از صفحه اجتماعي عمار ذابحی
از اینجا به بعدش با توست
همه مقدمات عملیات انجام شده بود، همه معبرهای ما جواب داده بود،
نیروها رو مستقر کرده بودیم توی خط...........
منتظر بودند تا شب بعد برای عملیات. همه کارها رو به راه بود.
شب که برگشتیم قرارگاه، برای استراحت،
آخر شب خوابیدیم
دم سحر بیدار شدم توی نور فانوس که فضای چادر رو کسی روشن کرده بود دیدم پتو رو زده کنار، به حالت سجده صورتش رو گذاشته روی خاک:
خدایا من هر چی در توانم بود، هر چی بلد بودم و هر چی امکانات بود آماده کردم،
از اینجا به بعدش با توست……
*شهید مهدی زین الدین*
ارسال نظر