جبهه پایداری و بن بست های دولت آینده
هدف از طرح مباحث زیر، ذکر اشکالات بنیادینی است که تفکر پایداری دارد و پیامدهایی که این تفکر برای آینده کشور خواهد داشت. در حقیقت، دولتی که در دست جبهه پایداری باشد و با پایداری همراهی کند، در اداره مسائل کشور به انسداد خواهد رسید.
به گزارش پارس به نقل از الف،
مولفه های فکری جبهه پایداری:
۱- سیاسی و جناحی بودن به جای فکری و گفتمانی بودن:
اولین مساله در رابطه با جبهه پایداری این است که این جبهه بیش از آنکه ناظر به گفتمان و بسط نگاه و اندیشه انقلاب اسلامی باشد، ناظر به کسب قدرت سیاسی است. به تعبیر دیگر، جبهه پایداری اساسا رویکردی فکری و گفتمانی ندارد و کاملا یک جبهه سیاسی و جناحی است. این مساله را عملکرد این جبهه در انتخابات مجلس سال گذشته و همینطور در انتخابات امسال نشان می دهد. از مصادیقش هم می توان به نامه معروف سهم خواهی مرتضی آقا تهرانی در انتخابات مجلس سال گذشته و چرخش یکباره و کاملا ناظر به قدرت از باقری لنکرانی که اصلح در زمین و آسمان بود به سعید جلیلی، با وجود همه اختلافات، اشاره کرد.
۲- توهم خود انقلابی انگاری:
نکته دیگر این است که پایداری اساسا گفتمانی ندارد. سر و ته جبهه پایداری چیزی بیش از نفی به اصطلاح ساکت فتنه و ساکت انحراف نیست. گفتمان جبهه پایداری در حقیقت چیزی بیش از توهم « خود انقلابی انگاری» نیست. این جماعت مترصدند تا با هر بهانه ای که شده، کسانی را که مانند آنان فکر نمی کنند را از دایره انقلاب بیرون برانند. حال این بهانه می تواند سکوت در فتنه و انحراف باشد یا ضدولایت فقیه بودن؛ تکنوکرات بودن یا اصلاح طلب بودن.
۳- دیدن اثبات خویش در نفی دیگران:
در ادامه بند قبل، پایداری به این خاطر که چیزی برای اثبات خود ندارد، اثبات خویش را در نفی دیگران جستجو می کند. بنابراین، مهم ترین و بهترین راهبرد برای این جماعت دوگانه سازی هاست. دوگانه سازی هایی که سمت حقش پایداری است و سمت باطلش دیگرانی به جز پایداری. دوگانه سازی هایی چون ولایت مدار- ضدولایت، تکنوکرات- انقلابی یا سازش- مقاومت دقیقا چنین کارکردی دارند. حیات پایداری به این دوگانه ها وابسته است. این مساله مهمی است؛ این مساله به این معناست که نباید با خیال خوش تصور کرد با اتمام انتخابات این دوگانه سازیها و خودی غیرخودی کردن ها پایان خواهد یافت. حیات دولتی که در دست پایداری باشد به این خط کشی هاست و چه بسا اگر قدرت دولتی به دست اینان برسد، بر شدت این امر افزوده شود. اگر هم دولت به دستشان نرسد که به طریق اولی چنین خواهند کرد.
اولین نتیجه این مساله آن است که دولتی که پایداری آن را متعلق به خود بداند، مدیریت پر تنشی خواهد داشت.
۴- حاشیه گرایی و اصلی کردن مسائل فرعی:
مهم ترین نمود حاشیه گرایی پایداری در مقابله با جریان انحرافی خود را نشان داد که یکی از محورهای اصلی تشکیل پایداری بود. این جماعت از خیل مسائل، نیازها و چالش های کشور تنها و تنها موضوع جریان انحرافی را علم کردند و باقی قضایا را به فراموشی سپردند. در واقع، بسیاری از مسائل که می توانست در دولت موضوع نقد باشد و اتفاقا موجب اصلاح جهت گیری ها شود، به فراموشی سپرده شد و تنها به جریان انحرافی توجه شد. این در حالی بود که با وجود ادعای ولایت مداری این جماعت، رهبر انقلاب حتی یک بار هم از عنوان « انحراف» یا « جریان انحرافی» استفاده نکردند و بارها و بارها بر فرعی بودن چنین مساله ای تاکید کردند و به مسائل اصلی توجه دادند. این حاشیه گرایی برای پایداری یک رویه است.
۵- نوع نگاه به ولایت فقیه:
با توجه به آنچه در بند قبل گفتیم، ولایت مداری این جماعت اساسا ادعا و شعاری پوچ بیش نیست. اگر هم نگاهی باشد، نگاه جبهه پایداری به ولایت و ولایت پذیری، نگاهی کاملا اخباری است. اخباری بودن نگاه به این معناست که اولا پذیرش عقلانی و تعقل تعطیل می شود و ثانیا بیش از آنکه به عمق کلام نفوذ شود، به ظاهر اکتفا می گردد. در نتیجه این امر، زدن برچسب ضد ولایت فقیه به افراد و گروهها آسان می شود. به عنوان نمونه در نگاه این جماعت حتی نقد « نظریات خاص رهبری» ضدیت با ولایت فقیه تلقی می شود؛ این در صورتی است که خود رهبری فرموده اند مخالفت با نظریات خاص رهبری ضدیت با ولایت فقیه نیست. این نوع نگاه به ولایت فقیه، موجب خلق جبهه بندی های ساده لوحانه ای می شود که عمارهایش کسانی چون رسایی و کوچک زاده و روان بخش اند و امثال افروغ و جعفریان و هر کس دیگری که ذره ای نگاه منتقدانه داشته باشد، در جبهه باطل صف بندی می شوند. اظهاراتی چون « تقدم ولایت بر عدالت» نیز دقیقا به همین نگاه اخباری به ولایت فقیه بر می گردد.
۶- نوع نگاه به مردم:
نسبت به نقش مردم در نظام جمهوری اسلامی ایران دو نوع نگاه می توان داشت.
در نگاه اول، مشروعیت (شرعی بودن) نظام جمهوری اسلامی دو پایه دارد: اولین پایه، حقانیت است. یعنی اتصال به خدا و وجه الهی انقلاب اسلامی. پایه دوم مقبولیت است؛ یعنی پشتوانه مردمی نظام. در حقیقت در این نگاه مقبولیت مردم- در کنار وجه الهی نظام- جزئی از مشروعیت (شرعی بودن) نظام جمهوری اسلامی است.
در نگاه دوم، مشروعیت (شرعی بودن) نظام جمهوری اسلامی در اصل متکی به وجه الهی یعنی حقانیت آن است و مقبولیت مردمی اگر چه امری لازم، اما ثانوی است.
نتیجه نگاه اول ایمان و اعتقاد به نقش مردم نه به عنوان امری ثانوی، که به عنوان شرط اولیه است. در واقع در نگاه اول اهمیت دادن به نقش مردم بذات نمی تواند بخاطر اهداف استراتژیک باشد و حقیقی است. در حالیکه نگاه دوم ظرفیت این را دارد که به مردم و نقش آفرینی آنها در نظام جمهوری اسلامی نگاهی ابزاری داشته باشد.
۷- « گروهی از مردم سالاری» به جای « مردم سالاری» :
وقتی نگاه به مردم این گونه شد، مردم به جای آنکه فرصت باشند، تهدید هستند و لذا نقش مردم را به تمامه نمی توان پذیرفت. بلکه تنها به آن دسته از مردمی باید میدان داد که شنوا و پذیرای حرفهای ما باشند و به تعبیری سر به راه باشند. هر کس که نگاهی انتقادی داشته باشد، مصلحت سنجی های کاذب را کنار گذاشته باشد، به رویکردها و مولفه های فکری جبهه پایداری نگاهی انتقادی داشته باشد، مطالبه اش آزادی و حقوق شهروندی باشد، رویکردش امر به معروف و نهی از منکر مسئولان باشد، جزء مردم محسوب نمی شود!
اینان مردم را نه به معنای همه ی مردم، که به معنای آن دسته از مردمی که « توی راه پیمایی ها و نماز جمعه ها شرکت می کنند» و « در حوزه ها و دانش گاه ها و کانون های مساجد و پای گاه های بسیج مشغول فعالیت هستند» می دانند؛ تازه آنهم سر به راه ها و حرف گوش کن هایش! در این نگاه تنها « خانم های چادری و محجبه» و « برادرهای ریشو» مردم هستند و « آدم های معمولی کف کوچه و بازار» جزء مردم محسوب نمی شوند. مردم آن هایی اند که « نُه دی به میدان انقلاب آمده بودند» و « کسانی که ۲۵ خرداد در حمایت از موسوی راه پیمایی کرده بودند» مردم نیستند.
در واقع در کُنه ذهن این دوستان با وجود اینکه شعار مردمی بودن و مشارکت مردم از زبانشان نمی افتد، چنین تعریفی از مردم وجود دارد. سوال این است که این امر « مردم» سالاری است یا « گروهی از مردم» سالاری؟
اگر خدای ناکرده دولت به دست چنین نگاهی بیفتد، نتیجه اش گسترش شکاف های چند لایه اجتماعی است. اینان چاقویی به دست گرفته و جامعه را پاره پاره می کنند.
۸- نوع نگاه به علما و روحانیت:
نگاهی که جبهه پایداری به علما و روحانیت دارد، « تقلید سیاسی» است. در واقع کیفیت حضور روحانیت در عرصه های سیاسی و اجتماعی از این منظر به گونه ای است که راه را بر اراده فعال جامعه و مردم می بندد و نقش قیمومیت را برای علما و روحانیت قائل می شود. این نوع نگاه، با مسئولیت اجتماعی و دینی مردم در تناقض است و اساسا راه را بر تفکر و تعقل و تحقیق می بندد. نمونه این نگاه را در نامه ۲۲۰۰ دانشجو و طلبه به آیت الله مصباح مبنی بر معرفی نامزد اصلح دیدیم. این نگاه با نگاه امام و رهبری به علما و همینطور به نقش مردم، در تضاد است.
سعید جلیلی و جبهه پایداری
۱. تا به اینجا، به این نتیجه رسیدیم که پایداری ظرفیت آن را دارد که فضای کشور را فضایی پرتنش کند. این ظرفیت اگر پایداری به قدرت دولتی دست یابد شدیدتر خواهد شد.
۲. سعید جلیلی اگرچه در آغاز امر با جبهه پایداری همراهی نکرد و این عدم همراهی در کنار رد صلاحیت کاندیدای پایداری موجب به حاشیه رفتن پایداری شد، این عدم همراهی را ادامه نداد و چند روزی بیشتر طول نکشید که پایداری حمایت رسمی خود را از جلیلی اعلام کرد.
۳. این اعلام حمایت و استقبال سعید جلیلی و یارانش از آن گذشته از خوش بینی نسبت به پایداری، به این برمی گردد که جلیلی گمان می کند برای داشتن رای بدنه پایداری باید با سران آن همراهی کند. این در واقع اشتباه استراتژیک سعید جلیلی است.
۴. اگر این حضور پایداری در همچنان ادامه یابد و پایداری در دولت جلیلی سهمی داشته باشد، دولت جلیلی مدیریت پر تنشی را تجربه خواهد کرد، سرمایه های انسانی اش را صرف دوگانه ها و دعواهای سرمایه سوز خواهد کرد و در عملکردهایش به انسداد خواهد رسید. جدای از تاثیر منفی ای که چنین دولتی بر فضای کشور و عقاید مردم خواهد داشت. در واقع دولت جلیلی بدون پایداری اگر تلاش کند می تواند دولت مناسبی باشد، اما حضور پایداری معادله را عکس می کند.
۶. بنابراین، جلیلی و یارانش باید از سویی نشان دهند با مولفه های فکری پایداری همراهی ندارند و از طرف دیگر بایستی خوش بینی نسبت به آن را کنار گذاشته و به هر نحو ممکن پایداری را از قدرت دولتی به دور نگاه دارند. در غیر این صورت نمی توان به دولت جلیلی امیدوار بود.
ارسال نظر