز باید در گرفتاریها و دشواریها کنار مردان باشید. ببینید در برابر جراحتها و خطرها و مشکلات چگونهاید؟ آیا ترس و فرار و جزع و فزع دارید و فراری هستید یا پایدار و قهرمانید. حسین(ع) به زینب(س) میگوید که نمیخواهم هنگام نبرد با دشمن صدای ناله و فغان بانوان را بشنوم، زیراکه ناله و فغان نقص و ضعف است. چگونه حسین(ع) از ما میپذیرد که به گریه بسنده کنیم و هیچ فداکاری و جهادی تقدیم نکنیم؟
شما زنان باید دائماً زینب(س) را در پیش چشم داشته باشید. او سرور و رهبر و اسوه زندگی شماست و اوست که حق را به شما میآموزد. آنکه به شما میگوید اسلام گوشهگیری و فرار است، حرف نادرست میزند. اسلام راستین در زینب(س) مجسم میشود: زینب(س) را در دارالإماره ببینید، در برابر یزید ببینید، در جنگ ببینید. این است زن مؤمن، این است زن مسلمان. باب ایمان در برابر شما مفتوح است. هر کدام از شما میتواند زنی مؤمن و صالح باشد. اما چگونه میتوانیم مؤمن شویم؟ آن هنگام که گناهان کوچک را ترک میکنیم و آن هنگام که وقتمان را عملاً در راه تقویت ایمان به کار میگیریم.
ای دختران زینب، شما زینب(س) را محبوب میدارید. شما با قلب و رگ و خون خود با زینب(س) پیوند دارید و هرکدام از شما مدعی است که با هرچه در توان دارد آماده دفاع از زینب(س) است؛ بر این اساس یاری زینب، امروز، یاری او برای تحقق اهدافش و یاری او در استمرار اعمالش و یاری او در حقایق دینی و اموری است که او و حسین برای آنها به پاخاستند.
ارسال نظر