پارس بررسی میکند:
ناکامی در زمینهسازی برای درگیری نظامی با ایران
کمی پیش از سخنرانی اخیر ترامپ که به ایران اختصاص داشت اخباری منتشر شدند که میتوانند حکم نوک کوه یخی را داشته باشند که در آینده نزدیک بدنهاش از زیر آب بیرون بیاید.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- مجید مکی- اینکه حمله به ایران یا متحدینش در منطقه موجب جنگی فراگیر در سرتاسر منطقه شود همواره یک عامل بازدارنده در مقابل درگیری مستقیم نطامی بین آمریکا و ایران بوده است. به عنوان مثال، یکی از عوامل اصلی در اجتناب اوباما از حمله به سوریه در سپتامبر 2013 صدای واحدی بود که از طیفهای مختلف سیاسی ایران در مورد عواقب این حمله به گوش رسید. از جواد ظریف و مرحوم هاشمی رفسنجانی گرفته تا آیتالله خامنهای و فرماندهان ارشد سپاه، همه از این گفتند که ورود آمریکا با خودش است ولی خروجش خیر و همچنین اینکه حمله آمریکا به سوریه سراسر منطقه را به آتش خواهد کشید. اما بازدارندگی این عامل همیشگی نیست و به شرایط و انگیزههای طرف مقابل ایران نیز بستگی دارد.
اولین عاملی که در مقایسه با دوران اوباما تغییر کرده تهور بسیار بالای رهبری کاخسفید است. دیوانگی ترامپ را همه شنیدهاند. ولی این دیوانگی خود میتواند ابزار دست عقلای شرور دیگری قرار گیرد. شروع دوره ترامپ مصادف بود با انتصاب استیو بنون به سِمَت استراتژیست ارشد کاخسفید. گرچه بنون دیگر در کاخسفید مسئولیتی ندارد اما این سوال هنوز به قوت خود باقی است که چه نیرویی در پس برکشیدن وی بود و چه هدفی را دنبال میکند. دو سال پیش از پیروزی ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، استیو بنون سخنانی را در واتیکان به زبان آورد که یادآور شعار مشهور طریقت اسکاتی کهن، یعنی «نظم از درون آشوب»، بود. هماکنون رهبری کاخسفید در اختیار کسانی است که ابایی از ایجاد آشوبهای بزرگ ندارند چرا که گمان میکنند قادر به استخراج نظم مطلوب خود از دل آشوبی بزرگ هستند. اینطور گمان میکنند زیرا نسلهای قبلیشان در عمل توانستهاند چنین کنند. به عنوان مثال صعود هیتلر به قدرت و حوادث بزرگ جنگ جهانی دوم از عوامل تسهیلکننده تاسیس دولت اسرائیل بود که در شرایط عادی غیرممکن مینمود.
امروز نیز اسرائیل در وضعیت بحرانی یا حداقل در بنبست قرار دارد. متوقف ماندن فرآیند اشغال برای خیلی از افرادی که دلبسته آرمان صهیونیسم هستند، اعم از مذهبی و سکولار، به عقده بزرگی بدل شده. از طرف دیگر سرمایهگذاری شرکت جنیانرژی را در منطقه جولان شاهد هستیم که از نظر حقوقی متعلق به دولت سوریه است ولی تحت اشغال اسرائیل قرار دارد. شرکت مذکور به مقتدرترین کانون مالی-سیاسی دنیا تعلق دارد که از طرفی وراث پایهگذران دولت اسرائیل هستند و از طرف دیگر در عالیترین سطوح حاکمیت آمریکا حضور دارند. انضمام حقوقی جولان به اسرائیل حتماً به نفع این کانون است و در نتیجه مورد حمایت همه جانبهاش نیز قرار خواهد گرفت. خواست انضمام حقوقی جولان به اسرائیل مکتوم هم نیست و نفتالی بِنِت، وزیر آموزش فعلی که شاید به زودی نخستوزیر نیز بشود، این خواست را علنی کرده است. مشکل اما اینجاست که چنین چیزی در نظم فعلی بینالملل مقدور نیست. لیکن اگر نظم نوینی بخواهد از دل یک آشوب بزرگ در منطقه غرب آسیا برخیزد انضمام حقوقی جولان به اسرائیل نیز میتواند جزئی از آن نظم باشد همانطور که تاسیس دولت اسرائیل نیز خود از دل یک آشوب بزرگ ممکن شد. در این میان اگر امنیت بخشی از ساکنین مناطق اشغالی هم موقتاً از میان برود چندان برای تصمیمسازان اصلی جبهه مقابل ایران مهم نیست؛ چه بسیار مواردی در طول تاریخ که یهودیان معمولی قربانی طرحهای بزرگ الیگارشی یهودی شدهاند.
در مورد حکومت سعودی نیز ما شاهد تحولات مهمی بوده و خواهیم بود. حذف بننایف که امین و برگزیده دستگاههای اطلاعاتی آمریکا بود به نفع بنسلمان بدون اتکا به لایهها و شاخههایی از عالیترین سطوح قدرت جهانی ممکن نبود که در غیر این صورت حتماً دستگاههای رسمی آمریکا مانع از حذف بننایف میشدند. یک راه شناخت حامیان جهانی بنسلمان نگاه به بانکهایی است که در فرآیند واگذاری سهام آرامکو نقش اصلی را به عهده دارند. در بین مقامات سعودی، بنسلمان مبدع ایده و اصلیترین حامی واگذاری آرامکو شناخته میشود. او نقش اصلی را به دو بانک جِی. پی. مورگان و اچ. اس. بی. سی. سپرده است که هر دو متعلق به همان کانون مالی-سیاسی هستند که با نام متنفذترین خاندانهای زرسالار چون روچیلد، مورگان و ساسون میشناسیم. دور از ذهن نیست که آرامکو باج بنسلمان باشد به این کانون مقتدر و جهانوطن برای حمایت در مقابل بننایف و دیگر شاهزادگان سعودی که احیاناً میتوانستند به عنوان رقیب وی مطرح باشند.
بنابراین، رفتار دولت سعودی در عصر بنسلمان را نباید در چارچوب کلاسیک «متحد استراتژیکی که امنیتش خط قرمز دولت آمریکا است» تحلیل و برآورد کرد. همانطور که برگزیده دستگاههای رسمی آمریکا، بننایف، به راحتی و بی سروصدا کنار گذاشته شد، دیگر منافعی که دستگاههای رسمی آمریکا به رسمیت میشناسند نیز ممکن است در مقابل منافع کانون عمدتاً یهودی یادشده نادیده گرفته شوند. نیاز این کانون سیاسی به آشوب برای تولد نظمی نوین میتواند به اهمیت استراتژیک امنیت سعودی برای آمریکا بچربد و آن وقت است که تهور و جاهطلبی بنسلمان، که نمونهاش را در اشتباه درگیر شدن با یمن دیدیم، بهترینِ وسیلهها است برای دامن زدن به آشوب.
موارد بالا رئوس تحولاتی هستند که شاید استراتژی دفاعی موفق سپتامبر 2013 ایران که مانع از حمله هوایی اوباما به سوریه شد را در آینده نزدیک غیرممکن و یا حتی به ضد خودش بدل کنند.
بهانه حمله
فقدان بهانه مناسب برای درگیری مستقیم نظامی آمریکا با ایران به عنوان یکی از عوامل بازدارنده ذکر شد. اگر حضور بنلادن در افغانستان و ادعای سلاحهای کشتار جمعی صدام در عراق توانست بهانهای شود برای حمله و اشغال این کشورها، در خصوص ایران بهانه لازم هیچگاه پیدا نشد. اما کمی پیش از سخنرانی اخیر ترامپ که به ایران اختصاص داشت اخباری منتشر شدند که میتوانند حکم نوک کوه یخی را داشته باشند که در آینده نزدیک بدنهاش از زیر آب بیرون بیاید.
ابتدا کانال تلگرامی آمدنیوز این شایعه را مطرح کرد که دختر یکی از مقامات عالیرتبه جمهوریاسلامی به اتهام جاسوسی بازداشت و تحت بازجویی است. پس از آن، گزارش همین شایعه توسط تلویزیون بی. بی. سی. فارسی و همچنین سیل تکذیب این ادعا توسط مقامات مختلف جمهوریاسلامی موجب شد این شایعه در ابعادی بسیار وسیعتر از آنچه در توان آمدنیوز است منتشر شود. در ادامه سایت تندر، متعلق به «انجمن پادشاهی ایران»، یک فایل صوتی از خانمی منتشر کرد و مدعی شد اعترافات همان فردی است که بازداشتش در ایران تکذیب شده و در ادامه از این نوشت که جاسوس بازداشت شده خبر خرید سه کلاهک هستهای توسط ایران از هندوستان را به سفارت انگستان داده است. آمدنیوز نیز با استناد به همین فایل، پاسخ تکذیبهای طرف ایرانی را داد.
در سالهای پسابرجام، احتمال خرید کلاهک هستهای توسط ایران را کلودیا روزِت روزنامهنگار آمریکایی در سایت فوربس به تاریخ 10 سپتامبر 2016 مطرح کرد. روزِت سابقه انتشار مطالب متعددی در نشریات نئوکانهای آمریکا چون ویکلیاستاندارد و کامنتاری را داراست. وی همچنین یک دوره نسبتاً طولانی برای والاستریت ژورنال، از نشریات مهم مجموعه رسانهای روپرت مُرداک، کار کرده است. روزِت در مقاله سال گذشته خود این احتمال را مطرح کرد که پول نقد یک میلیارد و هفتصد میلیون دلاری پرداخت شده به ایران میتواند خرج خرید کلاهک هستهای از کرهشمالی گردد. در سخنرانی اخیر ترامپ نیز، تاکید عجیبی وجود داشت بر این سوال که ایران با این پول چه کار کرده است. آیا باید منتظر انتشار شایعات بیشتری در خصوص خرید کلاهک هستهای توسط ایران از کرهشمالی باشیم؟ شایعاتی که هدفشان بهانهتراشی برای حمله به ایران هستند؟
ولی آیا این موضوع فقط به شایعات محدود میماند؟ وضعیت کمی نگرانکنندهتر میشود وقتی توجه کنیم به خبر مرتبطی که در رسانههای بزرگ غربی، و نه در امثال آمدنیوز، دقیقاً در آستانه سخنرانی ترامپ منتشر شد. این اخبار مبتنی هستند به گزارشی که سرویس اطلاعات فدرال آلمان منتشر کرده است. مطابق این گزارش، سرویس اطلاعاتی آلمان طی سال 2016، «32 مرتبه اقدام [غیرقانونی توسط ایران] برای خرید تجهیزاتی» ثبت کرده است «که قطعاً یا با احتمال بالا برای برنامههای اشاعه [تسلیحات شیمیایی، اتمی و بیولوژیک] کاربرد دارند». این اقدامات همه فقط در یک ایالت آلمان صورت پذیرفتهاند. سال قبل از آن نیز، همین گزارش 141 اقدام مشابه را در همان منطقه ثبت کرده است. ولی آیا رسانهای شدن خبر این اقدامات در آستانه سخنرانی ترامپ که به اعلام استراتژی مقابله با ایران اختصاص یافته بود حکایت از زمینهچینی برای «کشف» بهانه برای درگیری مستقیم نظامی با ایران نیست؟
با توجه به اینکه گزارش رسمی سرویس اطلاعات آلمان مطرح است، بعید به نظر میآید که اقدامات ثبت شده سراسر دروغ باشند. ولی از طرفی معقول هم نیست که سیاست رسمی حکومت ایران تهیه تجهیزات اشاعه سلاحهای کشتار جمعی باشد آن هم در آلمان! چنین اخباری یادآور عملیات تروریستی دهه 1370 در کشورهای اروپایی است که به عمد ردپاهایی برجای گذاشته میشد تا انگشت اتهام به سمت حکومت ایران برود. بعدتر مشخص شد که آن عملیات کار موساد بودهاند منتهی با همکاری شاخه نفوذی موساد در ایران به نحوی که ردپای آشکاری از ایران باقی بماند. به عنوان مثال، حادثه تروریستی رستوران میکونوس را میتوان مثال زد به عنوان عملیات موساد با همکاری شاخه نفوذی آن در ایران و با اطلاع و تحت نظر سرویس اطلاعاتی آلمان. آیا در سالهای 2015 و 2016 نیز اقدامات مشابهی این بار در خصوص خرید تجهیزات مرتبط با اشاعه سلاحهای کشتار جمعی در آلمان صورت پذیرفته تا برای ایران پاپوش درست شود؟
آیا مجموعه اخبار و شایعاتی که در آستانه سخنرانی ترامپ منتشر شدند، که به طرز عجیبی به محتوای سخنرانی ترامپ نیز مربوط هستند، زمینهسازی برای فراهم کردن بهانه برای درگیری نظامی با ایران نیست؟ اگر چنین باشد، عامل بازدارنده چهارم که در ابتدا ذکر شد نیز ممکن است برطرف شود.
بزرگترین نقطه ضعف صهیونیست جهانی در برخورد با ایران ؛حیات ننگین دولت اسرائیل است ؛ که خوشبختانه به عنوان گروگان در بغل کشورهای اسلامی ودر تیر رس موشکهای ماست؛ و در صورت درگیری نظامی آمریکا با ایران ، این فرزند ناخلف صهیونیست را سر میبریم وآنها این را به خوبی میدانند وهیچ غلطی نمیتوانند بکنند.