پايگاه خبري تحليلي «پارس»- مهدي قزلي- چند روز پيش با سوالي مواجه شدم: «آيا ادبيات ارزشي پرمخاطب مي خواهد جايگزين ادبيات زرد عامه پسند شود؟» همين باعث شد چند نکته را در ذهنم با خودم مرور کنم که حالا قلمي شد:

يکم: با اينکه ادبيات پرمخاطب را سخيف و مبتذل در نظر آوريم، مخالفم. مگر غير از اين است که آمارهاي اعلامي از سرانه مطالعه، بيشتر کميتشان را از همين کتاب ها اخذ مي کنند؟ مگر جز اين است که بيشتر کتابخوان ها پروسه آشنايي با کتاب را با به دست گرفتن اين گونه آثار آغاز کردند؟ حتي بسياري از فعالان جدي تر ادبيات، آن را از همين جا پي گرفته اند. به دور از هر گونه تنگ نظري تنها بايد گفت مي توان، مسير ادبيات عامه پسند را در جرياني انداخت که از آن بتوان به عنوان جريان سالم کتابخواني ياد کرد. مهم تر از هر چيز در موضوع کتاب، نفس کتابخواني است، چه اثر مربوط به جنگ و انقلاب باشد چه آثار عامه پسند پيشين. تصور نمي کنم، ادبيات پرمخاطب شکل گرفته در سال هاي اخير با موضوع دفاع مقدس و انقلاب، در مقابل ادبيات عامه پسند پيشين قرار گرفته يا به عنوان آلترناتيوي براي آن بوده باشد. هر يک ساحت جداگانه اي است.

دوم: اگر بخواهيم از ايده اي به عنوان ادبيات ارزشيِ پرمخاطب سخن بگوييم، موفقيت اين نوع از ادبيات را بايد در ارائه روايت هاي مناسب در سال هاي اخير ارزيابي کنيم و آن را قدر بدانيم. بديهي است که همين مواد خام در رابطه با جنگ سال ها بود که ارائه مي شد، اما حالا چند صباحي است که آن مواد خام ،تبديل به آثاري خواندني و قابل تأمل مي شوند. تا کنون به جنگ و انقلاب، به صورت روايت هاي نرم نپرداخته بوديم و بالطبع اقبال چنداني هم نديده بوديم، اما مدتي است اين شيوه روايت منجر به توليد آثار داستاني خواندني شده است. اين کتاب ها با اين که خاطرات جنگند اما کتاب هاي علمي و تاريخ شفاهي نيستند و ناظر بر ملاحظات هنري اند چون داستان سرايي مي کنند. علاوه بر اين بايد به نقش رسانه ملي نيز توجه کرد؛ اين رسانه جديداً پاي کار آمده و به برخي کتاب هاي اين حوزه پرداخته است. مي بينيم که برخي کتاب ها مانند «دا» يا «نورالدين پسر ايران» و ... از اين توجه رسانه ملي نتيجه گرفتند. حال که با اين پرداختن، در اقبال مخاطب به اين ادبيات هم نتيجه گرفته ايم چرا نبايد آن را ادامه بدهيم؟

سوم: البته با اين که برخي آثار را به صرف اين که مربوط به جنگ هستند، به عنوان ادبيات ارزشي محسوب کنيم، موافق نيستيم. مثلاً وقتي يک آزاده يا جانباز اثري در رابطه با اتفاقات جبهه مي نويسد اين را مي توان به عنوان ارزش در موضوع جهاد بررسي کرد، اما اينکه خود اثر، ارزشي باشد، لزوماً اينگونه نيست. اصلاً ارزش در خود امر کتابخواني است. اگر ما کتاب بخوانيم، حالا هر چه باشد و حتي جزو ادبيات سرگرم کننده باشد، ارزش اين است. در قدم بعدي است که مي توانيم به ارتقاي اين ادبيات به سمت ادبيات جدي گام برداريم.

چهارم: شائبه اي گاه درباره نوع عرضه برخي کتاب ها عنوان مي شود. مثلاً برخي مي گويند کتاب فلان بيش از اين که به فروش رسيده باشد، به کتابخانه ها و نهادهاي عمومي و حتي به افراد هديه شده و اين گونه است که به بيش از صدبار چاپ رسيده است. هرچند معتقدم کج سليقگي هايي در توزيع و انتشار برخي کتاب ها صورت گرفته و مثلاً به جاي انتشار همزمان سه چهار چاپ از اين کتاب مي شد يک چاپ با شمارگاني بيشتر را عرضه کرد تا دچار شائبه هم نشود، اما مهم اين ها نيست؛ کتاب بايد خوانده شود، مهم نيست که به فروش برود يا هديه شود يا حتي دزديده شود!

پنجم: ادبيات جهاد مقدس، مي تواند ادبيات پرمخاطبي باشد. اصلاً اين، منحصر به جنگ ما نيست. مگر هنوز درباره جنگ جهاني دوم پرمخاطب ترين فيلم ها و رمان ها توليد نمي شود. اين جذابيت را بايد از اين جا رديابي کرد که جنگ، عاملي جداي از سير عادي خط زندگي است و از اين رو وجه دراماتيک دارد. علاوه بر اين عامل جنگ چون همواره تهديد کننده جان آدمي، به عنوان عزيزترين مفهوم موجود دنياي معاصر، است، همواره منجر به روايت هايي جذاب مي شود. در اين باره مثال هم فراوان است چه در آثار داستاني و چه در آثار شبه داستاني. هر چند آسيب هاي فراواني همواره اين ادبيات را تهديد مي کند؛ اين که اين ادبيات به دامان فرمايش و سفارش بلغزد، آسيبي جدي است. ادبيات دفاع مقدس نبايد نهادي و دولتي باشد.