به گزارش خبرنگار سیاسی پارس؛ در ریشه یابی سقوط اخوان و در راس آن مرسی نظرها و دلایلی مطرح است که از این جمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

اول اینکه برخلاف الگوی فکری اخوان که ضد صهیونیستی و مخالف حلقه به گوشی آمریکا بود پس از قدرت دست و پای خود را گم کرد و یکی به نعل زد و یکی به میخ. از طرفی با ایران و جبهه مقاومت ادعای هم پیمانی می کرد و از طرفی نامه فدایت شوم برای صهیونیست ها و شیمون پرز می نوشت.

دوم اینکه از روی خود شیفتگی و قدرت طلبی چرخش صدوهشتاد درجه ای در مواضع مرسی و اخوان دیده شد. تا آنجا که مرسی دشمنان آشکار خود را نمی دید و شاید فکر می کرد تنها لبخند به مخالفان خود وی را از فشارها می رهاند و لذا حتی دست تمنای خود را برای امارات که ۶۱ تن را فقط به جرم اخوانی بودن زندان کرده بود دراز می کرد.

او حتی عربستان سعودی را اولویت اولین سفر خارجی خود قرار داد. در حالی که مبانی فکری اخوان و سعودی ها قبل از این تفاوتی از زمین تا آسمان داشت.

از طرفی درقبال سوریه موضعی در جهت خواست صهیونیست ها گرفتو با حمایت از تروریست های تکفیری و اعلام ضرورت براندازی حکومت قانونی این کشور و اقدام به قطع رابطه با دولت سوریه محور مقاومت را که مسئله سوریه را پرچم ضحاک می داند بیش از پیش به خود بدبین کرد. که البته این بیشتر از موارد قبل قابل هضم است چرا که اخوانی های سوری از مخالفان حکومت بشار اسدند.

حماس هم گفته بود محدودیتی که در زمان مبارک حس می کردیم کمتر از محدودیت محسوس در زمان مرسی بود. از جمله اینکه تعداد کانال هایی که در زمان مرسی منهدم و مسدود شد بیشتر از آن چیزی است که در کل دوران مبارک رخ داد. چرا که فروش گاز به رژیم صهیونیستی علیرغم اعتراض های شدید و مستمر مردم مصر ادامه یافت و حتی تخریب تونل گذرگاه رفحهم نه به دست رژیم مبارک که به دست وی رخ داد. و از این رو راه تنفس غزه که به سمت مصر باز می شود در این زمان تنگ تر بود.

وی حتی به همسر انورالسادت جایزه هم داد. رئیس جمهوری که قرارداد ننگین کمپ دیوید را امضا کرد و بدین طریق بزرگترین خیانت را به فلسطین و ملت مصر کرد و حتی برخی اعضای اخوان و سایر مبارزان مصری را به قتل رساند یا به زندان انداخت.

مرسی فراموش کرده بود مجوز شرعی و فقهی اخوان برای براندازی حکومت مبارک به خاطر سرسپردگی وی به آمریکا و همراهی با صهیونیست ها بود و همان روند را خود پس از پیروزی ادامه داد. وی ده ها جلسه با آمریکایی ها برقرار و به جای دوستان خود با آنان مشورت و همکاری می کرد.

و لذا نتیجه دوری وی از اهداف انقلاب خارج کردن خود از مسیر انقلاب بود و لذا می توان برکناری وی توسط ارتش را در امتداد همان انقلاب و اهدافش دید. هر چند ارتش خود نیز وابسته به دلار آمریکاست.

سوم عمل نکردن به وعده های انتخاباتی خود به مردم و برخی احزاب از جمله الشباب. وی قول خود را مبنی بر قرار دادن وزارتی برای جوانان در دست الشباب فراموش کرد و اخیرا اشاره وار این نادیده انگاری را پذیرفته بود.

وی حتی فراموش کرده بود هدف و خواست انقلابیون و همچنین مجوز شرعی و فقهی اخوان برای براندازی حکومت مبارک به خاطر سرسپردگی وی به آمریکا و معاهده با صهیونیست ها و از این قبیل بود ولی همان روند را خود پس از پیروزی ادامه داد و بدین طریق به استناد فقه الواقعی که خط قرمزش روشن نبود از خطوط قرمز خود نیز گذشت. وی ده ها جلسه با آمریکایی ها برقرار و با آنان مشورت و همکاری می کرد.

چهارم اینکه اخوان که گمان نمی کرد یک شبه مملکت دار شود برنامه مدونی برای کشور داری نداشت و لذا الگوی مستحکمی را برای اداره کشور نتوانست دنبال کند. و بادی به هر جهت حرکت کردلذا نتوانستند به قول ها و وعده های شان به مردم مصر در خصوص حل مشکلات معیشتی و اقتصادی عمل کنند.

پنجم وابستگی و سرسپردگی وی به اهداف و برنامه های اخوان المسلمین تا آنجا که اخوان که خود را هم گم کرده بود بر خلاف مبانی خود که وحدت مسلمانان در کشورهای عربی و به خصوص در مصر بود جز حفظ وضع قدرت موجود ندید و دنبال نکرد و قربانی چسبندگی گروهی و محافظه کاری بی حد اخوانی شد.

ششم همراهی با افراطیون سلفی و برخورد با پیروان مذاهب و ادیان دیگر که حتی در همراهی با سلفی ها هم حرکات پاندولی وی مشهود بود.

هفتم اخطار رئیس الازهر مبنی بر احتمال و قوع جنگ داخلی این روند سقوط را سرعت بخشید. الازهر که سابقه چند صد ساله در حفظ اسلام در مصر داشت و محوریت او در شرایط کنونی بیش از اخوان هشتاد و پنج ساله در مصر بود و لذا موج ضد مرسی را دامن زد.

هشتم پروریدن مار در آستین خود. انقلاب مصر فقط به دنبال حذف شخص مبارک نبود بلکه حذف روش و منش و وابستگان مبارک از ابتدایی ترین خواسته های آن ها بود. مرسیهمه بدنه امنیتی و اطلاعاتی و نظامی دوران مبارک را دست نخورده باقی گذاشت و حتی در محاکمه مرسی هم جدیتی به خرج نداد.

و در نهایت ارتش با رصد شرایط موجود و مشاهده تجمیع قطره قطره مردم در پیوستن به دوقطبی در حال تشکیل در مصر و پس از اخطار الازهر با جراحی محتاط توانست به دور از اعتراض و فشار عضوی از بدنه سیاسی مصر را برداشته و عضوی دیگر را به امید کارکرد بهتر جایگزین کند. که البته این هم با لعاب مذهبی انجام گرفت به طوری که حزب سلفی نور، رهبر قبطی ها و الازهر در شب برکناری مرسی در کنار هم بودند. لذا جز اخوان و وابستگانش کسی نام کودتای نظامی را نتوانست بر آن تایید کند.

در این وضعیت مصر مشخص نیست اوضاع منطقه به نفع چه کسی بچربد. مرسی قبل و حین انقلاب مورد بغض جبهه صهیونیست-آمریکا بود و لذا گزینه مطمئنی به نفع آن ها نخواهد بود و پس از به قدرت رسیدن نیز دیگر مدینه فاضله ی جبهه ی مقاومت نبود. حال که در آینده، شخصیت سیاسی مصر چگونه باشد بیشتر از همه چیز به فضای سیاسی داخلی مصر و نوع مطالبه مردم آن بستگی دارد. که البته دخالت های بیرونی در آن بی تاثیر نخواهد بود.