اصول گرایان « خودنظام پنداری» را کنار بگذارند

» سرویس: رسانه های دیگر - رسانه دیگر

کد خبر: ۹۲۰۵۰۳۰۱۶۸۹

پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۶: ۳۰

به گزارش پارس به نقل از ایسنا، محبیان با حضور در دانشگاه ها به شاخص ترین چهره اصولگرا مبدل شد که در مناظرات با رقیب سیاسی اصلاح طلب شرکت کرده و با خلق ادبیات مدرن برای اصول گرایان، خود و جناح اصول گرا را جناح منتقد دولت نامید.

وی در سال ۱۳۸۵ حزب نواندیشان ایران اسلامی را تاسیس کرد که به گفته او قصد دارد حزب پیشگام در حوزه تئوری پردازی جناح اصول گرا باشد؛ حزبی که ضمن دفاع از آزادی و دموکراسی در حوزه اقتصاد گرایشی نیمه سوسیالیستی داشته و شدیدا از عدالت اجتماعی دفاع می کند.

این نظریه پرداز محافظه کار پس از روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد نیز سیاست حمایت منتقدانه از وی را در پیش گرفت. با این وجود و با روی کار آمد دولت آقای روحانی که درصدد اشاعه گفتمان عقلانیت، تدبیر و تعادل سیاسی درکشور است نیاز به بازخوانی و تحلیل رفتار شناسی جریان های سیاسی ایران آینده، بیش از هر زمان دیگری مشهود است. جایی که همه گروه های سیاسی از افراط ها و تفریط ها خسته شده اند. در این شرایط بهترین راه چاره تولید و تولد یک گفتمان جدید تعادل محور سیاسی، در جهت شکوفایی جامعه مدنی در ایران است. برای تبیین این موضوع با دکتر امیر محبیان، استاد دانشگاه و یکی از تئوریسین های برجسته سیاسی کشور گفت وگو کردیم که متن آن را از نظر می گذرانید.

در طول هشت سالی که محمود احمدی نژاد سکان دار مهم ترین قوه از قوای سه گانه کشور بود، جریان های سیاسی به هر نحوی از صحنه تصمیم گیری دور مانده بودند. در این زمینه اصلاح طلبان اما در چالش شدیدتری قرار داشتند. به گمان شما با روی کارآمدن دولت تدبیر محور آقای روحانی ماهیت جریان اصلاح طلبی دچار دگردیسی خواهد شد؟ اصلاح طلبان برای حضور در صحنه اول تاثیرگذاری سیاسی از چه راه هایی وارد خواهند شد؟

گفتمان اصلاح طلبی یک گفتمان صرفا سیاسی نیست که با روی کارآمدن دولت ها بتوانیم بگوییم میدان دار بوده یا در حاشیه قرار داشته است. به گمان من بار جامعه شناسی و جنبه های اجتماعی اصلاح طلبی همواره بر جنبه های سیاسی آن چربیده است. به هر حال تاریخچه اصلاح طلبی این نکته را به ما نشان می دهد که اصلاحات بدنه و قلب جامعه را دچار تردید می کند تا به سمت تغییر سوق دهد.

با این وجود در انتخابات ریاست جمهوری اخیر به دلیل اینکه محمدرضا عارف که یک شخصیت اصیل اصلاح طلب است به سود رئیس جمهور منتخب کنار کشیده است می توان گفت که جریان اصلاح طلبی به خواسته های خود رسیده است و در آینده برنامه و سیاست های جدیدی عرضه خواهد کرد. جریان اصلاحات تلاش می کند از ثمرات و مزایای سیاسی دولت روحانی استفاده کند اما حاضر نیست هزینه های آن را پرداخت کند.

اصلاح طلبان همچنین تلاش خواهند کرد بحران های درون گروهی اصولگرایان را به رخ بکشند و در مقابل به بازپروری گفتمان خود خواهند پرداخت. آنها از مدیریت شورای شهر وارد می شوند و به نظر می رسد توانایی به دست آوردن شهرداری را نیز داشته باشند. به هر حال شهرداری تهران تاکنون یک رئیس جمهور را که احمدی نژاد باشد تحویل داده و یک نفر دوم انتخابات که محمدباقر قالیباف است. به همین دلیل از اهمیت بالایی در فضای سیاسی کشور برخوردار شده است.

اصلاح طلبان در گام بعدی برای به دست گیری صندلی های مجلس خیز برمی دارند. همچنین تلاش می کنند با استفاده از افراد کمتر شناخته شده در کابینه، سیاست های خود را دنبال کنند؛ اما فشارها را به سمت خود کاهش دهند. درنهایت به نظرم اصلاح طلبان به تغییر موازنه سیاسی در کشور می اندیشند.

علاوه بر سیاست هایی که برای اصلاح طلبان ارزیابی کردید، فکر می کنید برای تحقق مطالبات سیاسی خود از ابزارهایی کاربردی مانند احزاب، NGOها و رسانه ها نیز بهره می برند؟

به نظرم رسانه های اصلاح طلب حتی در زمان دولت احمدی نژاد به عنوان یک دولت اصول گرا نیز از درجه تاثیرگذاری بالایی برخوردار بودند. با این وجود در دولت آقای روحانی توان رسانه ای اصلاح طلبان گسترده تر و قوی تر خواهد بود. رسانه های اصلاح طلب هدف خود را مانند همیشه بدنه جامعه قرار می دهند تا با جراحی، زخم های اجتماعی را درمان و پارادایم فکری خود را برجای آن بگذارند. تلاش جریان اصلاحات از مسیر رسانه این خواهد بود که به صورت غیرمستقیم دولت آینده را هدایت کنند یا اینکه مانع شوند که سیاست های دولت روحانی از ریل مطالبات آنها خارج شود. اصلاح طلبان تلاش خواهند کردن موانع ایجاد احزاب را از بین ببرند و با مهیاسازی زمینه رشد NGOها به گسترش آنها کمک خواهند کرد. همچنین این احتمال را نیز باید در نظر گرفت که به تاسیس احزاب جدیدی دست بزنند. چنان که این روزها گویا مطرح شده که آقای عارف در صدد ایجاد یک حزب فراگیر سیاسی است.

در مقابل وضعیت اصولگرایان را در دولت آینده چگونه ارزیابی می کنید؟ به هر حال این واقعیت تلخ برای اصول گرایان پدید آمده که آنان با تمام هزینه هایی که برای از دست ندادن قوه مجریه انجام دادند، اگر نگوییم شکست خوردند، قطعا به نتیجه مطلوب نرسیدند. آیا اصول گرایان به بازخوانی، بازپروری و اصلاح از درون خواهند پرداخت یا اینکه همچنان در فضای مدنی با یک ژست پیروز حاضر خواهند شد؟

اصول گرایان سریعا باید وارد فاز تحلیل و آنالیز تفصیلی شرایط شوند والا زنجیره اشتباهات بی پایان آنها را به گذشته وصل کرده و از تاثیرگذاری برآینده دور خواهد کرد. یکی از مهم ترین نکات در این راستا ضرورت شناسایی و تفکیک ناشناخته های ناشناخته از ناشناخته های شناخته است. به عبارت بهتر هم ناتوانی های خود در شناخت اجتماعی را برطرف کنند و هم آنچه را فکر می کنند می دانند ولی نمی دانند؛ تحلیل، ارزیابی و شناسایی کنند. یعنی آن مواضعی را که شناخت شان مبتنی بر آرزویشان و نه تحلیل واقعی شرایط است، تحلیل کنند، زیرا فریبنده و خطرناک ترین بخش تحلیل آن داده هایی است که درست می پنداریم، ولی به واقع از آن رو آنها را پذیرفته ایم که با مدل ذهنی ما همخوان است و نه واقعیت و این همان خودفریبی است.

از سوی دیگر اصولگرایان فاقد سیستم های هشداردهنده مناسب در متن جامعه هستند؛ به همین دلیل مرتبا در حال غافل گیری در برابر تغییرات اجتماعی هستند. یکی دیگر از ضروریات برای جریان اصول گرا، مهندسی الزامات است؛ شکست در شناسایی الزامات، یک جریان را به فنا خواهد کشاند. یکی از مهم ترین نکات در مهندسی الزامات تفکیک اصول ناب از اصول ترکیب پذیر است؛ به عبارتی جداسازی اصول بنیادین و اصول انعطاف پذیر.

اصول گرایان نباید همه اصول خود را بنیادین شمارند زیرا برخورد نامنعطف با اصول موجب تحجر شده و در مواجهه با جامعه قادر به مدیریت درست نیستند. سعه صدر همین شناسایی و تفکیک اصول بنیادین از اصول غیربنیادین است. از دلایل دیگر شکست اصول گرایان عدم به کارگیری تکنیک های ارزیابی و بازنگری در تئوری شناخت اجتماعی شان است.

اصول گرایان ضروری است به تحولات اجتماعی نگاهی سه بعدی داشته باشند. ابعاد این مدل توجه به بازیگران سیاسی، شرایط محیطی و زمان و تحول ارزش های اجتماعی است. متأسفانه اصول گرایان همیشه نیروی پیشران استراتژیک خود را درون حلقه قدرت جسته اند و همین امر نگرش آنها را بیشتر از مردم به حاکمیت نزدیک کرده است. باید نیروی پیشران اصول گرایان را از حلقه های قدرت به درون اجتماع انتقال داد. در این صورت در تحلیل ها از آرزوها دور شده و به واقعیت نزدیک خواهند شد.

متاسفانه الان فکت های تحلیلی اصول گرایان بیشتر به اخبار پنهان مبتنی بر شناسایی تمایلات عاملان و حاملان قدرت اتکا دارد تا داده های ساده و آشکار بیان شده بر زبان مردم. اصول گرایان و همچنین اصلاح طلبان نمی توانند تحلیل درستی از مدل رفتاری توده ها داشته باشند. مگر آنکه روانشناسی ضمیر آگاه و ناخودآگاه توده ها را مورد تحلیل قرار دهند.

شیوه تقابل هر کدام از این جریان ها را در فضای مدنی دولت آینده چگونه ارزیابی می کنید؟ در فضای سیاسی جدیدی که به احتمال در دولت آقای روحانی تجربه خواهیم کرد جریان اصولگرا و جریان اصلاح طلب در زمان هایی که رقیب در بحران قرار دارد چه واکنشی از خود نشان خواهند داد. آیا مانند گذشته ماباید منتظر اقدامات رادیکال و یک فضای رادیکالیزه باشیم یا اینکه نوع و جنس گفتمان مواجهه با رقیب بازتعریف خواهد شد؟

بدون شک یکی از بزرگ ترین مشکلات جامعه پذیری سیاسی ما در ایران این نکته است که همواره رفتار ها و گفتارهای رادیکال با اقدامی مشابه پاسخ داده می شود. در هر زمان که رادیکالیزم سیاسی با رادیکالیسم پاسخ گفته شده برای ما تبعات زیاد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی داشته است و ما را از اهداف اصلی جامعه مدنی دور کرده است. به گمان من اصول گرایان با یک باور غلط « خودنظام پنداری» مواجهند. یعنی اینکه اصول گرایان همواره در موضع گیری های سیاسی خود به شکلی رفتار می کنند که ما در اصل نظام حل شده ایم و جدا از نظام نیستیم.

این نکته علاوه بر اینکه اصول گرایان را در بازبینی و تغییر مکرر گفتمان تضعیف می کند و سبب رکودشان می شود، سبب دشمن تراشی نیز می شود چراکه در نوع افراطی این دیدگاه و با این پیش زمینه که اصول گرایی یعنی نظام، گاه نتیجه گیری می شود که کسی که اصول گرا نیست پس ضدنظام است و این به شدت اشتباه است.

این نوعی تنزل و تقلیل گرایی برای یک نظام سیاسی است که به یک جناح بسنده شود و با قانون اساسی نیز منافات دارد. در مقابل اصلاح طلبی نیز در نوع افراطی خود، با زیرسوال بردن جنبه های مدرن و امروزی گفتمان اصول گرایی، هر زمان که برای تغییرات گاه دسته چندمی جامعه با بن بست مواجه می شود؛ با حمله به گفتمان کلی اصول گرایی به فرافکنی با عنوان مبارزه با تحجر و تحجریسم دست می زند. درمان هرکدام از این مشکلات مدنی، تعریف دقیق گفتمان، شیوه تفکر متعادل و البته تعامل است. در شرایطی که تعامل و عقلانیت در بین این دو جریان حاکم باشد ما با نوعی پویایی سیاسی و فضای خلاقانه و پیش برنده مواجه خواهیم بود که یک فضای فراغت و تنفس گونه را به ساختارهای سیاسی القا می کند.

برای ایجاد فضایی تعامل گونه و پویا مابین دو جریان غالب سیاسی کشور باید در چه مسیری گام برداریم؟

به نظرم وقت آن رسیده که ما برخی چیزها را در فضای سیاسی کشور تجربه کنیم یا اینکه در راه رسیدن به آنها حرکت کنیم. مهم ترین آنها تکنیک های ارزیابی و بازیابی است. ما باید بین مبانی و اصول ناب و مبانی و اصول انعطاف پذیر تفاوت قائل شویم. ما نباید با شعارهای دهان پرکن سطح انتظارات مردم را بالا ببریم و پس از آن از عهده برآورده کردن آنها برنیاییم. به جای آن می توان با یک استراتژی تعریف شده به موفقیت هایی رسید و سپس مردم را درجریان گذاشت.

این کار علاوه بر اینکه مشروعیت آفرین است، ضد هیجان زدگی و حرکت هایی ایذایی برای گمراه کردن توده نیز محسوب می شود. ما هنوز نتوانسته ایم از تئوری های مدیریتی ممتاز بین المللی در کشور استفاده کنیم. همچنین نتوانسته ایم از پتانسیل روشنفکران و روحانیون خود استفاده کنیم. برای مثال حوزه های علمیه ما یک منبع اصیل اصولگرایی است. ما کجا توانسته ایم از این منبع غنی مطالعاتی استفاده کنیم؟

عملکرد هشت ساله محمود احمدی نژاد و دولتش را چگونه ارزیابی می کنید؟

به نظرم مهم ترین نکته در این زمینه بی انصافی نکردن است. ما باید در تحلیل مسائل کشور آن هم با چنین اهمیت و ظرافتی، نهایت انصاف و دقت را لحاظ کنیم. نمی خواهم بگویم احمدی نژاد نقطه منفی یا مثبت نداشته است بلکه منظورم این است که باید با دید انصاف به عملکرد وی و دولتش نگریست. هستند کسانی که با بی مبالاتی و بدون در نظر گرفتن شرایط سخت مدیریت اجرایی کشور دست به انتقاد های تند و غیرکارشناسی می زنند. احمدی نژاد به هر حال فعالیت بیش از حد معمولی از خود نشان داد. جسارت و ریسک پذیری بالایی داشت.

در هر حال چه بخواهیم و چه نخواهیم، نظام برای اقدامات و برنامه های وی سرمایه و هزینه پرداخت کرده است. با این وجود، حرف هایی که آقای احمدی نژاد در سال ۸۴ و ۸۸ می زد با یکدیگر یکی نیست. همان طور که مواضع او در سال ۹۲ با سال ۸۸ یکی نبود چراکه او نیز درحال تحول است بنابراین نمی توان صرفا با یک نقشه از پیش ترسیم شده حرکت کرد و نسبت به جریانات اجتماعی و حتی افراد قضاوت کرد. در مورد جامعه نیز همین گونه است و دائم در حال تغییر به سر می برد. جامعه ما در سال ۵۷ و ۶۷ یکی نبود همان طور که دهه ۷۰ با دهه ۹۰ متفاوت است بنابراین تحلیل ها باید دائما در حال بروز شدن باشد.

ما خیلی از تحولات را در طول زمان درنظر نمی گیریم و وقتی دوم خرداد شکست می خوریم، برخی افراد به کما می روند اما وقتی یک جریان اصول گرا هم روی کار می آید، فکر می کنند همیشه همین گونه است و در واقع تحولات را نمی بینند که نیازهای جامعه تغییر کرده است. دلیل اینکه مردم در سال ۸۴ به احمدی نژادی که رویکرد آرمان گرایی داشت رای دادند این بود که پتانسیل انبساط اجتماعی در زمان آقای خاتمی بالفعل شده بود. یعنی مردم دیگر حساسیت سابق را نسبت به انبساط اجتماعی نداشتند.

احمدی نژاد هم معتقد بود که نیازهای مردم در رابطه با انبساط اجتماعی برطرف شده اما شکم مردم را نمی توانید سیر کنید و اقتصاد را رها کرده اید بنابراین با تغییرات اجتماعی صورت گرفته و رشد جامعه این جابه جایی صورت گرفت. در دوم خرداد ۷۶ با تغییر ترکیب جمعیتی و نیز کاهش سن رای دادن یک ظرفیت عظیم اجتماعی پای کار آمد که بخشی از اینها در پی انبساط اجتماعی بودند. ۸ سال گذشت و جوانی که در دوران دوم خرداد ۲۰ ساله بود سال ۸۴ یک جوان ۲۸ ساله شده و به آستانه ازدواج رسیده بود از این رو مطالبه جامعه به تقاضای وضعیت بهتر زندگی به ویژه در حوزه اقتصادی تغییر کرد. به عبارتی مطالبه شان برای انبساط اجتماعی تخلیه شده و از این رو نیازشان تغییر کرد. زمان احمدی نژاد نیز این اتفاق رخ داد؛ آقای حسن روحانی شعار اصلی اش انبساط اجتماعی نیست بلکه مباحث اقتصادی است اما پیام دارد که به طور مثال بیان می کند در دیپلماسی می توان موانع اقتصاد را برطرف کرد. به عبارتی حسن روحانی ادامه رویکرد کلان به مطالبات از احمدی نژاد است اما با زبان دیگر.

به نظر شما احمدی نژاد پس از دوران ریاست جمهوری در صحنه اول سیاسی کشور باقی می ماند یا اینکه در حاشیه به سر خواهد برد؟ این احتمال وجود دارد که احمدی نژاد یک مسئولیت مهم سیاسی داشته باشد؟

درباره جایگاه سیاسی آقای احمدی نژاد پس از ریاست جمهوری دهم چند سناریو وجود دارد. یکی اینکه وی به عنوان فردی که قبلا رئیس جمهور بوده در یک سمت رسمی و قانونی نظیر عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام قرار بگیرد و فعالیتی فراتر از آن نداشته باشد.

دوم اینکه رئیس دولت های نهم و دهم به عنوان رهبر یک حزب یا جریان سیاسی وارد صحنه شود و یک تیم متشکلی را به عنوان یک حزب برای خود فراهم کند و تلاش کند که در انتخابات ریاست جمهوری آینده یا مجالس آتی نقش داشته باشد.

سوم اینکه احمدی نژاد به عنوان فردی که در سال های آخر ریاست جمهوری خود با تنش هایی روبه رو بوده در یک موضع مخالف، در جایگاهی قرار بگیرد که وجهی از انتقاد را دارد و موضع اپوزیسیونی داخل نظام است.

چهارم اینکه وی بعد از انتخابات ریاست جمهوری عزلت سیاسی اتخاذ کند و دیگر در صحنه سیاست حضور نداشته باشد. پنجم اینکه به ظاهر در صحنه سیاسی نباشد و در حاشیه قرار بگیرد، اما هدایت نامرئی بعضی از جریان های هوادار خود را بر عهده بگیرد.