امیر حسین ترکش دوز
بیماری سیاست در میهن ما
![lead](/images/topnews-text-icon.png)
اگر سیاست را یک سنخ “سلوک “تلقی کنیم، در این صورت به دست گرفتن قدرت یا اساساً” تأسیس حکومت “فرع این سلوک خواهد بود. سلوکی که رشد و پرورش آدمی را هدف قرار داده است. پیشازاین در یادداشت “سیاست سالکانه امام”(مندرج در سایت احیا) آوردیم که امام، سیاست را اینچنین مینگریست.
سیاست در میهن ما، از بیماریهایی چند، رنج میبرد:
نخست: سیاست ورزی ما مکتبی نیست
از دو دهه پیش بدین سو، پیوند سیاست ورزی و مکتب، در میهن ما، به تدریج، سستتر و سستتر شده است. البته هستند اهل سیاستی که در ظاهر گفتار خود جایی چشمگیر برای مکتب یا که دین گشودهاند اما آنها هم غالباً تعارض فعل خود با اصول مکتب را به راحتی توجیه میکنند.
تو گویی همه (یا غالباً) به این جمعبندی رسیدهاند که با التزام به” سیاست مکتبی” گشایشی در کار نیست. نیاز چندانی به باریکبینی نیست تا پی ببریم که در تمامی گروهها و جناحهای فعال ما (هر یک در مرتبهای) الگوهای رفتاری مشابهی، حاکم است:” برخورد عملگرایانه”،” کوتاهمدت نگر”،” مصلحت سنجیهای منعندی” و” احاله حاکمیت مکتب به موعدی که معلوم نیست کی میرسد” یا ” برخورد گزینشی ایشان با اصول برای فرو کوفتن رقیب”، کلیشه عام و شایع در سیاست ورزی موجود ما است. از همین رو است که جنگی اگر در میگیرد، جنگ مسلکها نیست بلکه بیشتر جنگ گروهها و علقه های آنها” است که به جای چالش افکار مینشیند. البته فقط سیاست ورزی جماعتی از دینداران نیست که این چنین است. واقعیت آن است که در میهن ما نامتدینان نیز در سیاست ورزی خود کمتر پروای آئین و مسلک خود را دارند.
دوم: سیاست موجود تربیتی نیست
اگر سیاست را یک سنخ “سلوک “تلقی کنیم، در این صورت به دست گرفتن قدرت یا اساساً” تأسیس حکومت “فرع این سلوک خواهد بود. سلوکی که رشد و پرورش آدمی را هدف قرار داده است. پیشازاین در یادداشت “سیاست سالکانه امام”(مندرج در سایت احیا) آوردیم که امام، سیاست را اینچنین مینگریست. اما در سیاست موجود به” رشد دادن و تکامل بخشیدن روحی و معنوی اطرافیان یا بسیج شدگان” اندیشه نمیشود یا عملاً کاری در این زمینه صورت نمیپذیرد. در اینچنین وضعیتی، چه “کهنهکاران” عرصه سیاست و چه “نوآمدگان به آن” با ورود به عرصه سیاسی و فعالیتهای آن، هیچگونه تغییر معنوی و باطنی در خود احساس نمیکنند؛ بگذریم از اینکه پس از چندی خود را به جهت” زوال معنویت” یا حداقل” بیحاصلی عمر” مغبون هم مییابند. باز هم از همین رو است که سهم”آموزش” در غالب احزاب و گروههای ما (برخی بیشتر و برخی کمتر) اگر نگوییم صفر تنها اندکی بیش از صفر است. (اگرچه این وضعیت به جهت عدم احساس نیاز بالائیها به نقش مؤثر پائینیها در مناسبات تشکیلاتی هم میتواند تفسیر شود.)
سوم: سیاست موجود، بسته و ناشفاف است
عرصه سیاسی در کشور ما به” قلعهای با دیوارهای بسته و منافذی اندک” تبدیل شده که اندرون آن بهسختی برای بیرونیها قابلرؤیت است. از فعلوانفعالات درون این قلعه و چگونگی صورت بستن آنها و” آغاز و انجامشان” کمترین میزان اطلاعات به توده اجتماعی درز میکند. هر فضای بستهای بهشدت مستعد فساد است. فرصتطلبان جاه جو میتوانند با رندی خود، از اندک منافذ مزبور بهره برند. و با بهره بردن از روابط ناشفاف (و لذا نظارت ناپذیر)، حتی ظرفیتهای مثبت را هم از میان ببرند.
چهارم: سیاست موجود با عرصه اجتماعی پیوند نهادینه، دوطرفه و مؤثر ندارد
سیاست ورزی در ایران امروز، به” بازی محدود میان نخبگان” تبدیل شده است. تردیدی نیست که هرچند سال یکبار سیاسیون موفق به بسیج بخشهایی از توده اجتماعی میشوند. اما این” بسیج”،” لحظهای ” است و به رابطهای نهادینه و دوطرفه نمیانجامد. نیروهای پاییندستی، مشارکتی در تصمیمسازیها ندارند و سهم آنها در فعلوانفعالات، بهخصوص اگر وصل به کانونهای قدرت نباشد، در حکم «هیچ» است.
پنجم: سیاست موجود توهمی است
“گذشته نهچندان دور”، احتمالاً باید به آگاهان و تیزهوشان آموخته باشد که تحولات سیاسی در میهن ما، بیش از آنکه بر اساس علم، تحقیق، باریکبینی و همهجانبه نگری سامان یابد، وامدار تولید” توهم و گمان “و آراستن آن به لباسهایی بس زیبا است. جالب اینجاست که بهرغم این، جماعتی از” اهل توهم”بارها و بارها از توهمی به توهمی دیگر فرو میروند و باز هم همچنان مستعد توهمی دیگرند، و جالبتر آنکه (بعضاً”) به گاه بیداری نیز در سویه افراطی موضع سابق خود قرار میگیرند. تو گویی اساساً جنس ایشان از سنخ” تعادل” نیست!
ششم: سیاست موجود عادلانه نیست
عدل را” قرار دادن هر چیز در موضع راستین آن” و “اعطاء حق هر صاحب حقی بدو” معنا کردهاند. پاسداری از عدالت، پاس داشتن شبکه به هم پیوستهای از حقوق و تکلیفها است. کافی است نظری اجمالی به انبوه حقکشیها و مسئولیت ناشناسیها در فعل و قول جماعتی کثیر از اهل سیاست کنیم تا دریابیم که چه قدر از سیاست ورزی عادلانه به دوریم.
و بالاخره هفتم آنکه: سیاست موجود، در مقابل فعلوانفعالات فراملی آسیبپذیر است
قفل سیاست داخلی را صرفاً با کلید داخلی باید گشود نه با اصالت بخشیدن به روابط خارجی دولتی یا غیردولتی!
سخن گفتن از” بیماریهای سیاست” بدین معنا نیست که حل مشکل را صرفاً” به بلندمدت احاله کنیم و در کوتاهمدت بیعملی و انفعال، پیشه کنیم. بلکه با پذیرش فهرستی از بیماریهای مزبور، عمل امروز خود را بهگونهای سازمان خواهیم داد که فردا روز به “علاج آسیبها” نزدیک شویم./
ارسال نظر