به گزارش پارس به نقل از بهار،   آن از ششصد و خُرده ای که برای ریاست جمهوری اعلام نامزدی کردند و آن هم از چند هزار نفری که برای انتخابات شورا ثبت نام کردند. به نظر می رسد این گمان که « من می توانم و حیف است که مردم از توانایی های من استفاده نکنند» تبدیل به یک فرهنگ شده است.

تا دری به تخته می خورد و انتخاباتی از راه می رسد بی ربط و با ربط آستین ها را بالا می زنند و راهی محل ثبت نام می شوند تا شاید گوشه ای از مدیریت کلان نیز به آن ها برسد. یعنی واقعا ما در ایران تا این حد آدم تکنوکرات داریم که حیف است در گوشه ای بیکار بمانند و حتما باید بیایند و روی سر ما بنشینند یا مدیری بزرگ در یک بوروکراسی بزرگ تر باشند؟

فکر می کنم اتفاقی فرهنگی- تاریخی در ایران در حال رخ دادن است. شاید در هیچ برهه ای از زمان این تعداد آدم وجود نداشته که فکر کنند در حال حیف شدن هستند و برای حیف نشدن باید هرچه زودتر رییس جمهور یا حداقل وکیل مجلس یا عضو شورای شهر شوند. درست است که هرکسی در هر موقعیتی می کوشد از مزیت خویش حداکثر بهره را ببرد اما دیگر نه تا این قدر. این احساس ذوالفنونی از کجای سرشت ما سرچشمه می گیرد؟ موقعیت و مزیت توامان به این معناست که مثلا شما هنگامی که نویسنده هستید از خلاقیت و قلم خود، ورزشکار یا مثلا فوتبالیست هستید از پاهای تان و وقتی کارگر هستید از دست های تان، بهره می برید. اما قطعا صرف انسان بودن مجوز همه کاره و همه فن حریف بودن نیست!

« لویی اشتراوس» انسان شناس بزرگ فرانسوی یک بار در گفت وگوی تلویزیونی در پاسخ به این سوال که چرا اثر جدیدی از او منتشر نمی شود گفت: قدرت پرداخت دستمزد یک منشی را ندارم. فردای آن روز یکی از مانکن های فرانسوی نامه ای برای استاد نوشت و در آن برای انجام کارهای مربوط به تالیفات « اشتراوس» اعلام آمادگی کرد. استاد در پاسخ به این مانکن نوشت: حضور شما مایه شعف بیش از حد من می شود و می ترسم از انجام اموراتم باز بمانم. حالا شده است حکایت ما و ششصد و خُرده ای نفر که برای ریاست جمهوری اعلام نامزدی و چند هزار نفری که برای انتخابات شورا ثبت نام کردند.