چطور زنان اصلاح طلب بر سر جامعه زنان کلاه میگذارند؟
باید این سئوال را پرسید که نتیجه اینهمه شعار و بازی با احساسات و گرم کردن تنور هیجانات زنانه در ساختارهای سیاسی کشور چیست؟
تا قبل از تصویب و اعمال قانون «منع بکارگیری بازنشستگان» موضوع پیر و کهنه بودن ساختار سیاسی مطرح می شد اما اجرای این قانون به وضوح این معضل مدیریتی را در سراسر کشور و خصوصا در حلقههای بالایی مدیریتی و سیاسی کشور نشان داد. زنان نیز از این مشکل مبرا نبوده اند و تقریبا حضور چشمگیری از زنان کهن سال در ساختار سیاسی کشور دیده می شود که بعضا سابقه طول و درازی درحوزه مدیریت دارند.
اخیرا «شهیندخت مولاوردی» در استعفانامهای که بالاجبار بعد از اعمال قانون منع بکارگیری بازنشستگان نوشت، از رئیس جمهور درخواست کرد تا با جدایی وی از دولت موافقت کند. موضوعی که سریعا از سوی «حسن روحانی» تایید و زمینه خروج مولاوردی از دولت فراهم شد.
پس از این استعفانامه بود که زنان اصلاح طلب که البته حلقه بسته مدیریتی را تشکیل می دهند، دست به تمجید و حتی مرثیه سرایی برای جدایی مولاوردی از دولت زدند. آه و فغان زنان اصلاح طلب از آنجایی جالب توجه است که بیان می شود یک نیروی زن از بدنه دولت جدا و این موضوع برای این جریان بسیار سنگین تمام شد.
«الهه کولایی»،استاد دانشگاه و از فعالان اصلاحطلب در اشاره به بازنشستگی شهیندخت مولاوردی (دستیار رئیسجمهور در امور شهروندی) از تشکیلات دولتی در یک توییت نوشت: «آه از نهاد جامعه مدنی و مدافعان حقوق بشر برآمد. کناره گیری تاسف انگیز خانم مولاوردی، نسنجیده و نارسا بودن قانون جدید جلوگیری از ادامه کار بازنشستگان را آشکارتر ساخته است.»
در همین حال «معصومه ابتکار»، معاون زنان و خانواده رئیسجمهور هم طی اظهاراتی در همین رابطه گفته است: «اصلاح قانون ممنوعیت به کارگیری بازنشستگان، نیروهای ارزشمندی را از دولت جدا کرد. از بهترین، پرتلاش و شایسته ترین آنها خانم شهیندخت مولاوردی است. طی ۵ سال اخیر افتخار همکاری با این زن فداکار را داشتم. اینکه دولت از خدمات ایشان محروم شد جای تأسف دارد و ما دلتنگ ایشان خواهیم بود.»
اینکه زنان اصلاح طلب با جدایی یک فرد اینهمه غصه دار شدهاند و به ظرفیتهایی که یک قانون آزاد کرده توجهی ندارند و برای آن وجه منفی می تراشند، موضوع قابل تاملی است که پاسخ آنرا می توان در صحبتهای چندی قبل «فاطمه دانشور» فعال اصلاح طلب یافت. این فعال زن اصلاح طلب از حلقه بسته مدیریتی جریان اصلاحات در حوزه زنان خبر داد که اجازه حضور بانوان دیگر را در حوزه مدیریتی نمی دهد.
وی بیان می کند: « زمانی هم که آقای روحانی میخواهد از زنان در سطوح بالای مدیریتی استفاده کند، متاسفانه ما یک دایره بسیار محدود زنان سنتی را داریم که از دورههای مختلف ریاستجمهوری تحت عنوان مشاورین زن در کنار رئیس جمهورهای مقاطع مختلف بودند. اینها گروههایی را دارند که یک گروه معدود چند نفره میشوند. در نهایت هیچ زن دیگری را در جمع خود راه نمیدهند. این عده طرف مشاوره رئیسجمهورها هستند برای اینکه زنان کابینه یا زنان دستگاهها را به رئیسجمهور پیشنهاد بدهند. متاسفانه زنان ما باید از این مجرا عبور کنند که در نهایت نیز زنان توانمند ما نمیتوانند از آن عبور کنند چون این عده محدود از زنان، سایر زنان توانمند را قبول ندارند. در واقع یک خودزنی در جامعه زنان وجود دارد که اجازه نمیدهد خانمهای توانمند شناسایی شوندو بخواهند موقعیتهایی را به دست بیاورند. به ویژه اینکه این زنان توانمند با آنها از لحاظ پوشش و تفکر همسو نباشند که این مشکل همچنان وجود دارد.»
اگر با دقت به سخنان دانشور نگاه کنیم موضوع نهادهای مدنی و حقوق بشر و حقوق زنان بیشتر از اینکه یک مطالبه جدی عمومی باشد، فریبی بیش نیست. یعنی افرادی با وجهه سازی و ادعای حمایت از زنان سعی در جلب توجه و حمایت دیگران دارند اما همین حمایت و رای مردم را به عنوان پلی برای صعود خود و نه به طور واقعی پیشرفت زنان و دختران این سرزمین می کنند.
باید این سئوال را پرسید که نتیجه اینهمه شعار و بازی با احساسات و گرم کردن تنور هیجانات زنانه در ساختارهای سیاسی کشور چیست؟ چرا در جریان اصلاح طلب که ادعای حمایت از زنان را همواره مطرح می کند تنها معدود زنان آنهم کهن سالی دیده می شوند که از دوره اصلاحات بوده اند و حالا با این حمایتها جای پای خود را سفت تر کردهاند. از سوی دیگر چرا چهرههای جدید زنانه در این راستا دیده نمی شود.
چهرههای معدودی هم که در این وادی راه پیدا کردهاند تنها از خاصیت و امتیاز ویژه «ژن خوب» بودن بهرهمند هستند که عملکرد ضعیف آنها داد بدنه سیاسی اصلاح طلب را در آورده است. از «فاطمه حسینی» دختر صفدر حسینی گرفته تا «فاطمه ذوالقدر» فرزند مصطفی ذوالقدر و ... نام این افراد را مشاهده می کنیم. طی مطلبی با عنوان «ژن خوبهایی که به نام حمایت از بانوان رشد کردند» به طور مبسوط به این موضوع پرداختیم.
قبیله گرایی اصلاح طلبان آنهم در یک موضوع مدنی و مدرن یکی از تناقضهای جدی این جریان سیاسی است. اصلاحات جریانی پر از تناقضهای جدی است که در آن یک استاد دانشگاه به جای حمایت از چرخش نخبگان که طبیعت اکوسیستم و زیست بوم هر چیزی خصوصا فضای سیاسی است، از آن انتقاد می کند و برای آه و افسوس می کشد.
ارسال نظر