مهدی مطلق
بازتولید نا امیدی و ترسیم غیرواقعی وضعیت "فروپاشی"
شرایطی که برای ایران فعلی میتوان متصور شد، بیانگر یک برساخت ذهنی است که رفته ر فته در فرهنگ و ادبیات سیاسی مردم نقش بسته است و شاید با ا اغماز بتوان نام آن را "فرهنگ بزک نمیر بهار میآید، کمبزه با خیار میآید" نامید. فرهنگ خاصی که ترسیم کنندهی یک آیندهی خوش و پر رونق است. آیندهای که بیشتر از آن که واقعی و ملموس باشد، ذهنی، خیالی، آتوپیایی و غیر واقعی است.
مهدی مطلق؛ کارشناس مسائل سیاسی؛ این روزها هرکجا که میروید، تا صحبت از سیاست و اقتصاد به میان میآید، مردم از وضعیت فعلی جمهوری اسلامی ناراضیاند. عدم رضایتی که دو حالت دارد، یا ناامید از جمهوری اسلامی هستند و گمان میکنند که در صورت فروپاشی جمهوری اسلامی، وضعیت بهتری در انتظارشان است، و یا معتقد به کلیت نظام هستند، اما امیدی به اصلاح وضع موجود ندارند. در هر دو حالت اما، ما با وضعیت ناامیدی از جمهوری اسلامی روبرو هستیم. وضعیتی که در مترو، در تاکسی، سر کار، لابهلای بحثهای خانوادگی و... به ما حس فروپاشی جمهوری اسلامی را میدهد.
سؤال اما اینجاست، که این حس چقدر واقعیت دارد؟ آیا جمهوری اسلامی واقعاً در حال فروپاشی است؟ آیا بحران ناکارآمدی ساختار دیوانسالاری، به نشانهی بیخاصیتی ایدهی اسلام سیاسی انقلاب اسلامی است؟ و چندین و چند سؤال دیگر که میتوان حول کلیدواژههای جمهوری اسلامی و فروپاشی به ذهن متبادر کرد.
شرایطی که برای ایران فعلی میتوان متصور شد، بیانگر یک برساخت ذهنی است که رفته ر فته در فرهنگ و ادبیات سیاسی مردم نقش بسته است و شاید با ا اغماز بتوان نام آن را "فرهنگ بزک نمیر بهار میآید، کمبزه با خیار میآید" نامید. فرهنگ خاصی که ترسیم کنندهی یک آیندهی خوش و پر رونق است. آیندهای که بیشتر از آن که واقعی و ملموس باشد، ذهنی، خیالی، آتوپیایی و غیر واقعی است.
وجود چنین ذهنیتی در فرهنگ سیاسی ایران، باعث شده است تا ایرانیان همواره در دویست سال گذشته به دنبال راه بهتری برای پیشرفت خود و جامعه در ساحتهای مختلف باشند. در ماجرای مشروطه مردم فکر میکردند که میتوانند با نوشتن قانون مشروطه و کم کردن نقش شاه، شرایط کشور را بهبود ببخشند، اما با لمس اولین نشانههای شکست ایدهی مشروطیت، به جای بازسازی و به روز رسانی آن ایده، دچار یک واپسگرایی مضحک شدند و خودشان با دستهای خودشان، پایههای مشروعیت رضا خان را فراهم کردند.
مسئلهٔ مهم اما این است که مردم با دیدن اولین نشانههای سستی انقلاب مشروطه، دچار یک عقبگردی شدند که به زعم خودشان، مایهی پیشرفتشان به حساب میآمد. عقبگردی که در سطوح مختلف مسیر رشد و پیشرفت نرم افزاری و فرهنگی مردم را سالها به عقب انداخت. عقب افتادگیهایی که حتی با وجود رشد زمخت ساحتهای سخت افزاری دوات ایران مانند ساخت سد، جاده کشی، توسعهی خطوط راه آهن و... نیز جبران نشد.
فرهنگ خاص بزک نمیر بهار میآید، امروز نیز به ملموسترین شکل ممکن در ذهنیت مردم شکل گرفته است. سادهترین جوابی که مردم در ازای راهکاری برای حل مشکلات فعلی کشور میدهند این است که باید در انتظار سقوط این نظام و برآمدن نظامی بهتر نشست و این ایده دقیقاً تداوم یک واپسگرایی مضحک و سطحی در فرهنگ سیاسی مردم ایران است.
تا اینجا ما توانستهایم به بخشی از پرسشهایی که در ابتدای متن مطرح کردیم جواب بدهیم، پرسش مهمتر اما که جوابش به منزلهی تکمیل جوابهای پرسشهای قبلی است، این است که "فرهنگ بزک نمیر بهار میآید، کمبزه با خیار میآید" در ایران پس از انقلاب اسلامی چگونه تداوم پیدا کرده است؟
پاسخ به این سؤال بیشتر از همه شاید، نیازمند تدقیق در ادبیات فعلی حاکم در فرهنگ سیاسی باشد. در این ادبیات، مفهوم "ناامیدی" بسیار پررنگ جلوه میکند. مهمترین دلیلی که یک مفهوم در یک گفتمان به معنای عام، پررنگ میشود، بازتولید مداوم آن در ادبیات مردم است. ما امروز در شرایطی هستیم که به واسطهی فراگیر شدن شبکههای اجتماعی بین همهی اقشار مردم، سریعتر از قبل اخبار حوادث تلخ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بین مردم میپیچد، و چون این اتفاق به صورت گسترده رخ میدهد، شرایطی رقم میخورد که مردم به صورت یکسان حس میکنند در وضعیتی وحشتناک و ناامید کننده زندگی میکنند. این "حس مشترک" در نهایت منجر به بازتولید مداوم "ناامیدی" در ادبیات سیاسی مردم میشود. "بازتولید ناامیدی" احتمالاً جدیترین دلیل رواج فرهنگ مذکور در ایران پس از انقلاب اسلامی است. اگر عدم کارکرد قانون مشروطه، در زمان مشروطه، عامل اصلی ترویج فرهنگ بزک نمیر بهار میآید، در زمان مشروطه بود، امروز، باتولید مدوام ناامیدی، عامل این ترویج است.
مسئله این است که رواج این فرهنگ، بالذات، مایهی عقب افتادگی و ظهور دیکتاتوری است. حتی مهم نیست که عدهای معتقد به نظام هستند و یقین دارند که نظام بعدی بدتر خواهد بود، مسئله در انفعال است، و دقیقاً اشتراک آنها با کسانی که فکر میکنند، هر حکومتی بهتر از جمهوری اسلامی خواهد بود دقیقاً در همین منفعل بودن تعریف میشود. شاید پر بی راه نباشد اگر بگوییم که هستهٔ مرکزی فرهنگ مذکور را، همین انفعال شکل داده است.
امروز ما در شرایطی قرار داریم که میتوانیم متکی بر دستاوردهایمان، ناکارآمدیها را رفته رفته اصلاح کنیم، کما اینکه اجداد ما میتوانستند در زمان مشروطه با صبر و تأمل سیاسی، این کار را انجام بدهند تا به عذاب رضاخانی دچار نشوند.
وظیفهٔ امروز ما، رقم زدن شرایطی است که رفتهرفته، با اصلاح وضع فعلی، "امیدواری" بهجای "ناامیدی" در ادبیات سیاسیمان که خواسته یا ناخواسته روی کنشهای اجتماعیمان اثر میگذارد، بازتولید شود. در غیر این صورت و باریشه دواندن "فرهنگ بزک نمیر بهار میاد، کمبزه با خیار میآید" در افکار عمومی، ممکن است حیات سیاسیمان مجدد با فاشیسم پیوند بخورد، منتهی با این تفاوت که "این تو بمیری، از آن تو بمیری ها نیست".
ارسال نظر