محمد عبداللهی
پاسخی به چند دروغ
برخی اصلاحطلبان افراطی مثل شکوریراد و جلاییپور و... به هذیان درآمده و با ادعاهایی دروغ و پرت و پلا، زمین و زمان را برای توجیه ضعف دولت و فرافکنی به کار بستهاند. از این رو قصد دارم بعضی از دروغهای آنها را در این نوشته پاسخ دهم.
محمد عبداللهی- وضع نابسامان اقتصاد پس از لغو برجام توسط آمریکا، اصلاحطلبان را به غلیان و جولان انداخته که هر جور بتوانند جامه خود را از این ورطه آشفته بیرون بکشند و دامن خود را پاک از گناه گرانی بدارند. در این بین، برخی اصلاحطلبان افراطی مثل شکوریراد و جلاییپور و... به هذیان درآمده و با ادعاهایی دروغ و پرت و پلا، زمین و زمان را برای توجیه ضعف دولت و فرافکنی به کار بستهاند. از این رو قصد دارم بعضی از دروغهای آنها را در این نوشته پاسخ دهم.
شکوریراد گفته است: آنهایی که اعتقاد به آزادی ندارند، پیشنهاد میدهند چکمهپوش مقتدری بیاید که نظم، امنیت و نان مردم را تامین کند!
پاسخ: سوال از ایشان این است که چه کسی چنین ادعایی مطرح کرده؟ کدام چهره انقلابی یا اصولگرا، پیشنهاد حکومت نظامی و به تعبیر دیگر کودتا علیه دولت کرده است؟! آیا این ادعا خیالبافی این فرد نیست؟! جالب آنکه حتی ندای «استعفای روحانی» هم از اردوگاه خود اصلاحطلبان و اعتدالگرایان بیرون آمده است. موسویان، مشاور معنوی روحانی نخستین چهرهای بود که تز داد روحانی بهعنوان مقصر اصلی استعفا کند و انتخابات زودهنگام برگزار شود.
شکوریراد و جلاییپور هر دو مدعی شدهاند: نظام سیاسی ما (ولایت فقیه) یک نظام سیاسی منحصربهفرد است که در دنیا نمونه دیگری ندارد و این یک مشکل ما است!
پاسخ: اولا مگر استثنا و منحصربهفرد بودن، به خودی خود مذموم و مخالفت با دموکراسی است؟ ثانیا کدام نظام سیاسی در دنیا منحصربهفرد نیست و تکراری است؟! آیا نظام سیاسی دو حزبی آمریکا استثنایی نیست؟! آیا مشروطه سلطنتی انگلستان که ملکه بر راس آن مینشیند، استثنایی نیست؟! مجلس نمایندگان (بوندستاگ) و شورای ایالات (بوندسرات) آلمان که مردم در آن اجازه نمییابند صدراعظم و حتی نمایندگان مجلس را به طور کامل «مستقیما» انتخاب کنند، استثنایی نیست؟! نظام سیاسی پادشاهی مطلقه عربستان که رای مردم برایش پشیزی ارزش ندارد، استثنایی نیست؟! هیچ یک از کشورهای غربی، دموکراسی واحد و یکسانی ندارند، دهها نوع دموکراسی در جهان وجود دارد و هیچیک نمیتواند ادعا کند من دموکراتترم یا دیکتاتورتر اما یک اصلاحطلب ایرانی ادعا میکند چون دموکراسی ما شبیه ندارد، پس ما دموکراسی نیستیم. براستی این نشانه ناآگاهی است یا عناد؟!
شکوریراد ادعا کرده: چون نظام ما ولایتفقیه است، حزب در نظام سیاسی ما دارای سقف است و به احزاب سختگیری میشود و علت همه مشکلات ما نداشتن حزب است! در حالی که در نظامهای سیاسی دیگر این سقف تعریف نشده است.
پاسخ: در حال حاضر 230 حزب ثبت شده در کشور وجود دارد که حدود 200 حزب در خانه احزاب عضویت دارند. حدود 30 مورد از این احزاب، احزاب فعال و تاثیرگذار بر حیات سیاسی ایران هستند. شاید تعداد اعضای برخی احزاب به تعداد انگشتان دست نرسد اما براحتی مجوز و حتی امتیازهای مالی میگیرند. پس این ادعا که نظام با احزاب مخالف است و سختگیری میکند، دروغ بزرگی است.
نکته دوم - گرایشهای سیاسی در ایران، خود ترجیح دادهاند بیشتر به صورت جبههای و اردوگاهی فعالیت کنند تا تشکیلات حزبی؛ نه اینکه حاکمیت مانع تحزب باشد. یکی از دلایل آن، شخصگرایی و حب فردی است. مثلا جبهه اصلاحات، بیش از 20 حزب و گروه دارد که هیچیک حاضر نیستند قیمومت و سلطه حزب دیگری را بپذیرند و اتفاقا اغلب آنها مایلند اصلاحات به صورت جبههای، بدون مانیفست خاص و هسته و تشکیلات آهنین فعالیت داشته باشد. در عین حال این احزاب متعدد، رفتار سیاسی مشابه و هماهنگی دارند. به تعبیر یکی از فعالان سیاسی اصلاحطلب، ما اگر 2 نفر باشیم، حزب تشکیل میدهیم،3 نفر باشیم انشعاب میکنیم! پس تشکیلات یکپارچه حزبی وجود ندارد ولی جبهههای سیاسی همان عملکرد و رفتار حزب را انجام میدهند.
نکته سوم - وی ادعا کرده در کشورهای دیگر، حزب سقف ندارد. این هم دروغ بعدی! فعالیت بسیاری از گرایشها و افکار و عقاید در کشورهای دیگر بویژه کشورهای غربی ممنوع است. حزب کمونیست حق فعالیت حزبی در آمریکا ندارد. احزاب با گرایشهای منتقد اسرائیل حق فعالیت حزبی و حتی دانشگاهی و اداری ندارند. احزاب با گرایشات نئونازی و برخی احزاب کرد و مهاجران، حق فعالیت در آلمان ندارند. با وجود جمعیت قابل توجه مسلمانان، احزاب با گرایشات اسلامی حق فعالیت در بسیاری از کشورهای غربی را ندارند. پس در همه کشورها خطوط قرمز و سقفهای متعددی برای فعالیت حزبی وجود دارد.
نکته چهارم - شکوریراد ادعا کرده نداشتن سیستم حزبی علت مشکلات کشور است و داشتن حزب عامل پیشرفت! اینکه فردی تمام مشکلات کشور را با یک نگاه ساختارگرا و تقلیلگرا به داشتن سیستم حزبی منوط کند و نقش کارگزار و مجریان، سیاستهای اقتصادی و سیاسی و... را نادیده بگیرد، نشانه نگاه جبرگرا و تکخطی این فرد است. نظام سیاسی ایران، نظامی ریاستی است و با تاکید بر رای مستقیم مردم اداره میشود؛ بر خلاف برخی کشورهای غربی که رای مردم با فیلتری به نام حزب و در نظام پارلمانی، کانالیزه و جهتدهی میشود. اینکه نظام حزبی باعث پیشرفت برخی کشورها شده، ادعایی اثبات نشده و با ابهامات و مثال نقضهای بسیار است. نظام سیاسی در لهستان و یونان حزبی است و این کشورها توسعه نیافتهاند. شاید بتوان گفت آنچه کشورها را پیشرفتهتر کرده، رایدهی بر اساس «برنامه دقیق» است، چرا که جامعه، اغلب کاندیداها را نه بر اساس کاریزمای شخصی و اصل و نسب خانوادگی و وعده و وعیدهای توخالی و... بلکه به واسطه برنامههای عملی کاملا دقیق و بدون ابهام گزینش میکند.
حزب سبز در آلمان، در لیست کاملا شفاف بیان میکند برنامه من «حفاظت از محیطزیست، افزایش اتومبیلهای برقی، افزایش مالیات بر ثروتمندان و... است.» و حزب دموکرات مسیحی در لیست کاملا شفاف اعلام میکند برنامه من: «توقف افزایش اجاره مسکن تا فلان سقف، حذف مالیات مراکز تولیدی، لغو مرز سنی برای بازنشستگان و... است.» و مردم بیش از آنکه به مرکل رای دهند به برنامههای او رای میدهند. بله! این بلوغ سیاسی هنوز در جامعه ایران وجود ندارد؛ نه به دلیل نداشتن حزب و نداشتن تشکیلات حزبی مردم ایران، بلکه به دلیل سوءاستفاده کاندیداها از ضعف تحلیل در بخشی از جامعه و رسانههای پوپولیستی.
نکته دیگر آنکه نظام مبتنی بر حزب و تحزب در نظامهای پارلمانی، نوعی کانالیزه کردن و سرعتگیر گذاشتن بر مطالبات توده مردم و در واقع نقض آزادی آنها برای انتخاب مستقیم حاکمان است. اینکه نام دموکراسی را تحزب بگذاریم، جفا به دموکراسی و مردم هر دو است. در آمریکا، کسانی که به دو حزب اصلی جمهوریخواه و دموکرات تعلق نداشته باشند، یا سرمایه تبلیغاتی هنگفتی نداشته باشند، عملا حرفی برای گفتن ندارند و هر دو حزب که ظاهرا مخالف و رقیب هستند، حداقل در بعد سیاست خارجی اصول ثابتی دارند.
اما چرا امثال شکوریراد و همفکران او، سیستمی چنین سرمایهمحور و کاپیتالیستی را که در آن یک فرد عادی و با اندیشههای آزاد از 2 حزب، هرگز نمیتواند بالا بیاید، دیکتاتوری نمینامند ولی نظام ولایت فقیه را که در آن یک رفتگر شهرداری میتواند عضو شورای شهر شود و یک کارگر میتواند نماینده مجلس شود، دیکتاتوری مینامند؛ آیا اینها عجیب نیست؟!
وی در بخشی از سخنانش، برای اثبات ادعاهای خود به شهید بهشتی تشبث میکند و علاقه ایشان به تشکیل و فعالیت احزاب را میستاید. متاسفانه باید گفت اطلاعات ایشان در این باره هم مغالطهآمیز یا حداقل به دلیل ناآگاهی است. حزبی که اصلاحطلبان متلمذ غرب میگویند و حزبی که شهید بهشتی میگفت، تنها دارای اشتراک لفظی هستند و بس! حزب از نگاه آنچه لیبرالها در جزوههای دانشگاهی اساتید از فرنگ برگشته میخوانند، تشکیلاتی سیاسی است که صرفا با هدف کسب قدرت تلاش میکند و حزب در اندیشه شهید بهشتی، تشکلیابی و سازماندهی مردم است، نه برای کسب قدرت و شهرت، بلکه برای تربیت نیروهای انقلابی. او کسی است که میگوید «قدرتطلبی به هر شکل ممکن، حزب را حزب شیطان میکند و جـامعه اسـلامی، نـه چون جامعههای در بسته اردوگاه مارکسیسم است که انسان را پشت دیوارهای آهنین نـگه دارد و نـه چون جامعه لیبرال غربی است که بازار مکاره عرضه بیضابطه آرا و افکار باشد؛ حزب بدون رعایت معیارهای اسلامی، لانه شیطان خواهد بود».
اما مطلب آخر اینکه شکوریراد، آسمان و ریسمان را برای «توجیه ناتوانی و ضعف دولت اصلاحطلب روحانی در اداره اقتصادی و سیاسی کشور» به هم میدوزد، از رهبری تا نهادهای نظامی تا صداوسیما تا فلان امام جمعه را مقصر اوضاع اقتصادی میداند، جز خود دولت را و البته مجلس و دیگر ارکان لیست امید! بسیار عجیب است. دولتی با یک تریلیون بودجه چگونه میتواند «هیچکاره کشور» باشد و عجیب اینکه برای دولتی چنین «هیچکاره» چرا این همه دست و پا زدن؟!
آیا وقت آن نرسیده که پس از شکست دولت اصلاحاتی روحانی که با گره زدن تمام مسائل کشور به مذاکره و 1+5 و برجام و آمریکا، 5 سال از عمر کشور را به بیعملی، عدم حمایت از تولید در کشور و... برده است، جریان لیبرال، در مقصریابی و نسخهنویسیهای خود اندکی بیشتر تفکر کند؟! تا کی میخواهند با بازی بنیصدری «نمیگذارند کار کنم»! با بازی تکراری «تقصیر همه است جز من»، با بازی فریبکارانه «رقبای من لولو هستند»، با بازی ریاکارانه «فقط من صدای مردم هستم و بقیه و پایگاه اجتماعی آنها بیکیفیت و نازل است»، افکار عمومی و سرمایههای کشور را به بازی بگیرند؟! آیا وقت عذرخواهی نرسیده است؟!
ارسال نظر