پاسخ زیباکلام به اتهام" بادنجان دور قابچین"
این البته نه نخستینباری است که آقای عبدی بهواسطه آقایهاشمیرفسنجانی بنده را مورد سرزنش قرار میدهند و نه یحتمل بار آخر خواهدبود. حمایت من از آقایهاشمیبرایشان به مثابه تعریف، تمجید، ستایش، مجیزگویی و بهقول خودشان «بادنجان دور قابچین» است.
پارس به نقل از افکارنیوز، به دنبال پاسخ تند عباس عبدی به مصاحبه صادق زیباکلام با « قانون» که با تیتر « برخی سیاستمداران افراد « بادنجان دورقابچین» را به منتقدان ترجیح می دهند « و زیرتیتر» داشتن دوستی مانند زیباکلام سیاستمداران را بی نیاز از دشمن می کند» در روزنامه قانون به چاپ رسیده بود، دکتر زیباکلام پاسخی ارسال کرده است.
لازم به ذکر است عباس عبدی به مصاحبه ای از زیباکلام در « قانون» واکنش نشان داده بود که در آن زیباکلام خطاب به عبدی گفته بود « متاسفانه آقای عبدی یک بغض و کینه قدیمی از هاشمی دارد که مربوط به یک سال و دو سال اخیر هم نیست. این کینه سابقه ای نزدیک به دو دهه دارد و عبدی همواره مواضعش علیه آقای هاشمی بوده است. » پاسخ دکتر زیباکلام در زیر می آید:
در پاسخ به انتقاد من از آقای عبدی پیرامون اظهارنظر نامطلوب شان بعد از ثبت نام آقای هاشمی رفسنجانی، آقای عبدی بنده را محکوم به « بادنجان دور قاب چین» بودن من برای آقای هاشمی کرده اند و اضافه کرده اند که دفاع یا حمایت بی چون و چرای من از آقای هاشمی راه را بر هرگونه نقد ایشان می بندد و بالاخره اظهار می کنند که تعریف و تمجید امثال من از شخصیت های سیاسی به زیان آنان تمام شده و به زعم آقای عبدی با وجود طرفدارانی مثل من، آقای هاشمی نیازی به دشمن ندارند. این البته نه نخستین باری است که آقای عبدی به واسطه آقای هاشمی رفسنجانی بنده را مورد سرزنش قرار می دهند و نه یحتمل بار آخر خواهدبود. حمایت من از آقای هاشمی برایشان به مثابه تعریف، تمجید، ستایش، مجیزگویی و به قول خودشان « بادنجان دور قاب چین» است. البته من شخصا از اینکه آقای عبدی حمایت بنده از آقای هاشمی رفسنجانی را به « تملق گویی» و « بادنجان دور قاب چینی» تعبیر می کنند متاسفم.
اما معتقدم این اتهام آقای عبدی بیش از آنچه که مبتنی بر واقعیت باشد مبتنی بر انتقام گیری و تلاش در تحقیر و توهین به بنده می باشد. والا آقای عبدی بیش از هر فرد دیگری واقفند که ذات حمایت و دفاع من از آقای هاشمی به تنها چیزی که نمی برد، تملق گویی و « بادنجان دور قاب چینی» است.
فی الواقع نخستین بار که این مرافعه میان بنده و ایشان به وجود آمده، در آبان ماه سال ۱۳۷۷ بود، از آن تاریخ به بعد هرگاه که این مناقشه از سر گرفته شده آقای عبدی هر بار بنده را متهم کرده اند که مجیز و تملق آقای هاشمی رفسنجانی را می گویم و بعد هم نصیحت کرده اند که درست نیست یک استاد دانشگاه تملق یک سیاستمدار را بگوید و مطالبی در نکوهش تملق گویی اظهار داشته اند. بنده هم هر مطلبی خطاب به عبدی گفته ام، اصلا در مقام دفاع از خودم برنیامده ام که آیا من تملق آقای هاشمی رفسنجانی را می گویم و آیا ذات و طبیعت نگاه من به ایشان در چارچوب یک رابطه چاپلوسی و « بادنجان دور قاب چینی» خلاصه می شود؟
یا آنکه بر خلاف آنچه که آقای عبدی می گویند ذات نگاه و رویکرد من به آقای هاشمی رفسنجانی به تنها چیزی که نمی برد تملق و چاپلوسی است و الحاقا و باز بر خلاف اتهام آقای عبدی، برخورد من با اقای هاشمی رفسنجانی کاملا منتقدانه است. اما این بار قصد دارم به اتهام های عبدی پاسخ دهم که آیا نگاه و رویکرد بنده به آقای هاشمی رفسنجانی آنگونه که ایشان می گویند تملق آمیز و چاپلوسانه است؟ علت اینکه می خواهم این موضوع را این بار روشن کنم نه به واسطه آقای عبدی که به جهت شرایطی است که به واسطه انتخابات وارد آن خواهیم شد و بنده بر خود واجب می دانم که با همه توان از آقای هاشمی رفسنجانی حمایت کنم. ممکن است که برخی دیگر از دوستان هم البته نه به تندی آقای عبدی، ولی به هرحال همین انتقاد یا اتهام را بر بنده داشته باشند.
مقدم بر هر نکته دیگری، اساسا مجیز و تملق گویی که بسیار هم مع الاسف در جامعه ما رواج دارد، زمانی صورت می گیرد که شخصی مجیزگوی و متملق بنا بر منافع مشخص مادی به این کار اهتمام ورزد. فرض بر این است که مجیزگوی بر آنچه که می گوید اعتقادی نداشته و صرفا برای خوشایند اصحاب قدرت کلامی ابراز می کند. ابراز می کند که یا به مقام و جایگاهی برسد، یا مقام و جایگاهش را نگه دارد، موقعیتش را مستحکم تر کرده و جایگاهش را در هر قدرت و مکنت ارتقا ببخشد و قس علیهذا! به عبارت دیگر، تملق قدرت و به قول خواجه نظام الملک « صاحبان شوکت؟ را بر دشمنان، چاکران و رعیت» به واسطه نفع مادی صورت می گیرد.
سوال ساده بنده از آقای عبدی که متجاوز از ۱۵ سال است (از سال ۱۳۷۷ به این سو) این است که این اتهام را به بنده زده ند آن است که جناب عبدی من در طی این ۱۵ سال کدام پست، سمت، مقام و جایگاه را به واسطه تملق گویی آقای هاشمی رفسنجانی خواسته ام به دست بیاورم یا کدام پست و مقام را که داشته ام خواسته ام حفظ کنم؟ یا آن را ارتقا خشم؟ بنده جناب آقای عبدی به واسطه آنچه که شما تملق گویی آقای هاشمی رفسنجانی توصیف می کنید طی این ۱۵ سال چه نفع مادی داشته ام؟
ناب عبدی نه تنها هیچ نفع مادی نداشته و به دست نیاورده ام، بلکه از سال ۷۷ که دفاع و حمایت من از آقای هاشمی شروع شد تا همین اواخر مورد شماتت و ملامت هم قرار می گرفتم که چرا از آقای هاشمی رفسنجانی دفاع می کنم؟ جناب عبدی می دانید چقدر به من گفتند، نوشتند و طعنه و سرکوفت زدند که چرا از آقای هاشمی دفاع می کنم؟ در عین حال جناب عبدی این را هم داخل پرانتز بگویم که البته در ایران مدت هاست که دیگر کسی به من نگفت که چرا از هاشمی دفاع می کنم.
برعکس، بسیاری گفته اند و می گویند که حق با شما بود و ما حالا داریم می فهمیم که چرا شما آنگونه از آقای هاشمی دفاع می کردید. اما فرض بگویم جناب عبدی که حق با شما باشد و شخصیت من به گونه ای است که با مجیز و تملق گویی صاحبان قدرت می خواهم برای خودم کلاهی دست و پا کنم. در آن صورت آقای عبدی تصور نمی کنید که بنده آن قدر فهم و شعور سیاسی دارم، اینقدر دیگر IQ دارم که عقلم می رسد که هاشمی رفسنجانی هیچ کاره است و کاره ای نیست و لااقل بروم و مجیز ۴ نفر که قدرت دارند را بگویم نه آقای هاشمی! نه جناب عبدی من بعد از تیر ۸۴ و قبل از آن در شرایطی از آقای هاشمی رفسنجانی حمایت کردم که بسیاری از نزدیک ترین دوستان و یاران ایشان ترجیح دادند سکوت کنند.
حکایتی است که من زمانی شروع به دفاع و حمایت از آقای هاشمی کردم که از قضای روزگار ستاره بخت و اقبال سیاسی ایشان رو به افول گذارده بود. البته من هیچ تردیدی ندارم که بالاخره از زیر سنگ هم که شده انگیزه و دلیل پیدا خواهیدکرد که چرا بنده از ایشان دفاع می کرده ام. فی الواقع و با کمال تاسف در جامعه ای که اخلاق سیاسی انگاری سقوط کرده باشد، من می توانم بفهمم که چرا آدم ها اینقدر به دنبال انگیزه مادی می گردند برای توجیه حمایت من از آقای هاشمی حق دارند چرا که مع الاسف حتی سلام و علیک عادی هم در جامعه ما متاثر از انگیزه سیاسی به منظور حفظ و کسب قدرت شده است.
در چنین جامعه ای درک می کنم که چرا حمایت صادق زیباکلام از اکبر هاشمی رفسنجانی این قدر باید ثقیل، غیرعادی و غیرقابل قبول به نظر برسد.
اما بگذارید خودم بگویم که چرا از سال ۷۶ به این سو قرص و محکم از آقای هاشمی رفسنجانی دفاع کرده ام. قبل از تشریح دلایلم، ذکر این نکته را لازم می دانم که بر خلاف آنچه که آقای عبدی همواره گفته اند دفاع یا حمایت من از آقای هاشمی به هیچ روی به صورت فله ای، خطی یا جناحی نبوده. بنده ضمن آنکه از ایشان حمایت کرده ام اما و در عین حال هم همواره آنچه را که از دید خودم کاستی های ایشان می پنداشته ام از دیده دور نداشته ام. در تمام این ۱۵ سال بزرگ ترین ایراد و انتقادم به ایشان غفلت و بی توجهی شان به حقوق شهروندی و آنچه که ذیل توسعه سیاسی و دموکراسی خواهی قرار می گیرد بوده است.
اینکه ایشان نه در دهه ۱۳۶۰ و در دوران مرحوم امام که از نفوذ و قدرت زیادی برخوردار بودند و نه در دو دوره ریاست جمهوری شان توجهی به آزادی مطبوعات، آزادی بیان، آزادی اندیشه، حاکمیت قانون، محدودیت قدرت حکومت به قانون، آزادی اجتماعات و تشکل های سیاسی و این دست مقولات نداشته اند را همواره بزرگ ترین نقطه ضعف ایشان گرفته ام. بارها و بارها خطاب به ایشان نوشته ام که روزی که شما در اوج قدرت بودید و در نماز جمعه شعار « مرگ بر بازرگان» داده شد اگر شما در برابر آن ایستاده بودید، ۳۰ سال بعدش در همان نماز جمعه ای بسا شعار « مرگ بر هاشمی» داده نمی شد.
در کتاب « هاشمی بدون رتوش» که حاصل ۵ سال گفت وگوهای صریح با مشارالیه بوده، بسیاری انتقادات تند و صریحی نسبت به برخی عملکردهای ایشان در قدرت وارد کرده و در خصوص آن انتقادات با ایشان به بحث و جدل نشسته ام. با وجود همه اینها شما بنده را مثل آب خوردن متهم به « بادنجان دور قاب چین» ، « تملق گو» و « مجیزگویی» می کنید.
جناب آقای عبدی، ای کاش فقط یک هزارم انتقادات تلخ و گزنده ای را که بنده نسبت به ایشان داشته و گفته و نوشته ام را جنابعالی هم نسبت به آقای مهدی کروبی یا جناب موسوی خوئینی ها در قبال عملکردشان در دهه ۱۳۶۰ وارد می کردید. ای کاش یک هزارم انتقادات جدی را که بنده در کتاب « هاشمی بدون رتوش» به آقای هاشمی وارد کرده ام جنابعالی نسبت به عملکرد عباس عبدی و سایر دانشجویان خط امام که با اشغال سفارت آمریکا در سال ۵۸ این مصیبت را بر سر انقلاب آوردند وارد می کردید.
ای کاش جناب عبدی شما هم می توانستید در برابر هر ۱۰ انتقادی که بنده نسبت به عملکرد آقای هاشمی وارد کرده ام، صرفا یک انتقاد از عملکرد دوستان، هم پیمانان و شخص شخیص خودتان ارائه می دادید. امیدوارم نفرمایید که ما و دوستانمان ظرف این ۳۴ سال هیچ عیب و ایرادی نداشته ایم و هر عیب و ایرادی بوده از آقای هاشمی رفسنجانی بوده. چون آن وقت بنده مجبور می شوم که نه یک ایراد و دو ایراد که یک کاتالوگ از خبط و خطاهای آقای عبدی و همفکرانشان را برایتان فهرست نمایم.
خبط و خطاهایی که آثار و عواقب برخی از آنها تا به امروز دامان کشور، انقلاب و نظام را رها نکرده. به عنوان نمونه، آیا شما حتی یک بار هم که شده به موضوع اشغال سفارت که آثار و عواقب نامطلوب آن هنوز بعد از گذشت ۳۴ سال کشور را رها نکرده و خدا می داند که ظرف این ۳۴ سال چقدر از بابت آن عمل نسنجیده شما و همفکرانتان مملکت تاوان و هزینه پرداخت کرده و هنوز هم مع الاسف با گذشت ۳۴ سال دارد می پردازد، با رویکردی منتقدانه نگاه کرده اید؟ آیا یک بار شده که شما به داستان انقلاب فرهنگی نگاه دیگری کرده باشید؟
آیا یک بار شده که شما و همفکرانتان به سرنوشت هزاران استاد و دانشجویی که بواسطه انقلاب فرهنگی که بنده و شما براه انداختیم و با زندگی شان بازی کردیم نگاه دو باره ای کرده باشید؟ آیا یک بار شده که شما و همفکران چپ تان به عنوان مثال در قبال عملکرد جناب موسوی خوئینی ها در سال های ۱۳۶۰ که دادستان کل انقلاب بودند نگاه دوباره ای کرده باشید؟ نه آقای عبدی، شما هرچه در این ۳۴ سال کرده اید درست بوده و این فقط هاشمی رفسنجانی است که می بایستی از عملکردش به دفاع برخیزد.
فقط ای کاش شما هم یک هزارم هاشمی رفسنجانی ظرفیت انتقاد می داشتید. فقط ای کاش که شما به جای ۵ سال نشستن در برابر انتقادات گزنده صادق زیباکلام، می توانستید همچون آقای هاشمی رفسنجانی ۵ دقیقه در برابر صادق زیباکلام تاب و تحمل بیاورید.
ارسال نظر