به گزارش خبرنگار سیاسی پارس، چهار سال از انتخابات سال ۸۸ گذشته و اصلاح طلبان با تمام فراز و فرودهایی که در این ایام پر التهاب از سر گذرانیده اند، بار دیگر تصمیم به ورود به عرصه انتخابات دارند و حالا که دیگر نه از پیش شرطهایشان خبری هست و نه از نابرابری و دیگر مسائل شکوه می کنند، درگیر یک موضوع داخلی شده اند و هر چه تقلا می کنند برای یک سوال جوابی منطقی نمی یابند، که اگر خاتمی نیاید چه می شود؟

آغازی بزرگ برای اصلاح طلبان

از همان روزهای نخست انقلاب گروهی سر برآوردند که شاید چند سالی درهیچ تشکل و گروهی را رسما فعالیت نمی کردند اما در ویژگی هایی از دیگران متمایز بودند. آنها از ابتدا اصرار زیادی داشتند خود را خط امامی بنامند و به همه اثبات کنند تنها گروهی که از همه جهات با امام هماهنگ است آنها هستند. در کنار آن چپی ها اعتقادات ضد استکباری بسیار رادیکالی داشتند به نحوی که درصد بالایی از دانشجویان تسخیر کننده سفارت آمریکا را بعدها می توان در گروههای چپ رصد کرد. و ویژگی دیگری که این روزها با تلاشی بسیار زیاد در تلاشند که زیر بارش نروند توجه و علاقه شان به اقتصاد دولتی بود. انتقادی که راستی ها به دولت موسوی داشتند و دارند و البته چپی ها در جواب استناد می کنند در زمان جنگ چاره ای جز اداره اقتصاد به وسیله دولت نبود.

می توان گفت اولین نقطه ای که چپی ها رسما در آن اعلام موجودیت کردند، انشعاب مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز بود. افردی مانند مهدوی کنی و ناطق نوری در جامعه باقی ماندند و کسانی مانند مهدی کروبی و موسوی خوئینیها به مجمع روحانیون رفتند.

پس از گذشت چند سال از انقلاب بر همگان روشن بود که بعضی ها دیگر در قاموس سیاسی کشور نمی گنجند، بعضی هایی که طیفی گسترده را شامل می شد و از مارکسیستها و مجاهدین خلق گرفته تا طیف حامیان بنی صدر و حتی نهضت آزادی را در خود جای می داد. به این ترتیب بسیاری منتظر بودند تا انتخابات مجلس سوم را با رقابتی نا محسوس تجربه کنند. اما انشعاب روحانیون مبارز خیلی زود ثابت کرد بین نیروهای باقی مانده نیز چندان وحدت نظروجود نخواهد داشت.

هرچه بود مجلس سوم با پیروزی نسبتا قاطع چپی ها همراه بود. مجلسی که پرداختن به اتفاقاتش از حوصله این بحث خارج است و شاید مقاله ای جداگانه بطلبد اما آنچه شد در پایان این مجلس نیروهای خط امام با رد صلاحیت نسبتا گسترده ای رو به رو شدند تا به نوعی با انتخابات مجلس چهارم قهر کنند، قهری که نتیجه اش از ابتدا معلوم بود، تشکیل مجلسی با اکثریت راست. با به پایان رسیدن مجلس چهارم چپی ها دوباره به تکاپو افتادند تا اعاده حیثیت کنند. هرچند مجلس پنجم نیز از اکثریت راستی ها تشکیل شد اما از برخی جهات تجربه ای منحصر به فرد بود. با ریاست ناطق نوری که فردی میانه رو و اعتدالی بود، اقلیت اصلاح طلبان توانستند فضایی مناسب برای فعالیت بیابند. در کنار آن سر براوردن جناحی جدید به نام کارگزاران سازندگی بود که همانطور که از نامشان بر می آمد به رییس جمهور وقت نزدیک بودند و با رای بالایی که در برخی مناطق به دست آوردند ایجاد جناح سومی را در بین نیروهای سیاسی کشور نوید دادند. هرچند این فرض چندان دوام نیاورد و کارگزارانی ها حتی در روزهای اوج خود نیز در حد دو جناح اصلی کشور مطرح نشدند.

اصلاح طلبان در اوج

با فرا رسیدن دوم خرداد ۷۶، ناگهان دنیای سیاسی چپها رنگ و بوی تازه ای گرفت ودر حالی که بسیاری منتظر بودند ناطق نوری کابینه اش را معرفی کند و در حالی که بسیاری از ستادهای اصلاح طلب فقط بر آن بودند تا با کسب رایی چند میلیونی تنها در فضای سیاسی کشور خود را تثبیت کنند، مردم ایران دست به خلق یک شگفتی زدند و سید محمد خاتمی را را با رایی بالا به ریاست جمهوری رساندند.

حالا وقت ترک تازی اصلاح طلبان فرا رسیده بود، آنها فضایی یافته بودند تا پس از تحمل دولت هشت ساله هاشمی رفسنجانی که آن روزها با مواضعش فاصله ای بسیار داشتند، دولت خود را تشکیل دهند و طعم خوش اداره کشور را بچشند. طعم خوش این جشن با انتخابات مجلس ششم تکمیل شد و مردم با مهر تاییدی که بر نام یاران خاتمی زدند، دومین قوه را نیز به دوم خردادی ها سپردند. هرچند نتایج آن روزها با آرمانهای بسیاری از اصلاح طلبان فاصله دارد و مجلس آنقدر درگیر برخی مسایل سیاسی شد که از دیگر طرح ها باز ماند اما بیشک حد فاصل سالهای ۷۸ تا ۸۲ ماه عسل سیاسی دوم خردادی ها بود. ماه عسلی که با فرارسیدن انتخابات مجلس هفتم به پایان رسید و بار دیگر شورای نگهبان مانند مجلس چهارم بر نام بسیاری از اصلاح طلبان خط کشید. تا دولت خاتمی مجبور شود سال آخر خود را با مجلسی سر کند که اختلاف نمایندگانش با سلف خود از زمین بود تا آسمان و در وصف آن همین بس که حداد عادل که در مجلس قبل رئیس فراکسیون اقلیت بود اینبار با اکثریت قاطع ارا به ریاست خانه ملت دست یافت.

چرا اصلاحات شکست خورد؟

هرچه بود ۸ سال دولت خاتمی نیز سپری شد تا نوبت به انتخابی دیگر برسد. دوم خردادی ها خسته از دولتی هشت ساله بودند یا مطمئن از پیروزی، هرچه بود هیچ تلاشی برای حفظ قوه مجریه نکردند و با کمترین همدلی ممکن، تا می شد کاندیدا دادند. برخی به سوی هاشمی رفتند، برخی پشت سر مهدی کروبی ایستادند و گروهی نیز در دقیقه نود مصطفی معین را معرفی کردند، در این بین محسن مهر علیزاده نیز بود

این شاید بار نخست بود که اصلاح طلبان به خود باختند نه رقیب و در حالی که حتی راستی ها نیز درگیری های خاص خود را داشتند شهردار شگفتی ساز تهران ناگهان رئیس جمهور شد. حالا اصلاحات آخرین سنگر ر اهم داده بود و وقت آن رسیده بود تا تماشاگر شود، تماشگری که نه در مجلس قدرتی داشت و نه در دولت و اگر هم تریبونی می یافت باید با تمام توان از انتقادات اصولگرایان در برابر خود دفاع می کرد.

سال ۸۸ نیز برای اصلاح طلبان تراژدی دیگری در بر داشت تا آنها که با تمام قوا آمده بودند تا پیروز شوند، باز نا موفق بمانند و اینبار نیز تاریخ نام محمود احمدی نژاد را از کیسه خود بیرون آورد تا بلیط تماشای بازی سیاسی حریف برای دوم خردادی ها ۴ سال دیگر نیز تمدید شود.

این روزها بار دیگر انتخابات ریاست جمهوری نزدیک است و دوم خردادی ها علیرغم همه شک ها و دودلی هایشان تصمیم به بازگشت به صحنه گرفته اند اما این بار با سوالی بزرگ و البته جدید.

این بار نام اصلاح طلبان بیش از پیش با نام یک نفر گره خورده و به همین دلیل است که هرچه می گردند پاسخی برای یک سوال نمی یابند ( (اگر خاتمی نیاید، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ ) )

محمدرضا عارف، محمدعلی نجفی، اسحاق جهانگیری، محمد شریعتمداری و مصطفی کواکبیان و البته چند نام دیگر. بعضی از این افراد پیش از آغاز رقابت های انتخاباتی عطایش را به لقایش بخشیدند و آنها هم که ماندند نه توان ایجاد یکدستی در تمام مجموعه اصلاح طلبان را دارند و نه در به حرکت در آوردن دوباره نیروی اجتماعی دوم خردادی ها در بین توده های مختلف مردم شانس چندانی برایشان تصور می شود. اما دلیل این امر چیست.

چپی ها که سابقه حضور سه دهه ای در عرصه سیاست انقلاب را داشته اند به چه دلیل در معرفی نامزدی که بتواند در سطح ریاست جمهوری با حریف اصولگرا نبرد کند ناموفقند.

پس از انتخابات اسفند ۹۰ مجلس شورای اسلامی که اکثر قریب به اتفاق اصلاح طلبان آن را به نشانه ی اعتراض به برخی مسایل تحریم کرده بودند طرحی که البته به اذعان خودشان جزء شکست نتیجه ی دیگری نداشت حدود ۱۵ ماه فرصت بود تا اصلاح طلبان به برنامه ریزی و هدف گذاری برای انتخابات خرداد ۹۲ بپردازند. اما بخش زیادی از این زمان صرف مسائلی شد که در جنبه عملیاتی سیاست هیچ سودی نداشته و ندارد. بسیاری وقت خود را صرف تایید و یا تقبیح رأی دادن خاتمی در انتخابات کردند بعضی همچنان به دنبال تدوین پیش شرط هایی برای حضور در عرصه بودند و برخی فقط به تماشای اردوگاه اصولگرایان بسنده کردند. تا این روزها که کمتر از دو ماه به انتخابات مانده مات و مبهوت بایستند و به دنبال معجزه ای باشند تا شاید خاتمی بیاید و تحولی ایجاد کند.

به دور از هرگونه نگاه تخریبی و حتی با یک ارزیابی منصفانه می توان به نتیجه رسید اصلاحات یک نام است با مفسرانی بسیار. هم در آن سعید حجاریان جای می گیرد و هم مصطفی کواکبیان هم محمدرضا خاتمی از آن دم می زند و هم مجید انصاری. کاملا مشخص است با وجود چنین طیف گسترده ای از فعالان و تحلیل گرانی که خود را اصلاح طلب می دانند در صورت نبود یک رهبری واحد که تصمیمات را یکدست کند جزء چنین سرانجامی نمی توان برایش متصور شد که در فاصله دو ماه مانده به روز رأی گیری عده ای هنوز از قهر سیاسی دم می زنند عده ای برای حضور پیش شرط می گذارند برخی می گویند یا خاتمی یا هیچ کس برخی می گویند هر کسی جزء خاتمی و حتی عده ای تا این حد انتظارات خود را تقلیل داده اند که حمایت از یک کاندیدای اجاره ای اصولگرایان را در سر می پرورند. به هر حال وجه اشتراک بسیاری از آنها این است که به خاتمی به چشم یک معجزه گر می نگرند و چشم در راه دوم خردادی دگر هستند.

هر چه باشد نبود یک رهبری واحد مشکل آنها است، یا نابرابری در امتیازات و یا نداشتن اطمینان از فضای سیاسی کشور امروز اصلاح طلبان بیش از پیش درگیر یک نام شده اند و مشخص نیست که این نام اگر به هر دلیلی از فضای سیاسی کشور خارج شود چه سرنوشتی در انتظار دوم خردادی ها خواهد بود. باید نشست و دید این جناح با خاتمی یا بدون او چه سرنوشتی می یابد و آیا می توان برایش بار دیگر در دست گرفتن قوای اجرایی کشور را متصور شد یا خیر.