یادداشت/سعدالله زارعی
پرونده هستهای؛ سنگ محک جمهوری اسلامی
میتوانیم با قاطعیت بگوئیم مذاکرات ایران و ۵+۱ چه به نفع ایران و چه به ضرر ایران فیصله پیدا کند تغییری در اعمال فشارهای غرب به ایران پدید نمیآورد.
« روندسازی در منطقه حساس خاورمیانه و بخش بزرگ دیگری از جهان برخلاف نظر ما دارد پیش می رود و ما باید آن را تغییر دهیم. ما از برنامه هسته ای ایران نگرانی نداریم چرا که گداخت هسته ای که مرحله ای بالاتر از غنی سازی است را در اختیار اسرائیل قرار داده ایم. »
این بخشی از گزارشی است که شورای روابط خارجی آمریکا در ۱۵ ژوئیه ۲۰۱۳-۲۴ تیر ۱۳۹۲- به سنای آمریکا ذیل عنوان « گزارش متعاقب ۹۰ روزه بند H قطعنامه ۱۷۳۷» ارائه کرده و پرده از بسیاری از حقایق برمی دارد. آنچه در این سند غیررسمی آمده است نشان می دهد که برخلاف آنچه در تبلیغات می آید، توانایی هسته ای- چه صلح آمیز باشد و چه نباشد- سبب نگرانی آمریکایی ها نشده بلکه بحث از توانایی هسته ای ایران و خطرناک نمایاندن آن از یک سو برای سرپوش گذاشتن به مشکل واقعی آمریکایی ها و از سوی دیگر برای کشاندن ایران به بازی در میدان دیگر که چندان با منافع ملی آن سازگار نیست، صورت می گیرد.
مشکل اصلی همانگونه که در این گزارش آمده است موفقیت و توانایی ایران در روندسازی در دو سطح منطقه ای و بین المللی است کما اینکه آن زمان که آمریکایی ها ناچار به پذیرش شکست در معادله نظامی- امنیتی سوریه شدند، « جان کری» وزیر خارجه آمریکا خطاب به نمایندگان کنگره گفت: « بگذرید قرار است ما یک اتفاق بزرگ را در مجمع عمومی شکل بدهیم پس از آن، بدون نیاز به جنگ در سوریه، حزب الله و ایران را متوقف می کنیم. ما نشانه هایی از ایران دیده ایم که می گویند ایران آماده است که متوقف شود. »
روندسازی در منطقه و سطح بین المللی بر مبنای فروپاشی منظم مورد قبول آمریکا استوار است به عبارتی دیگر در این منطقه آمریکا با یک رقیب مواجه نیست، آنگونه که در زمان اتحاد جماهیر شوروی اینگونه بود، در اینجا آمریکا با یک « جایگزین» (Alternative) مواجه می باشد. به این آمار توجه کنید. براساس اعلام رسمی چند مؤسسه نظرسنجی آمریکا- از جمله گزارش پیو- در دوران جنگ سرد، تنفر از آمریکا در جهان که از تبلیغات کمونیستی و توسط رژیم های بلوک شرق تولید می شد، ۲۵ درصد بود در حالی که بعد از انقلاب اسلامی ایران و در دهه های ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۰ میانگین میزان تنفر از آمریکا در جهان به ۸۰ درصد و در کشورهای خاورمیانه به ۸۸ درصد رسیده است این به آن معناست که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی حداکثر یک رقیب معمولی بود در حالی که ایران با این میزان تولید نفرت از آمریکا قطعاً یک دشمن جدی برای آمریکایی ها به حساب می آید.
مذاکرات ایران و آمریکا از این منظر اهمیت استراتژیک دارد چرا که اگر در نهایت به نفع ایران رقم بخورد آمریکایی ها باید بطور رسمی بپذیرند که دوران اقتدار آنان در بخش وسیعی از جهان به پایان رسیده است و اگر به نفع آمریکا تمام شود، بار بسیار سنگینی- یعنی نفرت در افکار عمومی با ضریب بالا و میانگین ۸۰ درصد- از دوش مقامات و سیستم این کشور برداشته می شود و آمریکا می تواند با کمک آن قدرت رو به فروپاشی خود را بازسازی نماید.
براین اساس در گزارش شورای روابط خارجی ذیل بند H قطعنامه ضد ایرانی ۱۷۳۷ درباره موضوعات زیادی بحث شده و بحث هسته ای ایران تنها جزء کوچکی از آن بوده است. در این گزارش می گوید ایران در حال افزایش توانایی های موشکی خود است، به تقویت حزب الله می پردازد، با قاطعیت از اسد حمایت می کند، سیاست ستیزه گرایانه خود را با روند صلح اعراب و اسرائیل ادامه می دهد، باعث نگرانی شدید عربستان شده، موقعیت خود در عراق را با همکاری دولت نوری مالکی ارتقاء بخشیده است، در یمن به حمایت از جمعیت های انقلابی می پردازد، در بحرین از حقوق شیعیان دفاع می کند، خواستار تضعیف موقعیت غرب در افغانستان و پاکستان است و…
می توانیم با قاطعیت بگوئیم مذاکرات ایران و ۵+۱ چه به نفع ایران و چه به ضرر ایران فیصله پیدا کند تغییری در اعمال فشارهای غرب به ایران پدید نمی آورد و البته این درست است که پرونده هسته ای، سنگ محک جمهوری اسلامی است اگر ایران در این پرونده از حقوق خود عقب نشینی کند و به خیال اعتمادسازی روی بخشی از حقوق ملت خود خط بکشد، غرب را مطمئن می کند که با فشار می تواند به نتیجه مطلوب خود برسد با این وصف نحوه مواجهه تیم مذاکره کننده ایرانی نه فقط سرنوشت برنامه هسته ای مان را بلکه سرنوشت بسیاری از موضوعات اساسی و حساس مرتبط با ایران را مشخص می کند. تیم مذاکره کننده روی خط استقلال با حریف مواجه شده که اگر سقوط کند استقلال کشور را مخدوش گردانیده است. همانگونه که کری می گوید عقب نشینی ایران برای غرب آنقدر حلاوت دارد که هزار تلخی نظیرعقب نشینی از حمله نظامی به سوریه را جبران می نماید.
دقیقاً از همین منظر همه تحلیل گران در سطوح داخلی و بین المللی چه آن هایی که با روحانی و مواضع او موافق بوده اند و چه با او و مواضعش مخالف بوده اند گفته اند اجلاس شصت و هشتم مجمع عمومی سازمان ملل، « مجمع ایران» بود چرا که موضوع نحوه مواجهه ایران و آمریکا با یکدیگر مهمترین موضوع جهان به حساب می آید. مجمع عمومی سازمان ملل در این اجلاس یک هماوردگاه بود، هماوردی که دو طرف در عین این که از کمک به بهبود شرایط فی مابین حرف می زدند در عین حال ملاحظات خاص خود را هم داشتند اما تردیدی نیست که در این میان، باراک اوباما چه در قالب نطق، چه در قالب تلفن و چه در قالب مصاحبه تلویزیونی تلاش کرد تا بهبود شرایط را موکول به تامین مواردی از سوی ایران نماید. طرف ایرانی پاسخ این شرط گذاری ها را -البته در ایران- داد و گفت که در صورت تامین شدن شرایط برابر حاضر است وارد مذاکره شود.
در این میان واقعیت هایی وجود دارند که متاسفانه واژگونه معرفی می شوند. واقعیت این است که از سال ۲۰۰۰ به این طرف و بخصوص از ۲۰۰۵ به این طرف، قدرت جمهوری اسلامی در ابعاد مختلف به شکوفایی رسیده و درخت ایران تنومند شده است. ایران جنگ آمریکا- عراق را به نفع خود به پایان رساند. ایران دشمن منطقه ای خود را در جنگ ۳۳ روزه زمین گیر کرد و متحد خود- حزب الله- را به یک قدرت اقلیمی - منطقه ای- تبدیل نمود. ایران پرونده فلسطین را از چنگ سازشکاران و دربار سلاطین عرب درآورد و به دست مجاهدان فلسطینی داد.
شکل گیری ده ها گردان فلسطینی و دستیابی فلسطینی ها به انواع موشک ها بخشی از اقداماتی بود که ایران برای تقویت متحدان خود انجام داد. ایران در جریان انقلاب های اخیر عربی موفق شد ارتباط گسترده ای با طیف های مختلف اجتماعی و سیاسی کشورهای عربی برقرار نماید و متحدان خود را به سمت به دست گرفتن ابتکار عمل سوق دهد. اینکه امروز بعد از چند هزار سال بار دیگر ایران در سواحل مدیترانه حضور دارد موضوع کوچک و کمی نیست. آمریکایی ها می دانند آن قدرتی که به سواحل مدیترانه رسیده، به سواحل جنوبی شبه جزیره عربستان و دریای سرخ هم به آسانی می رسد و این به آن معناست که روند کنونی تغییرات در منطقه نه تنها به هیچ وجه با منافع غرب انطباق ندارد بلکه در تعارض بنیادین با آن نیز هست.
واقعیت دیگر این است که تحریم ها اگر چه فشارهایی را پدید آورده و محدودیت هایی را سبب شده اند اما به هیچ وجه نتوانسته اند زندگی را در ایران فلج کنند و حال آن که دشمن با هدف اعلام شده فلج کردن ایران، تحریم ها را کلید زده است. در باب تحریم ها و واقعیات آن حرف های مهم دیگری هم هست. همه می دانند که موفقیت سیاست تحریم اقتصادی تا حد بسیار زیادی بستگی به آن دارد که در دوره ای کوتاه- حداکثر یک ساله- به نتیجه برسد. واقعیت این است که آمریکا از سال ۹۰ به سمت تشدید تحریم ها رفته و امروز دو سال و نیم از آن می گذرد این در حالی است که هیچ خبری از بحران و یا شرایط منتهی به بحران در ایران مشاهده نمی شود اما متاسفانه عده ای هنوز در فضای انتخاباتی از تحریم و آثار شکننده آن حرف می زنند و در واقع به دشمن کد می هند که برای رسیدن به موفقیت به فشار بیشتر و تحریم های جدید نیاز است. مگر غیر از این است که صهیونیست ها، رژیم های وابسته ای نظیر عربستان، منافقین و طیفی از اصلاح طلبان آشکارا از لزوم تداوم و تشدید تحریم ها حرف می زنند.
واقعیت دیگر این است که تحریم ها فرو پاشیده اند و ایران توانسته است کالاهای موردنظر خود را صادر کند و کالاهای موردنیاز خود را وارد نماید. همین امروز اتحادیه اروپا و شرکت های بزرگی نظیر « توتال» از آمادگی برای عقد قراردادهای جدید سرمایه گذاری حرف می زنند و این ها نشان می دهد که نسبت قطعی میان تداوم تحریم ها در صورت تداوم ایستادگی وجود ندارد. آمریکا البته در آنجا که مشکل دارد؛ قادر به حل چیزی نیست. آمریکا هرگز نمی تواند با مذاکرات به اصطلاح هسته ای ایران را در منطقه مهار کند و نفوذ آن را از بین ببرد چرا که این پرونده ها دیگر پرونده های دیپلماتیک نیستند و آمریکا با چند عنصر دیپلماتیک سر و کار ندارد. مخاطب و محور پرونده های دیگر ملت هایی هستند که به میدان آمده اند تا شرایط را به نفع خود و به زیان غرب خاتمه دهند.
غرب تحولات منطقه ای ظرف وزارت خارجه و میدان بازی دیپلماسی سیاسی نیست کما اینکه این تحولات و این میدان بازی توسط دستگاه های رسمی پدید نیامده اند. در این میدان چند عنصر به یکدیگر عجین شده اند، غلیان دین خواهی و امواج آمریکاستیزی مهمترین عناصر این میدان هستند و از این رو تحولات نه از منظر ژنو، و نیویورک و… بلکه از منظر قیام های مردمی بررسی می شوند. آینده همین تجربه که در متن آن انقلاب اسلامی پدید آمد را تکرار می کند.
ارسال نظر