نقش شهید فخریزاده در تهیه نقشه راه هستهای کشور
فریدون عباسی نماینده مجلس شورای اسلامی و رئیس سابق سازمان انرژی اتمی مهمان برنامه تلویزیونی دستخط بود.
مهمان ارجمند این هفته برنامه « دستخط » متولد ۲۰ تیر ۱۳۳۷ در آبادان است؛ البته اصلیت آنها کازرونی است و در آبادان متولد و بزرگ شدهاند. یکی از افرادی است که از دانشمندان هستهای ما حساب میشود. ۱۰ سال پیش در این ایام همراه شهید شهریاری در یک روز ترور میشوند، اما به لطف خدا ترور ایشان ناموفق میشود.
در مقطعی رئیس سازمان انرژی اتمی جمهوری اسلامی بود، الان هم یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و رئیس یکی از کمیسیونهای مجلس یازدهم است.
حرفهای گفتنی فراوان دارد؛ به خصوص این که یکی از دوستان نزدیک شهید فخریزاده بود که در همین ایام به شهادت رسید.
در خدمت آقای فریدون عباسی نماینده مجلس شورای اسلامی و رئیس کمیسیون انرژی مجلس هستیم که چهره آشنا و شناخته شدهای برای مردم هستند.
سلام خیلی خوش آمدید.
سلام علیکم و خیلی ممنونم.
تذکری هم به من دادید که تاریخ تولد شما را ۲۰ تیر ۳۷ عنوان کردم، شما گفتید اشتباه است. اصلاح این با خود شما باشد.
۱۷ شهریور ۱۳۳۷ هستم. سال را درست عنوان کردید.
مجلس یازدهم چطور است؟
الحمدالله، فضای خوبی است.
چه کسانی این کمیسیون را برای شما کنار گذاشته بودند؟ در جایی گفته بودید چند نفری به من زنگ زدند فلان کمیسیون را برای شما کنار گذاشتیم. از بیرون مجلس بودند؟
بله. حدوداً ۵ گروه و باند و یا هر چه اسم آنها را میگذارید، من هم نمیپرسیدم چه کسانی هستید. برخی معرفی میکردند، ولی میگفتند کمیسیون انرژی را برای شما کنار گذاشتیم. شیوه آنها اینجوری است که یک حرفی را بیان میکنند، ولی با n نفر دیگر ممکن است ببندند. پیشنهاد میکنند که دفتر و کارمند میدهیم، از این مسائل وجود دارد.
من در جایی هم بیان کردم بهتر است نمایندهها کنترل شوند، چون نمیدانند کسانی که تماس میگیرند چه کسانی هستند.
در این مدتی که از مجلس یازدهم میگذرد، عملکرد مجلس یازدهم را تا این جا چطور دیدید؟
در کل، الان که ۶ ماه گذشته است انسجام وجود دارد؛ یعنی هم رئیس محترم مجلس سوار کار شدهاند و روابط ایشان با دبیران و نائب رئیسان تنظیم شده و هم شناسایی ایجاد شده که چه کسانی زیاد حرف میزنند و چه کسانی کم حرف میزنند. فکر میکنم که آینده خوبی بهتر از گذشته داریم.
ولی شاید به خصوص شماها که از حوزه انتخابیه شهرستان آمده اید، چه آنهایی که شهرهای بزرگ هستند و چه کسانی که شهرهای کوچک هستند، مردم توقعات فراونی دارند که مجلس جدید کارهایی کند تا وضعیت معیشت مردم بهبود پیدا کند. طرح معیشتی که تصویب کردند در نهایت مشخص نشد که چه شده است.
من چنین تصوری ندارم؛ چون وقتی قانون بگذارید، باید قابل اجرا باشد یعنی آنهایی که قانونگذار هستند باید تجارب اجرائی هم کسب کرده باشند که چیزی تصویب نکنند که قابل اجرا نباشد. چیزی هم تصویب نکنند که شورای نگهبان آن را رد کند. این هم نکته مهمی است.
شورای نگهبان هم که بیخود طرحی را رد نمیکند؛ پس باید نمایندگان این مسئله را ببینند که از مجموع بودجههای عمرانی باید برداشته شود. وقتی از آنجا برمیدارند قاعدتاً یکسری از پروژههای عمرانی دیگر نباید قابل اجرا باشد. پس نمایندگان نباید به دولت فشار بیاورند که حتماً در حوزه انتخابیه ما این کارهای عمرانی باقی مانده و باید انجام دهید. یعنی همه امورات به هم متصل است. بعد چه کسی میخواهد مصوبات مجلس را اجرا کند؟ آیا دولت فعلی خیلی اعتقاد دارد که باید با مجلس هماهنگ باشد و مصوبات را اجرا کند؟ من این هماهنگی را ندیدم.
در جاهایی که من به عنوان رئیس کمیسیون با اینکه نظرات اعضای کمیسیون را میگیرم و با وزرا و یا حتی با معاونین وزرا جلسه برگزار میکنیم و باید در کمیسیون هم مطالبی را عنوان کنیم، روبه جلو هستیم؛ من این راه مثبت را میبینم.
از ارتباطات و تعاملاتی که با آقایان زنگنه و اردکانیان دارید، تقریباً راضی هستید؟
بله، حالا اگر آقای زنگنه تعامل بیشتری داشته باشند، بهتر است. تا الان هم خوب بوده، ولی انتظار من این است که تعامل بیشتری داشته باشند، ما کمکهای خوبی را میتوانیم به مجموعه وزارت نفت انجام دهیم.
بودجه را دولت ارائه داد. الان چند بشکه نفت میفروشیم و برای بودجه ۱۴۰۰ چقدر در نظر گرفته شده است؟
من عدد را نمیتوانم دقیق بیان کنم. به هر حال بودجهای که امسال دیده شده حدود ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار بشکه برای سال ۱۴۰۰ است و ۴۰ دلار هم مبنا هست. اینکه چقدر محقق شود بستگی به شرایط تحریمها و اقدامات دستگاههای دیپلماسی ما در حوزه دیپلماسی اقتصادی دارد که چقدر فعال عمل کند. ما میخواهیم از خامفروشی هم جلوگیری کنیم. بیشتر باید به سمت فروش فرآورده برویم که بهای بیشتری دارد و به نفع کشور است و اینکه چقدر بتوانیم ارزش افزوده در صنایع پائین دستی، چه نفت و چه حوزه پتروشیمی ایجاد کنیم.
دو میلیون و ۲۰۰ هزار بشکهای که برای ۱۴۰۰ در نظر گرفته شده، کلاً فروش به خارج کشور است یا به داخل کشور هم بر اساس آن چه آقای روحانی عنوان کردند، هم هست؟
نه، کلا برای فروش بیرون از کشور است.
مصرف داخلی ما جای خود دارد که بحث جبران کسری بودجه است. بحث من این است که این دولت دولت بعدی را بدهکار نکند، یعنی منطقی صحبت کنیم. در جایی میگوییم با موضوع کرونا مواجه شدید و رکود اقتصادی برای جامعه ما ایجاد شد، مثلاً راه آهن ما درآمد نداشته، هواپیمایی ما در آمد نداشته است. همه این مسائل درست است. ما واقعیات را در نظر بگیریم و ببینیم دولت در کجا کسری دارد، بعد مطابق آن بگوئیم دقیق گفته شود کجا سهام فروخته شد، کجا املاک واگذار شده، کجا تهاتر شد. همه اینها درست است و چقدر باقی مانده که میگویید کسری است؟ مطابق این مجلس اجازه میدهد که شما نفت سلف بفروشید. ولی چرا ۲ تا ۵ سال باید باشد؟ چرا ۶ ماهه نمیفروشید؟ شیوه این بود اول مصاحبه کنند و مردم را شرطی کنند، وقتی مجلس موافقت نکرد بگویند تقصیر مجلس است و ما میخواستیم گشایش ایجاد کنیم. اینها شیوههای تبلیغاتی عجیبی است که پی میگیرند.
یا مثلا «برق امید» که اول این سوال را مطرح میشود چرا اسم آن امید است؟ این که امید میگذارند یعنی سیاسی است. چرا برق را مجانی میکنید؟ برق ما همینطوری مفت است، چه چیزی را میخواهید مجانی کنید؟ چرا این میزان تبلیغ انجام میدهید که یکباره ۳۰ میلیون نفر مشمول آن میشوند؟ کلاً چند کنتور در کشور داریم؟ ۲۲ میلیون و ۵۰۰ هزار کنتور در کشور است. برق چه کسانی را میخواهید مجانی کنید؟ اگر فرد تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی است، مبلغی را به کمیته امداد و بهزیستی کمک کنید و بگوئید روی مستمری اینها قرار دهند. پول برق برخی از خانوادهها ۴۲۰۰ تا ۵ هزار تومان میشود. این را میخواهید ببخشید؟!
خب اینهمه مردم به دلیل سیاستهای غلط اقتصادی فقیر شدند، حالا میخواهیم پول برق بخشی از جامعه را که ۵ هزار تومان هست ببخشیم. قدری منطقی نیست و بیشتر به این معناست که ۵۰۰-۴۰۰ میلیارد تومان را میخواهید دریافت نکنید، ولی کنتورخان را میفرستید و او هم صرفهجویی نمیکند یعنی هزینه میکنید و پول رفت و آمد و پرسنل میدهید که این عدد خوانده شود و بعد میخواهید ببخشید، چرا؟ چون میخواهید مصرف را کاهش دهید؟ با این روش چقدر مصرف کاهش پیدا میکند؟
اگر قیمتهای حاملهای انرژی واقعیتر از این شود روی تورم تاثیر ندارد؟
من میگویم قبل از اینکه دستش بزنیم، همه چیز باید در کاغذ و کامپیوتر باشد، کار بکند، ببینیم و صاحبنظران نطر دهند؛ نباید عجله کرد! دائم قیمت بنزین را بالا و پائین کنیم. یک بار در سال گذشته قیمت بنزین را افزایش دادیم، چه نتیجهای در جامعه داشت؟ چقدر تخریب به دنبال آن آمده است؟ چقدر نارضایتی اجتماعی ایجاد شد که هنوز آثار آن وجود دارد. بهتر این است که به اجماع در کشور برسیم. چرا یک سال را نگاه کنیم؟ مثلاً ۶ ماه از دولت باقی مانده از این فرصت استفاده تبلیغاتی کنیم؟
جلسهای را با سفیر ترکمنستان برگزار کردید. البته گفتید که وزارت خارجه همراهی نمیکرد، ولی بعد آقای امیرعبداللهیان پیگیری کردند و برای قضیه گاز بود. نتیجه چطور بود؟
جلسه خوبی بود از اینکه مجلس دیپلماسی پارلمانی را شروع کرده است. این اولین پیام بود و اینکه آمده ایم به دولت کمک کنیم، چون عدهای میگفتند برخوردهای آقای زنگنه خوب نبوده و ترکمنها اینطور کردند. بخاطر همین من منابع و قرارداد را خواستم. قبل از اینکه بخواهیم وزیر خودمان را تضعیف کنیم، ببینیم ترکمنها کجا کوتاهی کردند. وزارت خارجه فکر میکند ما میخواهیم از طرف خارجی دیتا بگیریم و وزیر خودمان را تضعیف کنیم که گفتند ما به صلاح نمیدانیم. اینجا بحث استقلال قوا مطرح میشود. شما به صلاح نمیدانید، برای خودتان ندانید! مجلس صلاح خودش را میداند.
جلسه خوبی بود و ما هنوز پیگیر موضوع هستیم. بعد هم بگوئیم هر کسی تخلف کرد چطور جریمه شود. حالا اشکال ندارد، اختلافی پیدا میکنیم و به داوری بینالمللی میرویم. چیزی نیست که بخواهیم آن را بزرگ کنیم که مثلا وزیر خودمان را تضعیف کنیم چرا پرونده به داوری بین المللی رفته است.
الان نتیجه آن پرونده چه شده است؟
داوری بین المللی حکم دادند و ما باید پول ترکمنستان را بدهیم که من هم ذکر کردم که همان موقع هم گفتیم پول را میخواهیم بدهیم، نمیتوانیم بانکی منتقل کنیم. اقرار میکنیم که بدهکار هستیم، ولی شما به داوری رفتید. داوری نتیجه داد که چقدر باید پرداخت کنیم و آن هم چقدر باید خسارت پرداخت کنیم. الان سر جای اول رفتیم.
ما میخواهیم پول شما را بدهیم باید چطور پرداخت کنیم؟ تحریم بانکی است، پس باید جنس بدهیم. همان کاری که ابتدا میخواستیم انجام دهیم، الان هم میتوانیم انجام دهیم.
بعضاً صحنههایی را میبینیم که بسیار ناراحت کننده است. مثلاً آب شرب نداشتن برخی مناطق محروم که آزاردهنده است. در این زمینه مجلس پیگیری خاصی انجام داده است که بتواند این مشکل را برطرف کند؟
وزارت نیرو به نظر من تلاشهای خودش را در دورههای مختلف انجام داده است؛ جزو وزارتخانههای قوی ما است، وزارتخانهای که متخصصین خوبی دارد. در وزارت نیرو وقتی پول را نمیدهیم میخواهیم چطور آن را اداره کنیم؟ چطور تعهدات را اجرا کند؟ مثلاً وزارت نیرو نزدیک ۴۵ هزار میلیارد تومان بدهی دارد، ۴۰ هزار میلیارد تومان طلب دارد. شاید این اعداد را الان اشتباه کنم.
خب وزارت نیرو تعهدات خود را به نیروگاههایی که خصوصی شده اند چطور ادا کند؟ برای همین ما هشدارهای لازم را از سوی کمیسیون انرژی به سازمان برنامه و بودجه دادیم، با آقای نوبخت هم درباره انرژیهای نو و هم شبکههای فرسوده صحبت شد.
حالا شما درباره آب سوال کردید. پراکندگی روستایی کشور را در نظر بگیریم، اخیراً این مسئله را دیده ام که حتی در تانکر آبرسانی هم مشکل داریم. یعنی میخواهیم به احشام آب برسانیم، تانکر کم داریم یا انسجام بین دستگاههای آبرسان نداریم؛ یعنی جهاد کشاورزی میگوید مسئولیت من نیست، جهاد عشایر میگوید اینها عشایر نیستند و روستایی هستند، آبفا میگوید من مسئول آب شرب هستم و آب حیوان را من نباید ببرم و جهاد کشاورزی مسئول است، چون این مسائل روستاست.
بعد به جهاد میگوئیم چرا این وظیفه را انجام نمیدهید؟ میگوید من برونسپاری کردم. کلمات قشنگی یاد گرفته ایم و میخواهیم دولت را سبک کنیم. تانکر و ... را فروختند و الان پول ندارند قرارداد ببندند. یعنی بودجهای که باید اول سال به جهاد کشاورزی بدهند تا قرارداد با بخش خصوصی ببندد تا روزی چند تانکر در کجاها آب برساند، نمیدهند. هیچ کسی هم حل نمیکند. فرماندار که مسئول هماهنگی در آن منطقه است این موضوع را بین سه اداره حل نمیکند. مشکل ما الان انسجام مدیریت است. یعنی مدیران دولتی ما آن کاری که باید انجام نمیدهند.
الان وضعیت انرژی اتمی ما چطور است؟ یک زمانی سکاندار این سازمان بودید و الان هم در حوزه کاری شماست.
ابتدا باید بدانیم از انرژی اتمی چه چیزی میخواهیم؟ تولید برق هستهای که نیاز کشور است. نه به تعبیر بنده که رشتهام هستهای باشد، من میگویم ملاک ما وزارت نیرو است. وزارت نیرو بگوید من چقدر برق در چه سالی میخواهم. افقی را تعیین کند مثلا ۱۴۱۰ و بر مبنای آن جلو برویم؛ ما از اینجا عقب هستیم!
اگر بخواهیم انرژی اتمی را ارزیابی کنیم ۴ سالی دو رآکتور دیگر را دیر شروع کردند، بعد که شروع کردند حمایت لازم صورت نمیگیرد که پول به موقع داده شود تا پیمانکارهای روس و داخلی که زیرمجموعه آن کار میکنند به موقع و طبق زمانبندی جلو بروند.
واحد یکم هم که برق تولید میکند برق را در شبکه میدهد و پولی دریافت نمیکند که خودش را بگرداند. همان مشکلی که ابتدا درباره وزارت نیرو بیان کردم که این مشکل را وزارت نیرو دارد.
نکته دیگر در هسته ای، کاربرد پرتوها در زندگی مردم است و گردش مالی کاربرد پرتوها در دنیا، از صنعت برق در سالهای گذشته بیشتر بوده است؛ یعنی در تولید ایزوتوپهای مختلف، رادیوداروها و کاربردهای صنعتی که پرتوهای مختلف را در صنایع دارند، مثل سیمان، نفت، پتروشیمی و ... از پرتوها استفاده میشود و ما در کشورمان عقب هستیم.
سال ۸۹ که به سازمان انرژی اتمی رفتم و رئیس این مجموعه شدم، ایدهای را داشتم و معاونت کاربرد پرتوها را هموزن معاونت توسعه نیروگاهی در انرژی اتمی ایجاد کردم که در ۱۰ سال گذشته وجود دارد و کار میکند، ولی در جامعه کمتر مشهود است.
این پرتوها الان کارش ادامه دارد؟
ادامه دارد، ولی من رضایت لازم را شخصاً ندارم، چون خودم ایجادکننده آن معاونت بودم.
یعنی بازدهی باید بیشتر میبود؟
بله، باید توجه بیشتر میشد. زمان آقای احمدی نژاد را مثال میزنم. ایشان رئیس جمهور بود ابتدا معترض به من بود که ساختار را بزرگ کردید و بعد کاربرد پرتوها را توضیح دادم، خیلی تیز بود و زود فهمید. گفت هر کاربردی میتوانید انجام دهید. کلاً در این ۷ سال گذشته هستهای به آن شکلی که در ۸ سال قبل آن، یعنی از ۱۵ سال پیش شروع کنیم، بها داده شده باشد، نخیر!
آب سنگین اراک که سرنوشت آن مشخص شد، ولی گفتند با چینیها میخواهند کار ویژهای کنند و آب سنگین دیگری تاسیس کنند. این کار شد؟
ببینید، در مجموع اجحافی که به رآکتور اراک شد، این بود که همش را سیاسی کردند! یعنی به غلط گفتند اینجا پلوتونیوم تولید میکند و برای پلوتونیوم است و به غلط گفتند در اینجا حادثه ایجاد میشود و مثل چرنوبیل میشود. در حالی که اصلاً ربطی به هم نداشت. آن یک رآکتور ۳ هزار مگاوات حرارتی بود و این ۴۰ مگاوات است؛ این دو تفاوت زیادی دارد. مدل آن چیز دیگری بود که فکر میکنم گرافیتی بود، اینجا آب سنگین است. در اینجا حادثهای اتفاق نمیافتاد. سوخت آن ایرانی است که در جای دیگری تست نشده است؛ خب نشود، مشکلی نیست.
این موضوع مجوز از شرکتهای کشورهای خارجی را بت کردهایم و در صنعت نفت، گاز، پتروشیمی و هستهای استفاده میکنیم. خب صنایع نظامی ما مگر لایسنس گرفتند که توانستند پیشرفت کنند؟ مگر مجوزی از شرکتهای مشاور خارجی گرفتند که موشک و هواپیما بسازند؟
دلالی و نگاه به خارج اجازه نمیدهد؛ چون پول در اینجا است و عدهای در این امر کاسبی میکنند. باز من کتمان نمیکنم. برخی از تکنولوژیها را نداریم و باید بخریم.
البته اگر به ما بدهند.
اگر درست خرج کنید و طرف درستی هم انتخاب کنید میشود. انجام دادیم و شده است. در ایران آدمهای خودمان را بها نمیدهیم. خیلی از اساتید دانشگاهها هستند که چیزهای زیادی میدانند.
یعنی الان اراک به نوعی بلااستفاده مانده است؟
ببینید، اراک جنجالی بود که برجام را توجیه کنند و بگویند برجام را توافق کردیم ۶ کشور مهم میخواهند برای اراک به ما کمک کنند. یکی طراحی میکند، یکی سوخت میدهد، یکی محاسبات را انجام میدهد، یکی ساختمان را میسازد. سال بعد گفتند اینها نیامدند و همان شرکتهای داخلی کار میکنند. خب اینکه شرکت داخلی ما ۸۶ درصد رآکتور را کار کرده بود و کاری نمانده بود و فقط منتظر چند تا اقلام بودیم که از خارج بیاید، آخر اسفند ۹۲ این را با سوخت مجازی تست کنیم. یعنی اگر این کار را کرده بودیم رآکتور قدرت پائین در کشور داشتیم که حاصل ۲۰ سال کار فکر متخصصانمان را در تجربه آزمایش میشد.
اینها جماعتی هستند که هی توی سر فکر ایرانی میزنند. جامعه را میترسانند. همش از چرنوبیل صحبت میکردند. من هم در مجلس سوال کردم و گفتم من میروم و خانواده خود را میبرم و در رآکتور مینشینم و میگویم رآکتور را روشن کنید. هیچ اتفاقی نمیافتد؛ چون یقین به موضوع دارم که چیزی نمیشود. مثلا وقتی سوخت رآکتور تهران را میخواستیم تولید کنیم، کسی ما را میترساند، یک میله ۶۰ سانتی را از سوخت اراک ... سوخت اراک را میخواهیم تست کنیم یعنی متخصصان طراحی کردند و میگویند با رآکتور تهران آن حدی که میتوان سوخت اراک را تست کنیم و آماده برای سوخت شویم، حالا ما لیزر جوشکاری داریم و لوله زیرکونیومی درست میکنیم و قرصهای سوختها را درست کردیم. اینها را باید در این لوله ۶۰ سانتی بفروستیم و سر و ته آن را جوش بدهیم.
عجیب مخالفت میکردند که نباید بشود، چون رآکتور آلوده میشود، به پلوتونیوم آلوده میشود. من در این رآکتور کار کرده ام و از دوره دانشجویی آمده بودم و کارآموزی را اینجا گذرانده بودم. حادثهای که در آن ایجاد شد که در سال ۶۳ بود، من تنها دانشجوی لیسانس و کارآموزی بودم که آنجا حضور داشتم. من برای کمک رفتم. من به این فرد که میگفت، گفتم سوخت امریکایی مگر نشت نکرد؟ یک دکتر متخصصی آنجا بود و از او سوال کردم که این قبلاً با سوخت آمریکایی با پلوتونیوم آلوده نشد؟ گفتم چه کار کردید؟ گفتند پاک کردیم. درست بود، پاک کردند و این رآکتور الان استفاده میشد.
من به آن فرد گفتم چطور با سوخت آمریکایی آلوده بشود، با سوخت ایرانی آلوده نشود؟ بروید انجام دهید و اینها این کار را کردند و هنوز هم نشت نکرده است. ۹-۸ سال گذشته است. سوخت غنی شده هم داخل آن گذاشتیم، سنسور هم قرار دادیم و اندازهگیری کردیم. رآکتور را با طراحی جدیدی روشن کردیم. رآکتور یک مدتی خوابیده بود. ولی همین متخصصین ما محاسبات را انجام دادند و گفتند میشود برای شروع بدون سوخت ۲۰ درصد و با انباشت و هندسه خاصی از سوخت ۵/۳ درصد در یک موضع خاص استفاده کنیم و رآکتور را روشن کنیم که خیال اپراتور جمع باشد که ایمنی برقرار است. این ابتکاری بود که زدند، در حالی که ۵ برابر قیمت رادیواستپ خارجی بود که به ما میفروختند، تا فهمیدند ما میخواهیم این کار را انجام دهیم قیمت رادیواستپ را به قیمت جهانی رساندند. متوجه شدند ما این طراحی را میکنیم و رآکتور ما بالا میآید و ما خودمان رادیودارو تولید میکنیم.
سراغ بحث هستهای رفتیم، از رفیق شهید شما یاد کنیم. اولین آشنایی شما با شهید محسن فخریزاده در چه سالی بود؟
در دی ماه سال ۱۳۶۶ بود. بخش پدافند هستهای را راهاندازی کرده بودیم و داشتیم نیرو جذب کردیم و ایشان جزو نیروی بسیار خوبی بود که خداوند برای ما رساند و ۶ سال ایشان هیچ کار مدیریتی نکرد و فقط کار علمی میکرد. یک میز سادهای در آن اتاق داشتیم؛ میز فلزی با روکش چوبی بود. از اتاق خودم یه کتاب فیزیک هستهای آوردم که فارسی نبود؛ گفت نمیشود فارسی آن را بخوانم؟ گفتم نه، من کار دارم و باید زبان خود را قوی کنید و این کتاب خوبی است. همان روز اول به من گفت شما اینجا پول میدهید که آدم کتاب بخواند؟ گفتم بله. گفت خیلی خوب است. خیلی صادقانه و منظم کار کرد. خیلیها را آموزش داد، ایشان فقط خودش نبود و آدمها را تکثیر کرد و لازم نبود خودش در آزمایشگاه کار عملی کند و بیشتر رفع اشکال میکرد.
بعد در حوزه مدیریتی کمک من آمد، جانشین من در مدت کوتاهی شد. من دیدم از من بهتر است و فهمیدم من باید کار دیگری انجام دهم. من نباید آنجا میماندم و مدیریت میکردم. به هر حال، از آن به بعد ایشان از دانشگاه امام حسین (ع) به وزارت دفاع آمد و مدیر بخشهای علمی تحقیقاتی و صنعتی بخشی از وزارت دفاع شد و مدت ۲۲ سال طول کشید.
مسئول تنظیم نقشه راه هستهای کشور بود در دهه ۶۰؟
بله. البته در اوایل دهه ۷۰ بود. چون من سال ۶۸ یک استعلامی از مرحوم هاشمی رفسنجانی کردم. خدمت ایشان فرستادم که باید چه کنیم؟ ادامه دهیم یا خیر؟ جنگ تمام شده و این ساختار وجود دارد و الان باید چه کنیم؟ گفتند شما باید بمانید، ادامه دهید، مملکت با شما کار دارد. باید بمانید از صنعت هستهای کشور پشتیبانی کنید.
این نامه از سوی یک جمعی بود که در حوزه هستهای کار میکردید؟
بله؛ از همان بخش پدافندی بود. این اولین بار است که این بیان میشود، برای این که مردم بدانند. آن زمان در مقابل رژیم صدام فعالیت میکردیم و میدانستیم او به سمت سلاح میرود. همین طور که سلاح میکروبی و شیمیایی را دست یافت و علیه ما استفاده کرد، اگر به سلاح هستهای دست پیدا میکرد که حتماً هم دست پیدا میکرد، مطمئناً علیه ما به عنوان ابزار قدرت استفاده میکرد، تا ما را شکست دهد.
حالا کاری که ما میکردیم این بود که باید سلاح را میشناختیم، آثار آن را شناسایی میکردیم، مکانیسم و سازوکار عملکرد آن را میشناختیم و بعد میگفتیم چطور باید پدافند کنیم.
پدافند هم برای بعد از انفجار است. یعنی ضربه را دریافت میکنید و بعد باید جلوی آلودگی را بگیریم. نشستیم اینها را طراحی کردیم یعنی ایستگاههای مختلف اندازه گیری تشعشعات پرتویی را تعریف کردیم، برنامه را تهیه کردیم و دستگاه را طراحی کردیم و برای خرید این دستگاهها، آن زمان باید با شرکتهای خارجی خوب و شناخته شده در این زمینه تماس میگرفتیم. این را خرید کردیم. من مامور خرید این وسایل بودم که برای مذاکره بروم، بخرم، بیاورم و راهاندازی کنم.
آقای فخری زاده را برای این مسئله میخواستم. بعدا آقای فخری زاده بعد از این که در دانشگاه امام حسین (ع) کنار رفتم و مامور به وزارت علوم شدم، ایشان مدیریت را شروع کرد و بحث نقشه راه هستهای را مطرح کرد. چیزی که خواسته شد این بود که شبکه زیاد آدمهایی که به ما وصل بود؛ بنشینند فکر کنند اگر بخواهیم صنعت هستهای را متحول کنیم باید چه اقداماتی انجام دهیم.
یعنی اینهایی که ترور شدند حداقل ۴ نفر در تهیه نقشه راه که کار فکری بود نقش داشتند. یعنی صنایع کشور را بشناسیم، آموزشها را ببینیم، کجاها کمبود داریم. به سال ۷۶ خورد و دولت آقای هاشمی تمام شد، دولت آقای خاتمی شروع شد؛ و بعد از این ۸ سال آقای احمدینژاد که آمد، جهش بعدی را شروع کردند، چون مثل دوره قبل نبود. آقای احمدی نژاد باعث شد پول خوبی تزریق در رآکتور شد، بخشهای دولتی پای کار آورده شدند، این امر باعث جهش انرژی اتمی و دستاوردهایی شد که ما رسیدیم.
گفته بودید شهید فخری زاده آدم اهل شعر، نویسندگی و حافظ بود. در کنار ذهن خلاق در این حوزههای سخت اهل شعر بودند.
بله. طبع ایشان اینطور بود. ایشان به طبیعت بسیار علاقه داشت، ولی از قبل مایهای در ادبیات فارسی و به خصوص روی اشعار حافظ و سعدی داشت.
گفته بودید فلسفه علم تدریس میکرد؟
فلسفه علم را کار میکرد، تدریس میکرد. هم در دانشگاه مالک اشتر و هم در دانشگاه امام حسین (ع) و هم در شهید بهشتی بود. روزی که علیمحمدی شهید شد، ۷/۳۰ صبح با فخری زاده و یکسری از اساتید دانشگاه در دفتر آقای فخریزاده قرار داشت، ولی بحث هستهای نبود بلکه بحث فلسفه علم بود.
این اواخر هم دوباره به سال ۶۶ برگشت و سال ۹۰ دوباره دانشجوی من شد. تقریباً ۴۹ سالش بود و در طول این مدت، کار علمی کرده بود؛ یعنی هیچ وقت کنار نگذاشته بود و همیشه میز داخل آزمایشگاه را داشت. آمد و عدهای هم سنگ انداختند. یکی گفت این چند سالش است؟ گفتم شما نگذارید او در دانشگاه درس بخواند، چه کار به سن او دارید؟
آقای فخری زاده را میگفتند.
بله. به هر حال آدمهای فهیمی در یکی از مراکز علمی ما بودند و ارزش آقای فخری زاده را میدانستند. تیم ترور جدی برای ایشان سال ۸۷ آمد و از آن سال ایشان محافظ را پذیرفت؛ قبل از آن نمیپذیرفت. در سال ۸۷ دقیق مشخص بود کدام مسیر و کجا میخواهند ایشان را بزنند. همان زمان تیم ترور برای من هم بود و برای یک نفر دیگری هم بود. سه نفر را همزمان میخواستند ترور کنند.
در طول این چند سال بعد از شهادت شهید علیمحمدی، شاید اگر بگویم یک نفر که مسئولتر از بقیه در حفظ جان متخصصین کشور کار کرد، او آقای فخریزاده بود. بسیار هم سختی کشید تا بتواند پول پیدا کند، تجهیزات بگیرد، ماشین تهیه کند.
متولد ۳۷ در آبادان هستید، ولی اصلیت شما کازرونی است.
بله. روستای دوان نزدیک کازرون.
چه سالی ازدواج کردید؟
بعد از فتح خرمشهر، سال ۶۱ ازدواج کردم.
چطور با حاج خانم آشنا شدید؟
خیلی راحت. یکی از دوستان با یکی از خانمهای دانشجو در شیراز ازدواج کرده بود و به من پیشنهاد میداد میگفت خانمی هست که به اخلاق شما میخورد. من هم میگفتم نه. یکبار با هم در جایی نگهبانی میدادیم به من گفت اینجوری است و من قبول نکردم و گفتم تا خرمشهر آزاد نشود دور این چیزها نمیرویم. نه ترک جبهه میکنم و نه ازدواج میکنم. باید برویم تا خرمشهر آزاد شود. وقتی این اتفاق افتاد از ۶ خرداد از خط مقدم عقب آمدیم و کنار جاده اهواز خرمشهر چادری بود، آنجا چند تا شهید هستند.
فرد مسنتری آنجا بود و حالت بزرگی به ما داشت و مسئول بود. گفت فلانی و فلانی شهید شدند. بروید یک اثری از خود برجا بگذارید. شهدا آن زمان سن و سال کمتری از من داشتند. من ۲۳ ساله بودم و این شهدا زیر ۲۰ ساله بودند. همه از پشت من را هل دادند و گفتند این از همه بزرگتر است. آن بزرگ قوم ما، آقای عبدالرحمان جزایری که خداوند عمر بابرکت به ایشان بدهد، کاغذ کوچکی را برداشت و گفت بنویسم که پول بگیرید تا بتوانید ازدواج کنید؟ گفتم لازم نیست و من پول لازم ندارم.
رفتم و به دوستم گفتم آن خانمی که سال گذشته میگفتید چه شد؟ گفت عجب پررویی هستی ها؟ فکر کردید او منتظر مانده تا شما بیایی؟ (میخندد)
من هم گفتم من گفته بودم تا خرمشهر آزاد نشود ازدواج نمیکنم. من عهد خودم را انجام دادم و این واجب است. فردای آن روز گفت برای صحبت بیایید. رفتم و با خانمم دو تا دو ساعت صحبت کردم. در دو ساعت اول من راضی شدم. شاید ایشان ۵۰ درصد بود و در دو ساعت دوم هم ایشان راضی شد. دوباره به جبهه رفتم و عملیات رمضان بود. بعد که زنده ماندیم، این بار تا بندرعباس عقبنشینی کردیم. خواستگاری در سه روز رفتیم، خواستگاری و عقد انجام شد و حاج خانم هم آمد و برای سفر بعد از ازدواج، به خرمشهر رفتیم.
چند فرزند دارید؟
دو فرزند دام. یک پسر و یک دختر دارم.
ازدواج کردند؟
بله.
نوه هم دارید؟
سه تا نوه دارم، یکی از دخترم و دو نوه از پسرم دارم.
تفریح شما چیست؟
بعد از اتمام اشتغال به کار در سازمان انرژی اتمی یعنی در ۷ سال گذشته بیشتر به ایران گردی میپردازم. من مسافرت زمینی را دوست دارم که هر جایی خواستیم بایستیم و طبیعت را ببینیم. بیشتر شاید سرگرمی من کوه رفتن، رفتن به آثار تاریخی، جنگل، دریا و اینهاست. در آب خیلی نمیروم. بیشتر هم دریای جنوب میروم.
اهل فیلم و سریال هستید؟
تا حدی که بتوانم میبینم یعنی اگر در خانه باشم. معمولاً دیر به خانه میرویم. برخی مواقع بچهها خوابیده اند، میگویند اخبار هم گوش نکنید.
اهل ورزش هستید؟
به دلیل آسیبهایی که دیدم ورزشهای سنگین نمیتوانم انجام دهم یعنی کوه بخواهم بروم، اگر بتوانم راه بروم عصایی باید دستم باشم و باید مراقب قوزک پای خود باشم که مشکل ایجاد نشود و بتوانم بعدا کار کنم. برای همین شاید در حد نرمش باشد. در محوطه باز باشد قدم بزنم.
بودن محافظها هم کمی سخت است و بعضاً من آنها را اذیت میکنم. بندگان خدا از صبح تا شب با ما بودند و شب وسایلمان را میگذاریم و میگوییم این ساعت راه میروم. بالاخره مسیر طولانی را بروم، ولی همیشگی نیست. به خصوص اخیراً که به مجلس رفتم، سخت است، ولی در حوزه انتخابیه میرویم هر از گاهی یک بخشهایی از ماشین پیاده میشویم و راه میرویم. حداقل با مردم میرویم، مغازه میرویم، در بازار قدم میزنیم. اینطور است که بیشتر پیادهروی میکنیم.
انقلاب که شد ۲۰ ساله بودید؟
بله.
فعالیتهای انقلابی داشتید؟
حالا اگر بشود اسمش را انقلابی گذاشت، من از دوره دبیرستان قبل از انقلاب فعالیتهایی داشتم و با یکسری از دوستان بحثهای سیاسی میکردیم و سعی میکردیم بر اطلاعات خودمان بیفزاییم. دانشگاه هم خارج نرفتم آن موقع، یکی از دلایلم این بود که میخواستم فعالیت سیاسی در دانشگاه داخل کشور داشته باشم حتی میخواستم علوم سیاسی بخوانم. در سال ۵۶ دستگیر شدم و مدت کوتاهی در زندان عادل آباد شیراز بودم.
از چه زمانی وارد سپاه شدید؟
من به صورت رسمی وارد نشده بودم. در سال ۵۸ اولین کارم را در سپاه شیراز شروع کردم، ولی عضویتی نداشتم و حقوقبگیر نبودم. جنگ که شد به جبهه رفتم و آنجا هم تقریباً ده ماهی سپاه خرمشهر بودم. بعد وارد جهاد سازندگی شدم، ۶ سال در جهاد سازندگی بودم و بعد از فوق لیسانس، از جهاد به سپاه منتقل شدم.
در پدافند هستهای رفتید؟
بله. ۱۹ سالی شد. یکی از دوستان به من گفت هستهای خوانده اید و لازم است و میخواهیم آن واحد را شکل دهیم و از ۶۵ همکاری را شروع کردم و در ۶۶ تزم را تحویل دادم دفاع نکردم، آمدم و ۶ ماه بعد برای دفاع رفتم.
یک مطلبی از شما خواندم که آقای شهریاری سال ۷۶ به شما میگویند از دولت آن زمان با من تماس گرفتهاند که چه کسی را رئیس انرژی اتمی تعیین کنیم.
آن زمان که آقای خاتمی انتخاب شده بود.
شما چه چیزی بهش گفتید؟
آنجا من گفتم اگر بخواهند کار جدی در مملکت کنند، بهتر از من پیدا نمیکنند. (میخندد)
خودتان را گفتید؟
به او گفتم، چون اعتقادی داشت و سه سال با من کار کرده بود، او من را مجبور کرد دکترا بخوانم. به من گفت این چیزها را میدانی...، چون کارهای اجرایی زیادی کرده بودم یعنی در زمان جنگ مسئول مهندسی بودم. کار من لودر و بولدوزری بود. از شهدای زیادی مسائلی را یاد گرفتم. سوراخهای انرژی هستهای را بلد بودم و میدانستم چه خبر بود. برای همین گفتم اگر میخواهند کار جدی کنند بهتر از من نیست، ولی اگر بخواهند باری به هر جهت کار کنند، یکی از این وزرا بیکارشده را انتخاب میکنند.
یکباره اخبار اعلام کرد آقای آقازاده رئیس انرژی اتمی شده است. گفتم خدا پدرومادرشان را بیامرزد که وزیر نفت را گذاشتند که باز شرکت و کارخانه را میفهمد و انصافاً هم ارزیابی از دوره اقای آقازاده میکنم، میبینم دوره شکوفایی صنعت هسته ای، برای زمانی بود که ایشان حضور داشتند و ۱۲ سال میشد.
گفته بودید از سال ۸۲ شما را تخلیه تلفنی میکردند. درست است؟
بله. برای ما عادی بود؛ چون آخر اسفند من در دفترم نشسته بودم. تماس گرفتند و گفتند از دفتر یکی از مقامات بالای کشور است، چون این موارد را بیان میکردند تا طرف مقابل فکر کند واقعاً مهم است. صحبت میکرد که در نیروهای مسلح کارهای هستهای چطور است و ما نگران هستیم و خدای ناکرده اتفاق نیفتد. من هم گفتم به ایشان بگویید هیچ بخاری بلند نمیشود و عید را راحت بگذرانید. (میخندد)
بعد میگفتند شما کجا مسافرت میروید؟ در کدام مسیر میروید؟ میگفتم من قم میروم و بعد تصمیم میگیرم اراک بروم و یا از راه کاشان بروم. خودم هم نمیدانم کجا میخواهم بروم. گفت بالاخره هتلی میروید. گفتم معمولاً من در ماشین میخوابم. بعد میگفت ما بخواهیم به شما دسترسی داشته باشیم، اسم عدهای را بیان کنید. گفتم اینطور نمیشود اسم داد. شما بعداً جلسهای برگزار کنید تا بدانم کار شما چیست تا من مطابق آنها به شما اسم بدهم و یا اگر کار ضروری داشتید دفتر آقای شمخانی زنگ بزنید آنها به من میگویند.
یکبار دیگر هم تماس گرفتند، در دانشگاه امام حسین (ع) به دفترم زنگ زدند و آن زمان من مدیر گروه فیزیک بودم. دفتردار من از این جهت توجیه بود. آمد گفت منافقین! گفتم وصل کردند و گفتم بفرمائید؟ گفتند شما؟ گفتم حسنی هستم! گفتند برای آقای دکتر عباسی سخنرانی گذاشتیم و از موسسه آموزش و تحقیقات وزرات دفاع هستم و اسم خودش را هم گفت و خیلی چرب زبان هم بود. از من بیوگرافی را خواست. گفتم شما سخنرانی گذاشتید میدانید تخصص ایشان چیست. اسم آقای فخریزاده هم بیان کرد. گفتم این طور کار نکنید. شما وزارت علوم بروید و بیوگرافی همه اساتید وجود دارد و تماس رسمی بگیرید و به شما اطلاعات را میدهند. اینکه به اینور و آنور زنگ بزنید فایده ندارد. تشکر کرد.
بعد گفتم من یک چیزی به شما بگویم. خجالت نمیکشید از این کارها که انجام میدهید؟ گفت چطور؟ گفتم این روشها قدیمی شده است. این روشها را جمع کنید، کاری نمیتوانید انجام دهید. یکی که تماس را هدایت میکرد گفت قطع کنید. ما با این پدیده از سالها پیش مواجه بودیم و هنوز هم ادامه دارد. هنوز هم برخی از افراد میگویند به ما زنگ زدند و اینطور گفتند.
در سخنرانیتان در آژانس گفته بودید MI۶ اطلاعات دانشمندان اتمی ما را بواسطه عاملین اطلاعاتی صهیونیست گردآوری میکند.
بله. خیلی ساده در کشورهای مختلف خودشان را معرفی میکردند که از MI۶ آمده ایم. مثلا در فرانسه یکبار اتفاق افتاده بود. یکی از نیروهای متخصص ایران آنجا بود، برای دیدار خانواده و فرزندش رفته بود. آنجا سرویس امنیتی فرانسه بعد از گذشتن از گیت کنترل، دعوتش به اتاقی کرده بود و کسی هم آمده بود و میگفت من از MI۶ انگلستان آمده ام تا با شما صحبت کنم. درباره عباسی، فخریزاده، شاگرد دیگر ما، همچنین درباره شهریاری و ... اطلاعات میخواستند.
حتی موردی از آفریقای جنوبی داشتیم که با یکی از تجار ایرانی ارتباط گرفته بودند و بعنوان سرمایهگذاری در ایران، بعد مدتی به من ایمیلهایی که ردوبدل میشد را نشان داد که گفتم جاسوس بود. یکی از دوستان قدیمی من بود. یکی دو سال رابطه قطع بود و بعد دوباره رابطه برقرار شده بود و در یکی از کشورهای عربی قرار گذاشته بودند. آنجا رفته بودند و صحبت کرده بودند. گفته بودند راه دور است و من نمیتوانم بیایم و یک فرد انگلیسی میآید. قبول کرده بود. آن فرد انگلیسی هم آمده بود و یک دفتری داشت و باز کرده بود. در اولین مورد اسم من را پرسید. او هم گفته بود من نمیشناسم. گفته من دفتر ما در آن کشور است و مسئول اینتلیجنت سرویس ماست و باید با شما کار کنیم.
آن فرد هم ایران آمد و بعد مدتی گفت شما میگفتی اینها سرویس امنیتی و جاسوسی هستند. آمدند و درباره خود شما سوال داشتند. من هم به او گفتم تاریخ تولد شما چند است. گفتم تاریخ تولد من و شما یکسان است. گفتم کجا درس خوانده ای؟ گفتم درست است شما تجارت میکنید، ولی آنها شما را ردیابی و رصد کردند و، چون مشخصات دانشگاه شما با من یکسان است فکر میکنند اطلاعاتی از من دارید. در حالی که کار من حوزه دیگری است و شما فیزیک نمیخوانید.
از روز ترور بسیار صحبت کردید. خلاصه این است که حرکت میکردید و بمب را میچسبانند و متوجه میشوید.
بله. موتوری بمب را چسباند و صدای کمی آمد.
ولی شما هوشیار بودید.
دست او هم به آئینه خورد. برگشت که به من بگوید ببخشید دستم خورد. من فریب نخوردم. به جای اینکه به او نگاه کنم، به شیشه نگاه کردم و بمب را دیدم که چسبیده است. آنجا من دو کار میتوانستم انجام دهم که یکی افزایش سرعتم بود تا به او برسم و بزنم. تصمیمی که گرفتم این نبود که فکری کردم؛ بالاخره روی ترمز زدم و فریاد زدم که خانمم پیاده شود. هشدار دادم که از ماشین پائین بیاید. در ذهنم بود که به او گفتم بمب است، ولی ایشان میگفت نگفتی. خوب شد من نگفته بودم وگرنه کپ میکرد من چه کار میکردم! بیرون پریدم و گفتم منفجر هم شود باید تلاش خودم را بکنم. همه اینها در یکی دو ثانیه اتفاق افتاد.
خانمتان هم بیرون آمد؟
نه، ولی فکر کرده بود موتوری به ماشین من زده و من بیرون میروم که اعتراض کنم. ذهن ایشان به این سمت رفته بود. من جهت انفجار را عوض کردم، یعنی در ماشین را باز کردم که به ایشان نگیرد و خودم هم فرار کردم. ماشین را دور زدم دیدم حاج خانم پیاده نشده و فقط از خدا وقت اضافه خواستم. سمت در ماشین رفتم و باز کردم. خوشبختانه کمربند را باز کرده بود. چادر و مقنعه و هر چه بود را گرفتم و گفتم بیرون بیا. با خشونت به ایشان گفتم بیرون بیایید. او را بلند کردم و بیرون کشیدم که خواستم حائل شوم بمب منفجر شد. ایشان بیشتر از من مجروح شد.
گفته بودید آقای فخریزاده جلوی دسترسی بازرسان آژانس را به نیروهای مسلح گرفت.
نه، به این صراحت نبود. آقای فخریزاده، چون در حوزه نیروهای مسلح بود و من هم یک پیام میدادم. یعنی من به آقای آمانو در آژانس گفتم، وقتی که خداحافظی میکردیم، گفتم ایران بیایید و جاهای قشنگی دارد و اصفهان و شیراز را ببینید یعنی همش توی این پروندهها نروید. بیایید و ببینید ایرانیها آدمهای دیگری هستند و تمدنی اینجا بوده است؛ گفت: «و پارچین»!
گفتم پارچین هم شما را میبرم، ولی شرط دارد که اول بعنوان متخصص به من ثابت کنید کار هستهای در پارچین بوده است. اگر توانستید من را قانع کنی، نظامیان ما متفکر و معقولی هستند، من آنها را راضی میکنم که به شما نشان دهند.
آقای فخری زاده هم مسئولیت داشت و اطلاعات درست را به کشور میداد. وقتی در جایی کاری انجام نشده، آنها باید ثابت کنند و این درست هن بود. به هر حال مسئولین نظامی ما که عهدهدار پارچین و سایر مراکز نظامی بودند از ما میپرسیدند. من به عنوان رئیس انرژی اتمی آن زمان میگفتم و بعد بعنوان یک متخصص دانشگاهی میگفتم که زیر بار نشان دادن این مراکز نروید، چون آژانس اینطور عمل میکند، یعنی طریقه عمل کردن آژانس را به آنها گفتم.
گفتم کافی است یک جا را نشان دهید، قلاب اینها گیر کند دیگر رها نمیکنند. دفعات قبل هم آنها آمده اند. چه چیزی پیدا کردند؟ به همان دورهای که ایران با اینها همکاری کرده استناد کنید، چون اینها اطلاعات دیگری از مراکز نظامی ما کسب میکنند.
چطور به ریاست سازمان انرژی اتمی انتخاب شدید؟ به نظر شما ترور موثر بود؟
بله، خودم گفته بودم، من نه بچه کسی بودم منظورم مدیران مرسوم کشور است.
گفته بودید من را دشمن معرفی کرد، نه گروهها و احزاب سیاسی!
بله. همینطور است. من دانشیار دانشگاه شهید بهشتی بودم. این سابقه را از دریا، ساخت لنج فایبرگلاس، ماهیگیری، واحد مهندسی و ... داشتم. داخل کشور درس خواندم. هر چه بود در نظام جمهوری اسلامی ایران یاد گرفتم، چرا به من پیشنهاد نمیشد؟ از نسل قبل ما را میگذاشتند. اینجا حکمت خدا بود. قرار بود اتفاقی بیفتد و خون شهدا برکتش را در جایی نشان دهد. خداوند میتوانست به من هم بگوید که الان باید بروی. اما ظاهرا خیلی خالص نشده بودم! کار دیگری باید انجام میدادم و شاید به این دلیل بود که ترور من ناموفق بود.
اینجا هم من انتظار نداشتم رئیس سازمان انرژی اتمی شوم. بعد از مدتی به من گفتند شما چقدر انتقاد میکنید؟ گفتم اینها شهید شدند، من میدانم چه اتفاقی میافتد. برای دیگران هم این اتفاق میافتد و باید یک کاری کرد، چون مهاجم بودم و حرف میزدم. بعد که آقای احمدینژاد خواست که من را ببیند، جلسه یک ساعتهای با ایشان داشتم. درباره برکناری آقای متکی با ایشان صحبت کردم، درباره هدفمندی یارانهها خودش گفت. گفت مردم خوب همکاری میکنند، گفتم مردم الان در برکناری متکی هستند و سیستمشان دارد پردازش میکند چطور هواپیما دفتر کار او بود که در هوا او را برکنار کردید.
بعد مردم میگردند کدام قسمت پول حلال نبوده که شما میگویید پول هدفمندی حلال است و مردم پردازش میکنند. (با خنده)
درباره مدیریت جهان با او صحبت کردم. یکی از وزرا هم نشسته بود و دوست مشترک ما بود و خیلی راحت نبود که من این حرفها را به آقای احمدینژاد میگویم. من خیلی راحت با ایشان صحبت کردم. بعد به من گفتند حکم را بزنم؟ من چیز دیگری داشتم میگفتم. تا دفعه ۵-۴ بود و در نهایت گفتم چند بار پرسیدید، ولی مگر من را میشناسید که بخواهید حکم بزنید؟ باید تحقیق کنید. گفت من شما را میشناسم. به هر حال جلسه ختم شد و خداحافظی کردیم.
آن دوست مشترک به آقای فخریزاده هم گفته بود. گفته بود عباسی در آنجا این حرفها را زده است. آقای فخری زاده هم میخواست انسجامی در این موضوعات ایجاد شود تا بیشتر کمک کند. من هم گفتم من هنرپیشه نیستم که نقش بازی کنم و کارگردان کات بدهد و از نو بازی کنیم. من خودم هستم و نمیتوانم نقش بازی کنم. هر چیزی بخواهم میگویم، آنجا فرصتی پیدا کردم و دو انتقاد هم گفتم. آقای احمدینژاد هم این ظرفیت را داشت که آدمی مثل من را تحمل کند. بار دوم هم رفتیم اتفاقاً درباره کارهایی که زمان انتخابات کرده بود، در مناظرات گفتم شما که رای میآوردی، این چه کاری بود که انجام دادی و مملکت را بهم ریختی؟! گفت شما یک مواردی را نمیدانید. گفتم من استاد دانشگاه هستم، صداوسیما و روزنامه و اطلاعات دیگر ملاک است. لازم نبود این کار را انجام دهید، چون رای میآوردید.
از من درباره برنامه هستهای پرسید. گفتم هیچ برنامهای ندارم. درباره رآکتور باید صحبت کنم؟ همین برنامه را درست ادامه دهیم خوب است. من صحبت هایم را کردم و گفتم با حرفهایی که من درباره انتخابات گفتم و انتقاد کردم و یک مورد هم درباره پیچاندن گوش مدیران بود که سخنرانی کرده بود، ایشان گفت ما یک چیزی گفتیم و من گفتم شما حق ندارید هر چیزی را بیان کنید، باید از مدیران اجرائی کشور دفاع کنید و برای چه گوش آنها را تاب میدهید؟ من هم یکی از مدیران اجرائی جزء بودم. نباید این صحبتها شود. چون ما دانشگاهی بودیم و مثل استاد دانشگاه با هم صحبت میکردیم. یعنی در هموزن استادی با ایشان صحبت میکردم. ایشان هم جواب میداد و راحت بود. بار سوم، روزی بود مجلس رای اعتماد به آقای صالحی داد که وزیر خارجه شود و همان روز من را خواستند و یکباره گفت حکم را بیاورید. میثاق نامه بود و من گفتم چیزی که نخوانم را امضا نمیکنم. خندید و نشست. من هم متن را خواندم. یک جایی را دست گذاشتم و گفتم خودتان این مورد را قبول دارید؟ گفتند بله، من هم گفتم اگر خودتان قبول دارید امضا میکنم.
کجا دست گذاشتید؟
اینکه عزل و نصبها را با ایشان هماهنگ کنم.
استاکس نت در زمان شما بود؟
زمان ما هم بود، ولی از قبل کارش را کرده بود و شناسایی کرده بود و زمان ما هم ادامه داشت.
گفته بودید در گیجهای شرکت ادوارد انگلیس است.
آن گیجهای ادوارد در آنها یک دستکاری کرده بودند و لوله وسطی که به لولهکشی سانتریفیوژ برمیگردد با ماشین تراش ماشینکاری کرده بودند و نازک شده بود. دیواره را خیلی نازک کردند. فرض کنیم اگر نیم سانت بود، به یک میل یا نیم میل رساندند. بعد مادهای مانند ماده منفجره سنتکس را آنجا گذاشته بودند. سیمی میآمد، بردی اضافه کرده بودند و در سوکت ۱۶ پینی که آخرش میخورد که سیگنال را بدهد و تغذیه شود، در آن هم یک مدار الکترونیک خیلی کوچکی قرار دادند که تعدادی از اینها در سیستم ما وصل شده بود. در اثر غفلت یا اطمینانی که مدیر وقت کرده بود که اینها ۹ ماه آنجا وصل بودند، آنها را عوض نکرد؛ چون من دستور داده بودم بدلیل اینکه منتظر بودیم دشمن کاری کند، دستور داده بودم هر چه سیم داخل میرود و کابل کنترل وصل است را باز کنید و داخل آن را ببینید. نیروهای چک و خنثی ما احتیاط لازم را نکرده بودند. اینها چیزهایی بود که باید دقت میشد. اینها برای ۵-۴ سال قبلش بود که به ایران داده بودند. از آن زمان برنامهریزی کرده بودند.
من اینها را در سخنرانی خود در آژانس هم شرح دادم. برای خیلیها هم جالب بود که ریز خرابکاریها را توضیح میدهیم.
از انرژی اتمی پیگیری کردید که اتفاق نطنز به کجا رسیده است؟
نه. ما بعنوان کمیسیون انرژی وارد نشدیم، چون مسائل از این قبیل را کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی وارد میشود. من بعنوان یک متخصص این موضوع و کسی که این مکانها را دیده و میداند این دستگاهها چکار میکند، همان ابتدا گفتم میتواند انفجار اینطور صورت بگیرد، چون اگر جهت به سمت داخل باشد، ریختن آجرها، تجهیزات به سمت داخل باشد، یعنی از بیرون زدهاند. یعنی موشکی چیزی زده اند. لازم نیست من آنجا را ببینم، ولی اگر اینها به سمت بیرون پرت شده باشند یعنی انفجار از داخل است.
بعد اگر میز آنجا باشد یعنی گوشهای پرتاب شده معلوم میشود مواد منفجره اطراف بوده است. اگر میز منهدم شده و قطعات پخش شده یعنی در داخل میز مواد منفجره بود. خب اطلاعات نیروهای ما هم کافی نیست. تجربه کافی ندارند یعنی نیروهای امنیتی و حفاظتی ما هم همراه نیروهای علمی رشد میکنند.
اینکه میگویند به اندازه کافی تربیت کردیم، به اندازه کافی نیرو در این مسیر تربیت شده شعار است تا التیام زخم کنیم یا بعنوان آدم کارکرده در این عرصه این را تائید میکنید؟
وقتی من این حرف را میزنم در آن بعدش درست میگویم که به تعداد کافی آدم تربیت کردهایم. آدمها از من و شهریاری، فخریزاده، علیمحمدی و رضایی نژاد بهتر هستند. من آنها را دیده ام و با آنها بحث کرده ام. آنها فقط از من یاد نگرفته اند، از شهریاری، از علیمحمدی، از اساتید دیگر یاد گرفته اند.
یک زمانی ممکن است من ترور شوم و نباشم و کسی مثل من نمیتواند جامع برای شما صحبت کند. (میخندد)؛ در این بعد نقص داریم. با در بعد مدیریتی مدیر دیگری بیاید و سوار کار شود، ممکن است وقفهای ایجاد شود، ولی تقریباً این دوستان چیزی نزد خودشان نگه نداشتهاند. به خصوص افرادی که در معرض خطر بودهاند.
درست است فقدان شهریاری برای ما سنگین بود، ولی تمام مکتوبات او موجود است. ولی هر کسی جای خودش است و اگر قرار بود این طور باشد در طول تاریخ این میزان عالم از دنیا رفته اند، این میزان مدیر از بین رفته اند، جامعه بشری رشد نکرده است؟ شاگردان همیشه بهتر از استادان هستند.
خیلی ممنونم؛ من خداحافظی میکنم، اما به رسم دستخط، آقای عباسی با دستخطی که به یادگار برای ما مینویسند، برنامه را به پایان میبرند.
«بسم الله الرحمن الرحیم.
ما تلاش داریم، انقلاب اسلامی را به سمت ایجاد تمدن نوین اسلامی ببریم. در این راه، علم و فاوری مولفهای است که زیربنای دفاع از کشور و تولید ثروت است. در راستای ایجاد آن تمدن، فرهنگ و هنر بسیار با اهمیت هستند و صداوسیما در این عرصه و پیشرفت فرهنگی مسئولیت عمده دارد و مستندات تهیه شده، تاریخ کشور را ثبت میکنند و در ساختن آینده راهگشا خواهد بود.
نقش هنرمندان را نمیتوان نادیده گرفت. آنها نیز خود را برای تمدنسازی باید بیش از گذشته آماده کنند».
ارسال نظر