یادداشت روز
قربانیان و معرکهآرایان واقعی
تحولات منطقه که ریشههای مشخصی دارد و عوامل اصلی انگیزشی آن که اسلامخواهی و استیلاستیزی است، کاملا روشن است، این روزها با تشدید فعالیتهای تروریستی که متاسفانه به نام دین انجام میشود و باعث درگیریهای شدید میان مسلمانان شده، با ابهامات و پرسشهای جدی مواجه گردیده است.
به گزارش پارس ، به نقل ازکیهان، واقعیت این است که در منطقه شمال آفریقا و خاورمیانه، غرب منفورترین مجموعه به حساب می آید که بنام تمدن و توسعه، دارایی ها و حتی شخصیت مردم در این منطقه را تاراج کرده است. بر این اساس همه افکارسنجی هایی که طی دو دهه گذشته از سوی موسسات معتبری نظیر « پیو» و « زاگبی» انجام شده از بالا بودن میزان نفرت مردم از غرب حکایت داشته به گونه ای که دولت آمریکا را وادار کرد که از شعار دروغین « توسعه دمکراسی» در جهان اسلام دست بردارد و کاستن از نفرت مردم علیه غرب را در دستور کار خود قرار دهد.
از سوی دیگر در این منطقه که اسلام مشترک ترین و عام ترین عنصر فرهنگی و تمدنی آن است، هیچ چیز به اندازه « دین» از اهمیت و اولویت برخوردار نیست. مردم در مصر، تونس، لیبی، سودان، عربستان، یمن، ترکیه و در هر نقطه دیگر اسلام را اصلی ترین هویت فرهنگی خود دانسته و به گواهی اسناد فراوان هیچ چیز به اندازه اسلام، آنان را به حرکت درنمی آورد. در مصر اسلام بعنوان تنها عنصر حرکت دهنده و معنادهنده به حرکت مطرح است به گونه ای که حتی حکومت های شدیدا مخالف دین سعی کرده اند که با گروهی از متدینین تعامل داشته و خود را با دین گرایان همراه نشان دهند مثلا انورسادات زمانی که روی کار
آمد در کنار اقدامات فاجعه باری که بخصوص در مورد رها کردن مبارزه با رژیم صهیونیستی طراحی نمود، وانمود کرد که برخلاف « عبدالناصر» به گروههای اسلام گرا اجازه فعالیت می دهد در عمل هم با گروهی از سلفی ها وارد تعامل شد. در این دوره هم غرب وانمود می کند که نه تنها با اخوان المسلمین بعنوان یک گروه اسلام گرا مشکلی ندارد بلکه حاضر است به آنان کمک هم برساند. اما واقعیت این است که غرب نمی تواند به صورتی اعلام شده از سد اسلام گرایان عبور کند بلکه راه موفقیت را در وانمود کردن موافقت با اسلام گراها می داند.
اسلام گرایی در مصر یک پدیده طبیعی است و وجه غالب آن هم استقلال خواهی و تکیه بر فرهنگ و تمدن خودی است اما غرب تلاش می کند معنای دیگری از اسلام گرایی ارائه کند! در مصر مسلمانان عمدتا روحیه ای عرفانی دارند و ستیز با هم کیشان را برنمی تابند و در طول صدها سال، این مهمترین خصلت مردم در این سرزمین بوده است. اما امروز می بینیم که به نام اسلام گروهی علیه گروه دیگر وارد میدان می شود این یک تغییر طبیعی به حساب نمی آید. نشانه آن این است در گذشته حکومت های سادات و مبارک که وابستگی شدید شان به آمریکا بسیار آشکار بود، گروه های خاصی را که این روزها آتش درگیری برافروخته اند، کنترل
می کردند و غرب هم به این کنترل تاکید داشت. در حالی که امروز، این ها آزاد شده و با بکارگیری انواع امکانات و تجهیزات در حال برهم زدن معادله های مدنی و قرارهای مشترک نظیر انتخابات و قانون اساسی می باشند و در عمل هم با گروه های لائیک غرب گرا در این راه در یک جبهه مشترک قرار گرفته اند با این وصف درگیری های کنونی را نمی توان برخاسته از اختلاف افکار دانست. نکته جالب دیگر این است که دامنه این مباحث از حوزه ملی فراتر می رود. ۵-۴ روز قبل در مصر گردهمایی بزرگی توسط تکفیری ها و عناصر سابق اطلاعاتی مصر در اعتراض به دولت سوریه برگزار شد و در آن قطع رابطه دیپلماتیک مصر و سوریه
درخواست شد و بلافاصله از سوی مرسی رئیس جمهور اخوانی مصر مورد حمایت قرار گرفته و به اجرا گذاشته شد. در این گردهمایی مسئله اختلافات شیعه و سنی در کانون اصلی بحث همه سخنران ها قرار گرفت در حالی که به اندازه یک سطر علیه رژیم صهیونیستی موضع نگرفتند. این به خوبی نشان می دهد که مانور مخالفت با شیعه و گسترش تضاد با ایران و جبهه مقاومت اگرچه ظاهری « سنی» دارد ولی جدای از ماهیت و نتیجه، به وسیله غرب و در یک برنامه ریزی چند وجهی دنبال می شود.
در کنار این مسئله باید به یک موضوع کانونی دیگر که تاکنون عامل اصلی وحدت بین شیعیان و اهل سنت بوده، اشاره کرد. فلسطین در طول ۷ دهه گذشته مهمترین عنصر میدانی وحدت بین طوایف مختلف مسلمانان بوده است. در طول سه دهه گذشته این موضوع علاوه بر ایفای نقش وحدت بین مسلمانان، مهمترین عنصر مشخصه « جبهه مقاومت» نیز بوده است و اساسا اگر فلسطین از جبهه مقاومت جدا شود، این جبهه موضوعیت خود را از دست می دهد.
در طول هفته ها و ماه های اخیر تلاش زیادی شد تا این کانون وحدت بخش به حاشیه رفته و حتی به ضد خود تبدیل گردد. این موضوع ابتدا در درگیری اردوگاه الیرموک دمشق خود را نشان داد. درگیری سوری-فلسطینی با حمله یک گروه تندرو به ماموران ارتش در این اردوگاه آغاز شد و بسیار عجیب بود چرا که طی ۴۵ سال گذشته یعنی از زمان آغاز شکل گیری این اردوگاه سابقه نداشت. هر چند در این ماجرا، خود فلسطینی ها و پلیس تحت امر حماس وارد شده و با این عناصر درگیر شدند و مناقشه ای که در ادامه، فلسطینی-فلسطینی شده بود، مهار گردید.
این حرکت در ادامه به تخریب رابطه حماس-حزب الله به عنوان دو رکن اصلی میدانی مقاومت که ضمنا معرف هر دو بخش اسلام-یعنی شیعیان و اهل سنت-می باشند، منجر شد. در این میان، « سوریه» و درگیری ارتش با تروریست ها با تغییر عنوان و تبدیل شدن به درگیری « اسد با مردم» خمیرمایه این اختلاف آفرینی شد. حماس اگر چه تاکنون هم بیانیه ای علیه دولت سوریه صادر نکرده و شخصیت های اصلی حماس موضع گیری حادی علیه سوریه نداشته اند ولی بخشی از تعاملات خود را به سمت کشوری نظیر قطر برده که دشمن و پادوی دشمنان جبهه مقاومت به حساب می آید. در عین حال این میزان از اختلاف در هر جا یافت می شود و
جدی تلقی نمی گردد. اما در بحث ایجاد اختلاف میان اضلاع و اجزاء جبهه مقاومت که نقش آمریکا و رژیم های وابسته عربستان و قطر در آن کاملا آشکار است، موضوع فراتر از اختلاف بین گروهی از فلسطینی ها با یک بخش از سیاست های جمهوری اسلامی ایران است. در واقع در این بحث، تمرکز نفاق آمیز آمریکا و وابستگان منطقه ای آن روی موضوعی است که اساس مسئله مقاومت را تشکیل می دهد. جمهوری اسلامی بعنوان قلب جهان اسلام مهمترین احیاگر فلسطین و مهمترین مانع هضم این قطعه مقدس در پیکره رژیم صهیونیستی است و اگر ایرانی ها و نظام سیاسی آنان باور کند که جایگاهی در معادله فلسطین ندارند و باید بحث
درباره آن را به قطر و عربستان واگذار نمایند، در واقع باید برای همیشه از قرار داشتن در کانون یک جبهه مؤثر بین المللی و منطقه ای چشم بپوشند و از آنجا که در این صورت عمق امنیتی و سیاسی خود در منطقه را از دست می دهند باید هر لحظه منتظر حادثه بمانند. براین اساس بحث اختلاف افکنی در جبهه مقاومت یک اقدام امنیتی با نتایج زیانبار است و همه باید به آن توجه داشته باشند.
نتیجه اختلاف افکنی میان شیعیان و اهل سنت ایجاد درگیری هایی است که بطور یکسان و هم زمان منافع هر دو مذهب اسلامی را تهدید می نماید. دو روز پیش روزنامه صهیونیستی هاآرتص در سرمقاله خود با خوشحالی و صراحت نوشت: « با درگیری های کنونی شیعیان و اهل سنت در حوزه عربی، بحث مخالفت با اسرائیل کاملاً به حاشیه رفته و این یک فرصت مهم تجدیدناپذیر برای تثبیت همیشگی اسرائیل و ابطال نظریه دو دولت- یعنی استقرار دولت صهیونیستی و دولت فلسطینی در سرزمین فلسطین- می باشد. »
اهل سنت و شیعیان به ایجاد کانونهای وحدت گرا احتیاج دارند. علمای اهل سنت و علمای شیعه باید در درون خود و نیز در نشست های مشترک وضعیت خطرناک کنونی که قطعاً هیچ نفعی برای اسلام و مسلمانان ندارد و آینده آنان را تباه می کند، مورد بحث و بررسی جدی قرار دهند. اگر این اتفاق نیفتد دامنه نزاع-همانگونه که نشانه های آن دیده می شود- فراتر از وضع کنونی است و خدای نخواسته باید منتظر روزی باشیم که درگیری سنی-سنی که امروز فقط در بخشی از کشورهای با اکثریت اهل سنت دیده می شود، همه کشورهای سنی را دربر بگیرد و در نهایت خون بزرگان سنی بر زمین بریزد! مگر نه این است که امروز در حلب و رقه و
دیرالزور جبهه النصره که به دروغ خود را فدایی اهل سنت به حساب می آورد، علما و غیرعلمای سنی را در این مناطق به رگبار می بندد و آنان را مهدورالدم معرفی می نماید.
بزرگان اسلام نباید اجازه دهند، کسانی که اساساً هیچ نسبتی با دین ندارند و در محضر هیچ عالم و روحانی عالیرتبه ای تلمذ نکرده اند، بر کرسی فتوا نشسته و قتل زنان و کودکان مسلمان را صادر نموده و در میان مسلمانان جوی خون راه بیاندازند. آیا غیر از این است که امروز غرب و بخصوص آمریکا که بشدت در تنگنا قرار گرفته و در معرض انتقام مسلمانان هستند، صحنه آرای چنین معرکه های خونین و شرم آوری هستند؟
ارسال نظر