گزیده سرمقاله روزنامههای امروز
به دنبال اهانت بی شرمانه وهابیون در تخریب مرقد اصحاب پیامبر گرامی اسلام (ص) ؛صبح امروزستون سر مقاله روزنامه کیهان، به مقاله ای از سعدالله زارعی با عنوان «حجر بن عدی یک بار دیگر قیام کرد» اختصاص یافت:
تخریب حرم و سپس دزدیدن بدن مطهر حضرت « حجر بن عدی» و انتقال به نقطه ای نامعلوم موجی از نگرانی و خشم را در میان مسلمانان و غیرمسلمانان پدید آورده است. هتک حریم صحابه رسول خدا-ص- به غیر از آن که هتک مقدسات است، امنیت جانی، روحی و روانی را از مسلمانان سلب می کند. از این رو شاهد واکنش فراوانی در سطح جهان اسلام بودیم.
حجر بن عدی کندی به تصریح کتب تراجم و رجال از جمله « طبقات ابن سعد» ، « اسد الغابه» ، « اصابه» ، « استیعاب» ، « مستدرک حاکم» ، « تاریخ ابن کثیر» و « تاریخ الاسلام ذهبی» صحابی بزرگ پیامبر-ص- و از یاران برجسته و بصیر امیرالمومنین و امام مجتبی- سلام الله علیهما- بود و در جریان جنگ با خوارج نهروان، فرماندهی سپاه امیرالمومنین (ع) را در دست داشت. در زمانی که « ابوموسی اشعری» حاکم کوفه اجازه پیوستن مردم به سپاه امیرالمومنین (ع) را نمی داد و درباره این جنگ شبهه می کرد، حجربن عدی بپاخاست و با منطق قوی قرق ابوموسی را شکست و جمعیت زیادی را به حمایت از امام گسیل کرد.
حجر از شخصیت های بانفوذ کوفه بود به گونه ای که وقتی در مسجد به جانشین « زیادبن ابیه» (یعنی عمرو بن حریث) به سختی اعتراض کرد، ابن حریث به زیاد نوشت « اگر به کوفه نیاز داری شتاب کن» . زیاد بی درنگ به کوفه آمد و پس از وادارکردن ۷۰ نفر به شهادت دادن علیه حجر، او و یارانش را نزد معاویه فرستاد و او دستور داد آنان را به « مرج عذرا» - در اطراف دمشق امروزی- ببرند و به قتل برسانند.
نقل شده است که حجربن عدی از قاتلش خواست، پیش از شهادت دو رکعت نماز بخواند. او نمازش را طول داد. پرسیدند از ترس مرگ بود پاسخ داد « هرگز وضو نگرفته ام مگر آنکه با آن نماز به جای آورده ام و هرگز نمازی بدین سبکی و شتاب نخوانده ام و اگر هم بترسم بعید نیست زیرا شمشیری آخته و کفنی آماده و گوری کنده شده در برابر خود دیده ام. »
با مرور سرگذشت و مطالبی که از حجر بن عدی در صفحات تاریخ ثبت شده می توان فهمید که او مجاهدی بصیر، مومنی نستوه، عالمی فعال، امام شناسی ثابت قدم، عابدی عارف، دشمن شناسی تیزبین و زاهدی خالص بوده است. با این وصف او یک صحابی در ردیف سایر صحابه هم نبوده بلکه جزو برجسته ترین آنان بوده و مصداق برجسته « من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» (احزاب آیه ۲۳) بوده است. چنین شخصیت سترگی برای همیشه تاریخ و برای همه مردمان« اسوه حسنه» است و هر عقل سلیمی حکم می کند که هر چه نشانه ای از چنین شخصیتی است باید حفظ شود تا راه او که مردمان را به خداوند متصل می کند، استمرار یابد.
حمله وهابی های تکفیری به چنین بارگاه و بقعه ای در واقع حمله به فضایل و اصول اسلام عزیز است چرا که حجر و امثال او این همه را در پرتو همین دین کسب کرده که وهابی ها یکی از این خصوصیات را هم ندارند. وقتی بن باز ملعون مفتی وهابی می گوید ارزش عصای من از بارگاه پیامبر بیشتر است و من هرگز به زیارت قبر پیامبر نمی آیم در واقع نشان می دهد که آنان با حمله به بارگاه منور حجر در واقع به پیامبری که حجر را آنگونه پروریده که سکوت در برابر جنایات آل ابی سفیان را روا نمی دانند، حمله کرده اند و اگر اجازه می یافتند همین معامله را با قبر و بدن منور رسول خدا-ص- می کردند.
جالب این است که اهانت کنندگان به دردانه های پیامبر (ص) ، مضاجع امثال حجر و حتی مضجع پیامبر را نمادهای شرک به حساب می آورند و هتک و هدم آنان را در دستور قرار داده اند ولی اگر یک نفر به یک مفتی وهابی کمترین خطابی داشته باشد، او را مصداق یاغی و خارجی به حساب آورده و ریختن خون او را واجب می دانند. یکی از وهابیون سوری- ابن دمشقی- گفته است ما باید از شام شروع کنیم و به عراق برویم و تمامی نمادها را تخریب کنیم.
همین ها پیش از این حرم امامان هادی و عسکری (علیهماالسلام) در سامره را تخریب کردند در حالی که این حرم ها و حرم حجر از بارزترین مصادیق آیه ۳۶ سوره نور است که می فرماید: « فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والاصال» - آن نور هدایت در خانه هایی است که خدا رخصت داده که ارجمندش دارند و نام خدا در آنها یاد شود. در آن خانه ها هر بامداد و شامگاه خدا را نیایش می کنند- بر این اساس می توان گفت وهابی ها با هتک مضاجع شریف در واقع به جنگ با خدا و نفی ذکر او می روند.
اما در مورد حمله به بارگاه ملکوتی حجر و ربودن پیکر او نکته دیگری هم برملا شد. حجر هنوز زنده است و در برابر آل ابوسفیان و آل زیاد و آل مروان زمانه مقاومت می کند و برخلاف زمانه او که کالای امثال میثم و حجر بازاری نداشت امروز این کالا سکه رایج است. حجر یک عبد زاهد مجاهد بصیر ولی شناسی بود که زرق و برق کاخ های سبز و سرخ شام او را جبون و یا مفتون نساخت و تا پای جان به افشای آنان ادامه داد.
با همین تصویر امروز به جبهه مشترک « قارون های شهوت ران» عرب و « گلادیاتورهای خونریز» نگاه کنید. پادزهر آنان مقاومت امثال حجر است و این همان است که امروز از ایران تا عراق، سوریه، لبنان، یمن، فلسطین، بحرین، کشمیر و… عرصه را بر قارون ها و گلادیاتورها تنگ کرده است. آنان که از پس حجر زمانه برنمی آیند سراغ نسخه صدر اسلام می روند و عقده گشایی می نمایند. مگر نه این است که در هفته های اخیر صدها نفر از این گلادیاتورهای اجیر شده قارون های شهوت ران در مصاف با ملت و ارتش سوریه به هلاکت رسیدند؟
از یک منظر دیگر حمله به مرقد و بدن مطهر حجربن عدی یک نقشه حساب شده آمریکایی- اسرائیلی است. یکی از مراکز تخصصی آمریکا که به وزارت امور خارجه این کشور تعلق دارد دو سال پیش در تحلیلی نوشته بود: « با جنگ مذهبی ما می توانیم جان نیروهای خود را حفظ کنیم و ضربات سختی را به حریف وارد کنیم بدون آنکه متحمل هزینه هایی شبیه هزینه های جنگ افغانستان و عراق بشویم. »
از نظر سرویس های اطلاعاتی، حمله به مرقد بزرگان شیعه، شیعیان و علویان سوریه را بر علیه اهل سنت وارد میدان می کند و متقابلا سنیان را به جنگ با شیعیان ترغیب می کند. مدت هاست که سرویس های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس، فرانسه، ترکیه، عربستان، قطر و رژیم صهیونیستی به این جمع بندی رسیده اند که با اقدامات یک طرفه تروریستی و در شرایطی که فقط ارتش سوریه در برابر تروریست ها قرار دارد، نمی توان امیدی به سقوط بشار اسد داشت.
چرا که از یک سو چنین جنگی مشروعیت اخلاقی و سیاسی ندارد: چرا که بدست گرفتن اسلحه و مقابله مسلحانه با ارتش قانونی یک کشور در هیچ کجا مشروع نیست اما اگر درگیری دو طرف مردمی داشته باشد، دشمن بیرونی بدون تحمل تلفات سنگین و هزینه های کلان، اهداف خود را دنبال می کند.
از منظر طراحان حمله به مرقد و بدن مطهر حجر بن عدی که به انواع امکانات و پوشش های اطلاعاتی- امنیتی مجهز بوده اند، این حمله صبر شیعیان را به پایان رسانده و آنان را ناشکیبانه وارد میدان می نماید. و حال آنکه واکنش به این جنایت متقابلا سبب فعال شدن تندروهای سنی علیه شیعیان و علویان می شود و این به جنگی با نتیجه معلوم می انجامد.
نگاهی به تصاویر مربوط به نبش قبر و پراکنده کردن منظم قطعات ضریح مطهر حجر به خوبی نشان می دهد که این عملیات از جنس عملیات های مرسوم تروریستی نبوده و گویا مجریان از فرصت و امکانات فراوانی برخوردار بوده اند که قبر تخریب نشده و قطعات ضریح آسیب ندید ه اند و حال آنکه اگر به اقدامات مشابه آنان در عراق نگاه بیاندازیم می بینیم که عناصر وهابی با استفاده از مواد منفجره سراغ ضرایح و مضاجع رفته اند. اقدام ۷ سال پیش آنان علیه حرم عسکریین (ع) در سامرا از جمله این گونه اقدامات بوده است. این به آن معناست که دست های زیادی درهم تنیده شده اند تا این اتفاق در مورد حرم حجربن عدی بیفتد.
در این میان واکنش شیعیان و سنی ها خیلی حساب شده، انقلابی و در عین حال دلسوزانه بود. از یک طرف علمای سنی سوریه، عراق و مصر در محکوم کردن این اقدام پیشقدم بودند، ثانیا شیعیان در ضمن واکنش های خشم آلود خیابانی، برادران اهل سنت خود را مبری از چنین اهانتی دانسته و همدیگر را به آرامش دعوت کردند. آنچه در پس رخداد دردناک ۱۲اردیبهشت حومه دمشق می توان گفت این است که حجر یک بار دیگر قیام کرد، یک بار دیگر به خون غلتید و باردیگر در قطعه ای از « مرج عذرا» به ودیعت گذاشته شد.
مقاله ای انتقادی از رضا شکیبایی سردبیر « وطن امروز» درباره حضور احتمالی هاشمی رفسنجانی در انتخابات، با عنوان « آقای هاشمی! ما زودتر پیش بینی کردیم» منتشر شده در ستون یادداشت روز این روزنامه را از نظر می گذرانید:
جناب حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی
با سلام و عرض ادب
در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ و فصل آمدن و نیامدن این و آن برای کاندیداتوری انتخابات، بار دیگر نام جنابعالی برای حضور در این انتخابات به عنوان کاندیدا یا تعیین کننده کاندیدای اصلاح طلبان مطرح شده است.
هر چه به انتخابات هم نزدیک تر می شویم سخنان و اظهارات شما در جلسات متعدد جالب توجه تر می شود، سخنانی که با آنچه سعی دارید به عنوان یار دیرین امام و رهبری ترسیم کنید در تضاد آشکار است. سخنان اخیر شما در رابطه با اسرائیل و سوریه از همین سنخ بود، درست زمانی که سلفی ها به پشتیبانی صهیونیسم بین الملل در حال جنایت علیه مردم مسلمان سوریه بویژه شیعیان هستند؛ نمونه آخر آن هتک حرمت به مرقد و پیکر مطهر صحابی گرانقدر جناب « حجربن عدی» بود که از این فاجعه آه از نهاد همه برخاست.
سکوت شما در برابر مواضع دخترتان سرکار خانم فائزه هاشمی نیز از نمونه های اخیری بود که مدعای یار دیرین امام و رهبری بودن را زیر سوال می برد. آنجا که دخترتان به صراحت از « رابطه خوب» خود با بهایی ها و منافقین در زندان می گوید، دلسوزان اسلام و انقلاب انتظار داشتند موضع گیری می کردید، انتظاری که ظاهرا بیهوده بود.
غرض از این نوشته، یادآوری موضع گیری ها یا عدم موضع گیری های شما برخلاف آرمان های امام و انقلاب نیست که سخن را به درازا می کشاند بلکه نقد یک ادعاست که این روزها مکررا آن را تکرار کرده اید و آن پیش بینی آینده احمدی نژاد است.
گفته اید با کمیته ای از مجلس خبرگان در سال ۸۷ مفصل درباره احمدی نژاد و شرایط آینده سخن گفته اید و همه آنها امروز محقق شده است. من نمی دانم شما چه پیش بینی ای کرده اید اما به طور کلی فرض را بر این می گیریم که از رذایل اخلاقی و رفتاری و منش احمدی نژاد گفته اید.
در اینجا به هیچ عنوان قصد محاجه با شما درباره پیش بینی هایتان را ندارم و اینکه اصلا احمدی نژاد پیش بینی شده جنابعالی، تازه چه شباهت هایی با خود شما پیدا کرده یا نکرده، بلکه بحث من با شما درباره راه حل های شماست. فرض را بر این می گیریم که نگارنده با تمام پیش بینی های شما موافق باشد و اصلا خودش پیش از شما آینده احمدی نژاد و حتی پیش تر، آینده شما را پیش بینی کرده است؛ خب! از این پیش بینی چه نتایجی می شد گرفت و چه راه حلی می شد ارائه داد؟
بر فرض بپذیریم شما در سال ۸۷ گفته اید که آقای رئیس جمهور، تمامیت خواه است، اخلاق سیاسی ندارد، مدیریتش چنین و چنان است و… خب! راه حل شما چه بوده؟ ۲ راه حل قطعا باید مطرح کرده باشید و الا صرف پیش بینی که دردی را دوا نمی کند و کاری عبث است. حتما ۲ راه حل از پی آن گفته اید: ۱- طرح عدم کفایت رئیس جمهور ۲- رد صلاحیت وی برای انتخابات ۸۸.
و در طرح این ۲ راه حل هم اصلا در نظر نگرفته اید که رئیس جمهور، منتخب ملت است. سوال این است احمدی نژاد ۸۷ چه کرده بود که باید طرح عدم کفایت وی مطرح می شد؟ آیا اگر این منطق را بپذیریم که به محض اینکه رئیس جمهوری واجد یکسری خصایص نباشد و از نظر ما نامطلوب و مضر به حال کشور تشخیص داده شود باید او را ساقط کرد، آقای خاتمی نباید در دوره خود عدم کفایت می خورد؟
آقای خاتمی نباید برای دوره دوم خود ردصلاحیت می شد؟
رئیس جمهوری که خود گفت هر ۹ روز یک بحران داشتیم (بخوانید اطرافیانش هر ۹ روز یک بحران برای کشور درست کردند) آیا طرح عدم کفایت او در مجلس مطرح شد؟ آیا در انتخابات سال ۸۰ ردصلاحیت شد؟
ما همان زمان پیش بینی می کردیم خیل زیادی از یاران خاتمی به دامان سرویس های جاسوسی غرب پناهنده شوند و محقق هم شد ولی آیا چون پیش بینی می کردیم باید خاتمی را عزل می کردیم؟ قطعاً پاسخ خیر است؛ آنچه ما از نظام جمهوری اسلامی و راه امام و رهبری دریافت کرده ایم، اینگونه نیست.
نظام اسلامی آنقدر سعه صدر دارد که آنجا که پای رای مردم وسط است، پای رای مردم می ایستد، هرچند محصولش بنی صدر باشد. مگر امام، بنی صدر را حمایت نمی کرد؟ مگر او را تحمل نمی کرد؟ تا آنجا که در قضیه جنگ، وادادگی مشکوک او به اشغال بخش های عظیمی از خاک کشور منجر شد و در طرفداری از گروهک های مسلح ضدنظام تا آنجا پیش رفت که دیگر نمی شد او را تحمل کرد.
آقای هاشمی! اگر بنا بر پیش بینی باید احمدی نژاد در انتخابات سال ۸۸ ردصلاحیت می شد، بنابر پیش بینی نیز موسوی باید در همان انتخابات ردصلاحیت می شد چون ما نیز پیش بینی کرده بودیم او کاندیدای بیگانگان است، پروژه القای دروغ تقلب در جریان است و آشوب خیابانی در حال تدارک است، اما نظام او را تایید کرد به ۲ دلیل؛ اول اینکه شاید این فرصت به او داده شود و او مرتکب چنین خطاهایی نشود که شد و دوم مردم خود باید تجربه می کردند و به چشم خود می دیدند آنچه را که دیگران پیش بینی می کردند.
نظام راه تجربه مردم را نباید سد می کرد و تا جرمی صورت نگرفته نباید قصاص قبل از جنایت می کرد و دیدیم که بعد از انتخابات شد آنچه نباید می شد اما نظام بر اساس پیش بینی عمل نکرد بلکه ملاک را مردمسالاری قرار داد. درباره شخص حضرتعالی فراوان بودند کسانی که در همان اوایل دوران ریاست جمهوری تان آینده شما را پیش بینی کردند و گفتند هاشمی به دامان لیبرال ها و ضدانقلاب خواهد غلتید.
آیا بر اساس این پیش بینی باید نظام شما را حذف می کرد یا رهبر انقلاب پس از پایان دوران ریاست جمهوری ۸ ساله تان، شما را در مجمع تشخیص مصلحت نظام به کار نمی گرفتند؟ چرا که آن پیش بینی هم خالی از صحت نبود، اصولا مهاجرانی ها و دیگر نزدیکان شما که سر از دستگاه استعمار پیر درآوردند و عدم مرزبندی شما با لیبرال ها و ضدانقلاب که تا امروز امتداد پیدا کرده و حتی به زعم بسیاری شما را در موضع رهبری معنوی اپوزیسیون جمهوری اسلامی نشانده و… همه دال بر صحت آن پیش بینی های قدیمی است اما شما هنوز رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هستید و این سعه صدر نظام جمهوری اسلامی و رهبری گرانقدرش را می رساند.
متاسفانه راه حل های شما در مقاطع مختلف در مواجهه با جریان های مخالف تان یا جریان هایی که با آنها مخالف بوده اید نه تنها بویی از دموکراسی نبرده بلکه سرتا پا دیکتاتورمآبانه است. راه حل ردصلاحیت رئیس جمهور یا عزل او در حالی که در دوره ای ۱۷ و دوره بعد ۲۴ میلیون رای مردم به او داده شده است، راه حل هایی مردمسالارانه نیست.
این مردم هستند که باید انتخاب کنند میان احمدی نژاد با همه ضعف هایش یا موسوی کاندیدای آمریکا به کدام رای بدهند. حتی اگر بدانند احمدی نژاد ۴ سال دیگر منحرف می شود قطعا شرف دارد به کسی که در همان لحظه منحرف بوده و عامل یک خیانت بلکه جنایت بزرگ در حق این کشور شده است.
جناب آقای هاشمی! بنده در سال ۸۴ در دور اول انتخابات (۲۷ خرداد) به آقای احمدی نژاد رای ندادم چون مشی مدیریتی و اخلاقی او را نمی پسندیدم اما قطعا اگر صد بار دیگر در موضع رای ۳ تیر قرار بگیرم باز هم به او رای می دهم به ده ها بلکه صدها دلیل؛ چون شما را به دلیل داشتن عقبه ای از لیبرال ها و همچنین اعوجاجات فکری خودتان درباره مبانی انقلاب و اسلام برای مدیریت کشور خطرناک می دانستم و می دانم؛ حتی اگر احمدی نژاد افکار و عقاید امروزش را آن روز علنی گفته بود باز هم به علت اینکه آن روز « جریان» نبود و امروز هم نیست، به مراتب از شخص جنابعالی و اطرافیان تان و جریان هایی که در داخل و خارج کشور از شما حمایت می کردند، خطرش کمتر بود.
بماند اینکه احمدی نژاد حداقل شعارهای امام و انقلاب را سر می داد لذا کار سختی نبود انتخاب میان او و هاشمی ۲۰۰۵ که امروز به سوریه متلک می پراند و کم مانده دست دوستی به سمت اسرائیل دراز کند. باز هم تاکید می کنم من در اینجا نمی خواهم محاسن احمدی نژاد را برای شما فهرست کنم که قطعا محاسنی دارد یا معایبش را بازگو کنم کما اینکه درباره شما نیز چنین قصدی ندارم، مجالش نیست.
صورت مساله ساده است؛ هرگاه در کشور دوگانه ای رخ دهد که در یک طرف آن انقلاب و شعارهای انقلاب و در طرف دیگر آن ضدانقلاب و شعارهایش باشند، مردم به گزینه انقلاب رای خواهند داد، حال می خواهد این گزینه را احمدی نژاد نمایندگی کرده باشد یا دیگری و گزینه ضدانقلاب را شما نمایندگی کرده باشید یا دیگری.
آقای هاشمی! مشکل جدی شما عدم مرزبندی با منافقین و سلطنت طلبان و بهایی ها و انگلیسی ها و آمریکایی ها و نمایندگان آنها در داخل است. تا این مشکل را حل نکنید اینگونه بد و بیراه گفتن و انتقام کشیدن از نظام راه به جایی نمی برد. نظام بی تقصیر است، مشکل مردم هستند! مردم پای کار انقلاب و آرمان های انقلابند، شما هم اگر می خواهید ناکامی های گذشته را نداشته باشید از جبهه ضدانقلاب به جبهه انقلاب و مردم نقل مکان کنید. باور کنید راه حل شما در کوبیدن رای مردم با دروغ « تقلب» یا کلمه هرزه « انتخابات آزاد» نیست.
آقای هاشمی! بار دیگر اگر خواستید به خبرگان پیشنهاد بدهید، پیشنهاد هایتان حذفی و دایر بر قطع مسیر تجربیات مردم و سرکوب رشد اجتماعی سیاسی نباشد بلکه بر سبیل نقد منصفانه باشد. نقد کنید اما براساس آرمان های امام و انقلاب و هنگامی که نقد می کنید سعی کنید موضعی را نقد نکنید که خود از آن بری نباشید مانند آنجا که دولت را ضدروحانیت و « رشیدی مطلق های جدید» نامیدید اما همزمان « داریوش همایون» ضدروحانیت و اسلام و مسؤول پروژه مقاله شنیع « احمد رشیدی مطلق» ، مکررا در آن سوی آب ها از جنابعالی حمایت می کرد.
یا مدعی شناسایی بنی صدرهای جدید شوید و داعیه « بنی صدرستیزی» سر دهید در حالی که ابوالحسن بنی صدر ملعون به دفعات از شمارگان در رفته از شما طرفداری کند، همایون و بنی صدر که تغییر نکرده اند بنگرید پس با هاشمی دهه ۵۰ و سال ۶۰ چه فرقی کرده اید که اینها از شما جانبداری می کنند؟ !
سخن کوتاه می کنم و به عرض حضرتعالی می رسانم مساله ما با شما پیش بینی آینده این و آن نبوده، موضوع بحث و نقد ما با شما رای مردم است در سال های ۸۴ و ۸۸ آن را نپذیرفتید و به قانون تمکین نکردید. حرف ما با جناب آقای هاشمی خلاصه می شود در همین ۲ کلیدواژه: رای مردم و قانون. در پایان از اینکه قلم یک نسل سومی انقلاب، یک پیشکسوت نسل اولی را بی پرده نقد کرده عذر می طلبم، ما از بزرگان دین یاد گرفته ایم حق را صریح بگوییم؛ هرچند تلخ باشد.
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای از علیرضا رضاخواه با عنوان« حمله اسرائیل به سوریه و تغییر قاعده بازی» اختصاص یافت:
روز شنبه نیروی هوایی رژیم صهیونیستی برای بار دوم به اهداف نظامی در داخل خاک سوریه حمله کرد. مرکز تحقیقات نظامی جمرایا مستقر در جبل قاسیون که بهمن ماه گذشته نیز هدف حملات جنگنده های اسرائیلی قرار گرفته بود بار دیگر مورد هدف قرار گرفت، مرکزی که سوری ها آن را مسئول « بهبود توان دفاعی آن کشور» معرفی کرده بودند.
این حمله در حالی صورت می گیرد که حدود یک هفته پیش باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در دیدار با ملک عبدا… پادشاه اردن هشدار داده بود که استفاده از سلاح شیمیایی در جنگ داخلی سوریه باعث « تغییر» سیاست آمریکا در قبال بحران سوریه خواهد شد. تهدیدی که به اعتقاد تحلیل گران بیانگر استراتژی آمریکا در قبال تحولات سوریه بود. آمریکا که تا پیش از این تلاش می کرد از نقش آفرینی در نابسامانی های منطقه دوری کرده و آن را به همپیمانان منطقه ای اش واگذار کند، پس از ناکامی ائتلاف غربی، عربی و ترکی بر ضد سوریه و انتشار اخباری مبنی بر شکست های میدانی مخالفان سوری تصمیم گرفت تا سطح مداخله خود را افزایش دهد.
البته بایستی توجه داشت که ماهیت متفاوت سیاست خارجی اوباما به عنوان یک ایده آلیست نهادگرا، با سیاست های جورج بوش به عنوان یک نئو محافظه کار در روش های اجرایی تفاوت های جدی دارد. به این معنی که اوباما به هیچ وجه مانند بوش خواهان راه اندازی یک ائتلاف بین المللی به رهبری آمریکا برای فتح سوریه آن گونه که در عراق رخ داد نیست. دستگاه دیپلماسی آمریکا به دنبال هدایت نیروهای همسوی منطقه ای به منظور اتخاذ استراتژی های سودمند برای منافع آمریکاست.
هدایتی که بیشتر از پشت پرده صورت می گیرد. پازل جدیدی که آمریکایی ها برای سوریه چیده اند شامل تغییر تاکتیک مبارزه میدانی، بستر سازی برای جابجایی قدرت و تضمین امنیت اسرائیل است. در مبارزه میدانی تلاش برای کنترل مرزها و محصور ساختن حکومت سوریه است و نه حرکت عمقی و فتح پایتخت.
برای این منظور پایان نزاع ترک ها با کردها به منظور تثبیت منطقه هم مرز با ترکیه، مداخله اردن به منظور ایجاد جبهه ای جدید در مرزهای اردن و سوریه، بحران سازی در عراق و تقویت القاعده و نیروهای سلفی در مرزهای این کشور (آن چه این روزها تحت عنوان نزاع شیعه و سنی در عراق به ویژه مناطق سنی نشین شاهد هستیم) و همچنین امن ساختن مرزهای فلسطین اشغالی و لبنان. طرحی که با مقاومت جدی در مرزهای عراق و لبنان مواجه شده است.
بر اساس این طرح ارتباط حکومت مرکزی با خارج قطع شده و مسلح ساختن شورشیان به سلاح های پیشرفته نوعی منطقه پرواز ممنوع را ایجاد خواهد کرد، امری که در طولانی مدت باعث فشار بر حکومت سوریه و تسلیم آن خواهد شد. بستر سازی برای جابجایی قدرت نیز مشروط به استقرار اپوزیسیون در داخل و تقویت جریان سکولار و وحدت معارضه است که با مشکلات عدیده ای مواجه است و امکان تحقق آن بعید به نظر می رسد.
ضلع سوم پازل که تضمین امنیت اسرائیل است، به رژیم صهیونیستی این اجازه را می دهد که در صورت صلاح دید با حمله به مراکز نظامی و غیر نظامی سوریه ضمن عملکرد به عنوان بازوی نظامی آمریکا در بحران سوریه و همچنین تامین منافع خود در تضعیف همسایه از یک محیط امن بین المللی نیز برخوردار باشد. بحران سوریه ظاهرا فرصتی را در اختیار تل آویو قرار داده است تا با حملات مکرر و هدفمند به مراکز قدرت ارتش سوریه، یکی از ارتش های قدرتمند عربی را که همواره تهدیدی برای خود می دانست، تضعیف کند.
شاید اسرائیل سال ها به دنبال آن بود که فرصتی برای کاهش کارآیی ارتش سوریه به دست آورد که ظاهرا این فرصت را تروریست های سوریه در اختیار تل آویو قرار دادند. علاوه بر این اخیرا وزیران خارجه اتحادیه عرب در اقدامی مذبوحانه آمادگی خود را برای چشم پوشی از بخش دیگری از خاک فلسطین و اهدای آن به رژیم اشغالگر قدس اعلام کرده اند. حمله نیروی هوایی رژیم صهیونیستی به دو لشکر مربوط به « گردان چهارم ارتش سوریه» تحت فرماندهی « ژنرال ماهر اسد» ، برادر رئیس جمهور سوریه، که از قوی ترین واحدهای نظامی ارتش سوریه محسوب می شود می تواند قدردانی اسرائیلی ها از سخاوت اخیر اعراب باشد. گزینه ای که سکوت کشورهای عربی در مقابل حمله هوایی اسرائیل به سوریه آن را تقویت می کند.
با این حال دولتمردان آمریکایی بایستی از تجربه کسانی همچون زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی سابق آمریکا که شخصا در مسلح ساختن طالبان و گروه حقانی نقش داشته بهره گیرند. اخیرا برژینسکی در مصاحبه با شبکه خبری بلومبرگ ادعای اوباما مبنی بر استفاده سوریه از تسلیحات شیمیایی را اشتباه و تعیین" خط قرمز" وی برای بشار اسد را بدون اندیشه کافی دانست.
این چهره شناخته شده سیاست خارجی آمریکا با اشاره به مرزبندی های سیاسی منطقه بر اساس تقسیم آن بین فرانسه و انگلستان پس از جنگ جهانی اول و تداخل قومی و مذهبی در این مرزها، اذعان کرد: اگر ما دست به مداخله نظامی در سوریه بزنیم، دراین صورت در کل این منطقه درگیر خواهیم شد و این موضوع فاجعه ای بزرگ برای آمریکا خواهد بود" . برژینسکی در عین حال تاکید کرده است، ایجاد منطقه پروازممنوع بر فراز سوریه نیز به نفع گروه های سلفی و القاعده خواهد بود.
حمله نظامی به حلقه های محور مقاومت تجربه ای است که جنگ ۳۳ روزه لبنان و ۲۷ روزه غزه نتایج آن را برای مخالفان منطقه ای و فرامنطقه ای مقاومت آشکار ساخته است، حمله نظامی اسرائیل به سوریه و تسلیح تروریست های تکفیری توسط سلاح های مرگبار اگرچه قاعده بازی را تغییر می دهد ولی در نتیجه آن بی تاثیر خواهد بود.
علی اکبر گرجی (استاد دانشگاه) در مقاله ای با عنوان « بررسی صلاحیت ها از منظرجدید » برای ستون سرمقاله روزنامه ارمان این طور نوشت:
سخنگوی شورای نگهبان دیروز خبر داد که شورای نگهبان احتمالا این بار از کاندیداها برنامه می خواهد. اولین موضوعی که درخصوص این تصمیم احتمالی شورای نگهبان باید گفت این است که اساسا شورای نگهبان درقانون چنین مسئولیتی ندارد. این شورا اگر بخواهد وارد چنین فضایی شود و به ارزیابی برنامه ها و اندیشه های سیاسی و اجرایی کاندیداهای ریاست جمهوری بپردازد، ظاهرا وارد حیطه فعالیت احزاب و تشکل های سیاسی شده است و این حرکت مبنای حقوقی لازم را ندارد.
اساسا ورود شورای نگهبان به بحث بررسی صلاحیت ها از این منظر با صلاحیت خود شورای نگهبان در حوزه انتخابات ریاست جمهوری همخوانی کاملی ندارد. شورای نگهبان در احراز صلاحیت کاندیداهای انتخاباتی دارای وظیفه ای حقوقی است و اصولا بررسی برنامه های انتخاباتی و اندیشه سیاسی کاندیداها امری سیاسی. تمایل شورای نگهبان برای بررسی برنامه های کاندیداها با هدف تشخیص میزان مدیریت و تدبر آنها نشان می دهد که ساختار سیاسی-حقوقی ما در این زمینه با خلأیی مواجه است. در نظام های حقوقی حضور پر رنگ احزاب در شکل دهی فضا و معادلات سیاسی و در کنار آن نقش جدی مردم در این خصوص، خلأ مورد اشاره را مرتفع کرده است.
به این معنا که صلاحیت اجرایی ومدیریتی کاندیداهای انتخابات یا توسط احزاب قانونی مشخص می شود یا به تایید درصد خاصی از رای دهندگان می رسد. در ایران نیز تاکنون کارنامه کاندیداها محل داوری شورای نگهبان در این خصوص بوده است. در پاسخ به این سوال که چرا شورای نگهبان تمایل به اتخاذ چنین تصمیمی برای احراز صلاحیت مدیریتی نامزدهای انتخاباتی دارد، می توان به دو عامل اساسی اشاره کرد؛
اول اینکه باید توقع افکار عمومی را عامل اتخاذ چنین تصمیمی دانست، به خصوص آنکه صلاحیت مدیران توسط شورای نگهبان تایید شده بوده به گونه ای است که رضایت عمومی را صددرصد در پی نداشته و هم اینکه نشان داده این نحوه احراز صلاحیت نمی تواند کاملا تضمین کننده شرایط مناسب در صورت قدرت گرفتن آن افراد باشد. دومین دلیل نیز فقدان راهکار حقوقی در این زمینه است.
شورای نگهبان و مجموعه قانون گذاری مجبور است دیر یا زود گره حقوقی این مساله را باز کند و راهکارهای سیاسی و شبه سیاسی نمی تواند تضمینی بر نتیجه بخش بودن فرآیندهای کنونی باشد. این موضوعی است که بارها و بارها مورد تاکید حقوقدانان کشور قرار گرفته است. پیش تر در بررسی اصلاح قانون انتخابات ریاست جمهوری پیشنهاد شده بود که کاندیداها با تایید تعداد مشخصی از نمایندگان مجلس امکان ورود به عرصه رقابت را پیدا کنند.
این راهکار هر چند راهکاری کامل و بدون نقص نبود اما می توانست مکانیزمی نتیجه بخش تر از راهکارهای کنونی باشد که شورای نگهبان مطرح کرده است. وقتی کل پروسه احراز صلاحیت کاندیداها به یک مجموعه معدود و واحد واگذار می شود قطعا با بن بست های حقوقی نیز مواجه می شویم. در اینجاست که نیاز باز تعریف نقش احزاب در شکل دهی فضای سیاسی و همچنین تعمیق تاثیرگذاری آنها در مناسبات مشخص می شود؛ احزابی که بتوانند با رعایت عدالت و قانون فعالیت کنند و هر یک نمایندگی قسمتی از افکار عمومی را در عرصه قدرت بر عهده بگیرند.
دکتر محمدمهدی مظاهری (استاد دانشگاه) در مقاله ای با عنوان « بایسته های سیاست خارجی در دولت آینده» برای ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
تردیدی وجود ندارد که سیاست خارجی یکی از مهم ترین مسائل دولت آینده است. بخش مهمی از این امر بدین جهت است که اقتصاد ما به سیاست خارجی وابسته است و این امر نه تنها اقتصاد کلان کشور را در بر دارد، بلکه معیشت روزمره مردم را نیز دربرگرفته است. بنابراین به نتیجه رساندن پرونده هسته ای در ارتباط با موضوع مذاکره با آمریکا و کشورهای غربی، دولت آینده را در سیاست خارجی از ظرفیت های جدیدی برخوردار می کند.
این بدین معناست که ظرفیت سازی جدید در سیاست خارجی، از طریق طراحی و اجرای تاکتیک های کارآمد، موجب باز شدن درهای جدیدی به سوی گفت وگو در سیاست خارجی ما و نیز مصالحه بین المللی می شود. این امری است که ما امروزه در چارچوب سه اصل عزت، حکمت و مصلحت قویا به آن نیاز داریم. بنابر این رئیس جمهور آینده باید:
۱- سیاست خارجی کشور را به چارچوب سند چشم انداز بیست ساله باز گرداند. در سند چشم انداز بیست ساله جمهوری اسلامی ایران کشوری است توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فن آوری در منطقه، الهام بخش در جهان اسلام با تعامل سازنده و موثر در روابط بین الملل. بنابراین تحقق اهداف راهبردی در این سند منوط به الهام بخش بودن جمهوری اسلامی ایران در جهان اسلام و داشتن تعاملی سازنده و موثر در روابط بین الملل است.
بررسی سیاست خارجی ایران در سند چشم انداز نشان می دهد هدف مقطعی دوره اجرای سند، رسیدن ایران به قدرت برتر منطقه ای است. مفهوم قدرت برتر منطقه ای در این سند در واقع برآیند دو هدف است: ۱- کسب جایگاه برتر علمی، فن آوری و اقتصادی، ۲- تعامل سازنده و موثر در روابط خارجی. بنابراین دولت آینده به اتکای تجارب گذشته ونیز ظرفیت های وسیع انسانی و سرمایه های مادی باید سیاست خارجی را در این چارچوب تنش زدایی و هدف گذاری مجدد کند.
۲- فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری درخصوص مقاوم بودن به عنوان یکی از شروط رئیس جمهور مطلوب، شاخص بسیار مهمی است که باید مورد توجه جدی دولت بعدی قرار گیرد. در فرمایشات مقام معظم رهبری مقاومت و ایستادگی روی اصول، آرمان ها و حقوق جمهوری اسلامی ایران اولویتی است که جهت و مسیر آتی سیاست خارجی ایران را مشخص می کند و دستگاه دیپلماسی باید آن را نصب العین خود قرار داده و تاکتیک های کارآمدی را برای تحقق آنها طرح ریزی و اجرا کند. باید توجه شود که در گفتمان رهبری تضاد و تعارضی میان مقاومت و ایستادگی بر اصول و حقوق با حرکت به سوی تعامل های سازنده وجود ندارد و اتفاقا این دو بخش مکمل یکدیگر بوده و حرکت هوشمندانه در قالب آنها منافع جمهوری اسلامی ایران را تامین خواهد کرد.
۳- یک وظیفه مهم برای دولت یازدهم بستر سازی برای شکل یافتن اجماع در سیاست سازی و سیاست گذاری در دیپلماسی کشور است. ایجاد یک وضعیت هارمونیک و همساز، سرمایه اجتماعی و سیاسی بسیار متراکمی را برای دولت آینده ایجاد می کند. این نکته فوق العاده مهمی است که جهانیان صدایی هماهنگ از کشور ما بشنوند. برخورداری از حمایت مراجع و علمای عظام و همراهی دانشگاهیان و نخبگان سیاسی، ظرفیت های بالقوه بسیاری را برای دولت به میدان می آورد.
در همین خصوص بر گماردن تیم کارشناسی متخصص و حرفه ای در امور سیاست خارجی کشور، اصلی ضروری است. این نکته ای است که مقام معظم رهبری با اشاره به اینکه رئیس جمهور آینده می بایست از اقدامات غیرکارشناسی بپرهیزد، بر آن تاکید داشتند. چنین نقطه نظری به معنای جذب و فعال سازی نخبگان منتخب و دانشگاهی برای ظرفیت سازی های نو در سیاست خارجی کشور، با هدف برون رفت از شرایط پیچیده کنونی قلمداد می شود.
۴- یکی از ایرادات به عملکرد دولت کنونی در سیاست خارجی این بوده که از طریق ماجراجویی های بی مورد در نظام بین الملل، اظهارات شتابزه در مورد برخی کشورها یا برخی تنش زایی ها صورت گرفته. سفرهای پرهیجان یا تکراری به این سو و آن سوی دنیا توانست از سویی باعث تحریک کشورهای دیگر و شکل یافتن محورهای اتحاد علیه جمهوری اسلامی ایران شود، یا اینکه سطح عزتمندی ایران را مخدوش نمود. این موارد نمی تواند در چارچوب اصول سه گانه، عزت، حکمت و مصلحت کشور قلمداد گردد.
بنابراین در این خصوص می بایست در چارچوب این اصول وزین سه گانه توازن و تعادل به سیاست خارجی بازگردانده شود. طراحی و اجرای تاکتیک های هوشمندانه و عقلانی در راستای تحقق اهداف سیاست خارجی کشور، اولویتی است که در پرتو تجربیات سال های گذشته بیش از پیش ضرورت آن احساس می شود.
در ادامه مقاله انتخاباتی محمد کاظم انبارلویی با عنوان « اگر قانون را نپذیرفتند چه باید کرد؟ » منتشر شده در ستون سرمقاله روزنامه رسالت را از نظر می گذرانید:
انتخابات در همه دموکراسی های جهان؛ ادب، آداب و قوانین و مقررات خاص خود را دارد. کسانی که در این عرصه ظاهر می شوند چه انتخاب کنندگان و چه انتخاب شوندگان حریم قانون را پاس می دارند. این پاسداری از روی فهم و ادراک حقیقی نسبت به امنیت و مصالح ملی است.
مردم سالاری یعنی تعیین حاکم از طریق آرای ملت و این یک دستاورد بشری برای نظم و نسق حکومت است. همین دستاورد در فرهنگ اسلام و نهضت پیامبر اکرم (ص) از طریق بیعت و عهد و پیمان مومنین با حاکم شکل می گرفت که فرهنگ خاص خود را داشت.
امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها روی رعایت قانون و پاسداشت نهادهای قانونی مسئول در انتخابات تأکید می ورزیدند و خود اول کسی بودند که حریم رای ملت را پاس می داشتند و در صف اول مبارزه با کسانی که در پی باز تولید دیکتاتوری از طریق نفی رای ملت و طرد قانون بودند می ایستادند.
احزاب و گروه ها و افرادی هستند که هنوز خود را پایبند به قانون و رای ملت نمی دانند. آنها دموکراسی را به شرط چاقو قبول دارند. آنها می گویند اگر ما از صندوق رأی بیرون آمدیم انتخابات صحیح است و اگر غیر ما از صندوق بیرون آمد حتما تقلب کرده اند. ملت ما این پدیده را در انتخابات سال ۸۴ و ۸۸ به خوبی لمس کرد.
در سال ۸۴ با آنکه مجری انتخابات دولت اصلاحات بود هیچ یک از نامزدهای اصلاح طلبان رأی نیاوردند. دبیر کل سابق مجمع روحانیون مبارز یکی از نامزدها بود و به محض اینکه شنید رای نیاورده است مجری انتخابات را که خود از اعضای برجسته مجمع روحانیون مبارز بود متهم به دست بردن در آراء کرد و تا آخر هم همین اتهام را تکرار می کرد.
با آنکه انتخابات به دور دوم کشیده شد در دور دوم همین اتهام توسط برخی از حامیان نامزدها تکرار شد. اما چون هیچ منطقی دنبال این اتهام نبود کسی- حتی خود اتهام زنندگان - نتوانستند آن را باور کنند!
در انتخابات سال ۸۸ همین اتهام تکرار شد و یکی دو نامزد اصلاح طلب تمام قد در برابر آرای ملت ایستادند با آنکه فاصله رای آنها با فرد پیروز بسیار بالا بود، " دروغ تقلب" را ساز و فرمان شورش خیابانی صادر کردند.
آنها بازشماری آرا را نپذیرفتند، اقدام از طریق سازو کارهای قانونی را نپذیرفتند، قانون انتخابات را زیر پا گذاشتند و رای ۶ فقیه و ۶ حقوقدان شورای نگهبان را در مورد اعلام نتایج نادیده گرفتند حتی به نظر ولی فقیه به عنوان فصل الخطاب بی اعتنایی کردند و به شورش و اغتشاش و جنگ با رای ملت که شیپور آن از رادیوهای بیگانه نواخته می شد روی آوردند. از شعارهایی که در تجمعات غیرقانونی این جماعت در روزهای قدس، ۱۳ آبان، ۱۶آذر و روز عاشورا داده شد معلوم شد اصلاَ آنها به نتایج اعلام شده معترض نیستند بلکه با اصل انقلاب و آرمانهای آن مسئله دارند. لذا رای، انتخابات، نتایج آراء و… را بهانه کردند که عقده های درونی خود را بیرون بریزند و با انقلاب، امام، نظام و حتی با اسلام و اصل ولایت فقیه تصفیه حساب کنند.
دشمن البته برای بازنده ها یک بازی تعریف کرده بود. این بازی درست منطبق بر احساسات، انگیزه ها و تمایلات جاه طلبانه و متکبرانه آنان بود. در اوج ناآرامی ها رهبر انقلاب و نخبگان دلسوز آنها را نصحیت کردند تا از این راه برگردند و یا حداقل حساب خود را از حساب مخالفان نظام و منافقین، سلطنت طلبها و مارکسیست ها جدا کنند اما گوش شنوایی نبود. لذا مردمی که به آنها رای داده بودند در ۹ دی به خیابانها آمدند و از آن همه شرارت و بی شرمی تبری جستند و پایبندی خود را به انقلاب و نظام اعلام نمودند. بسیاری از نخبگان اصلاح طلب هم در گوشه و کنار از این تبهکاری تبری جستند. اما برخی از آنها با پررویی وبی پروایی ایستادند که البته مردم و نظام هم آنها را با چوب قانون ادب کردند.
دشمن در انتخابات سال ۸۸ ثابت کرد؛ انتخابات را یک فرصت برای باز کردن در قلعه امنیت و اقتدار ملی می داند. آنها مشروعیت نظام سیاسی و نیز ثبات سیاسی کشور را هدف قرار داده اند. تصرف این قلعه و رسیدن به آن اهداف شوم، فقط از طریق نقض قوانین و بی اعتبار کردن نهادهای فیصله بخش در انتخابات به دست می آید.
لذا انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان و مسئولان انتخابات اعم از ناظر و مجری باید بدانند حراست از قلعه امنیت و اقتدار ملی فقط از طریق پایبندی و رعایت قانون امکان پذیر است. اکنون در آستانه برگزاری انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری و دوره چهارم انتخابات شوراهای اسلامی هستیم.
حال همان جماعت که با عبور از قانون، امنیت ملی را به خطر انداختند و دشمن به آنها طمع کرد باز راه افتاده اند و سخن از حق و حقوق خود در انتخابات به زبان می آورند. برخی از آنها با قیافه طلبکاری سخن از رفع حصر و آزادی اشراری به زبان می آورند که نتانیاهو آنها را سربازان خط مقدم نبرد رژیم صهیونیستی در تهران معرفی کرده بود.
سئوال کلیدی از این جماعت و نیز نهادهای مجری و ناظر این است که اگر حتی به" خوش خیم" های این جریان اجازه حضور در انتخابات داده شود چه تضمینی وجود دارد که آنها رای ملت را گردن نهند و به قانون احترام بگذارند و طرفداران خود را به بهانه تقلب به خیابانها نریزند.
اگر بگویند چنین کاری نخواهند کرد سئوال این است که چه تضمینی وجود دارد؟ چون آنها در دو دور انتخابات اخیر ریاست جمهوری چنین استعداد شگرفی در قانون ستیزی را از خود نشان دادند. اگر هم بگویند تضمینی نمی دهند، سئوال این است که براساس چه عقلانیتی صلاحیت نامزدهای این جریان باید احراز شود.
به هر حال آنچه که امروز مردم به آن می اندیشند پیشرفت کشور، خدمت بیشتر مسئولان و بسط عدالت علوی در جامعه است. مردم به انتخابات از زاویه گفتمان مقاومت در برابر زیاده خواهی های غرب نگاه می کنند. اینکه نامزد یا جریانی بیاید به بهانه انتخابات امنیت ملی را تهدید کند و یا چراغ سبز به غرب برای فشار بیشتر به ملت نشان دهد، باید در رد صلاحیت یا عدم احراز صلاحیت او تردید نکرد. کسی که قانون را قبول ندارد، قانون هم حق دارد او را قبول نداشته باشد این حرف اصلی مردم در انتخابات آینده است تا حرف نهادهای مجری و ناظر چه باشد؟ !
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با موضوع« صف بندی ها در سوریه شفاف تر شد» اختصاص داد:
بسم الله الرحمن الرحیم
رژیم صهیونیستی روز گذشته در تجاوزی آشکار، چند نقطه از خاک سوریه را هدف حمله موشکی و بمباران قرار داد. این، دومین حمله ارتش صهیونیستی به خاک سوریه طی سه روز گذشته است، ولی ابعاد حمله روز گذشته بسیار گسترده تر بود. به گزارش منابع خبری، در حمله دیروز، چند مرکز نظامی و یک موسسه تحقیقاتی هدف حمله قرار گرفتند. گزارش ها همچنین از کشته و زخمی شدن صدها نفر در این حملات حکایت دارند.
برخی منابع خبری، این حملات را شدیدترین حمله از زمان جنگ سال ۱۳۵۲ تاکنون عنوان کرده اند. ورود مستقیم رژیم صهیونیستی به بحران سوریه، تردیدی باقی نمی گذارد که از ابتدا صهیونیست ها پشت این بحران قرار داشته و دارند و کسانی که تلاش می کردند حوادث سوریه را مشابه تحولات سایر کشورهای عربی وانمود سازند با تحولات اخیر، توجیهی برای ادعای آنان باقی نمی ماند.
به عبارت دیگر، اکنون دوره جنگ نیابتی که در آن تروریستها و عوامل مخالف دولت سوریه به نیابت از صهیونیستها و آمریکا می جنگیدند به پایان رسیده و این طرح شکست خورده است. منابع بی طرف و ناظران مستقل از ابتدا هم بر این عقیده بودند که بلوای سوریه به دست صهیونیست ها شکل گرفت و هدف آن نیز کاملاً روشن بود، وارد ساختن ضربه به مقاومت ضد صهیونیستی در منطقه از طریق تغییر نظام سوریه.
نکته قابل تأمل در حملات اخیر رژیم صهیونیستی به سوریه، همزمانی آن با پیروزی های ارتش سوریه و شکست های پی در پی شورشیان و تروریستها می باشد. به عبارت دیگر، صهیونیست ها پس از آنکه دریافتند عواملشان در سوریه درحال شکست کامل و هزیمت هستند، چاره ای غیر از این ندیدند که برای سد کردن مسیر حوادث و تغییر در روند تحولات، خود وارد میدان شوند.
گزارش هایی که طی روزها و هفته های گذشته از سوریه رسیده، بیانگر تسلط ارتش بر بسیاری از نقاط مهم درگیری، به خصوص در منطقه حلب و حمص، پایگاه های اصلی شورشیان، بوده است. در این میان، ادعای صهیونیستها مبنی بر اینکه آنها، کاروان های حامل موشک حزب الله لبنان را هدف قرار داده اند عاری از حقیقت و تلاش مذبوحانه ای است برای توجیه اقدام تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی.
هدف اصلی، اعمال فشار هرچه بیشتر بر دولت سوریه از طریق گشودن جبهه ای جدید و همچنین روحیه دادن به عناصر تروریست و شورشیان است که در وضعیت بسیار وخیمی قرار دا رند. اکنون مشخص می شود هیاهویی که درباره استفاده سلاح شیمیایی توسط دولت سوریه ازجانب قدرت های غربی و محافل تبلیغاتی آنها مطرح شد درو اقع زمینه چینی برای اقدامات تجاوزکارانه و تهاجم ارتش رژیم صهیونیستی به خاک سوریه بوده است.
بیهوده نبود که باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا، چند روز قبل از حمله ارتش رژیم صهیونیستی به سوریه اعلام کرد آمریکا به دقت تحولات سوریه را دنبال می کند و هر تصمیمی را که لازم باشد اتخاذ خواهد کرد و روز گذشته نیز بلافاصله پس از حملات رژیم صهیونیستی، از این اقدام تجاوزکارانه حمایت کرد و آن را در چارچوب دفاع رژیم صهیونیستی از خود قلمداد نمود. این موضع گیری ها، نشان می دهد که حملات روز
ارسال نظر