پارس؛
طبقه اشراف زدگان جدید تهرانی به دنبال «خروشچف» در ایران
این طبقه دارای خصوصیات و ویژگیهای قابل تأملی است و نشان میدهد چگونه انقلابیون پشیمان و ضعیف میتوانند به تجدیدنظرطلبانی قدرتطلب تبدیل شوند.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- دکتر محسن ردادی- انقلابهای بزرگ جهان شباهتها و تفاوتهای زیادی با هم دارند. انقلاب اسلامی ایران و انقلاب سوسیالیستی شوروی از جهات بسیار زیادی با هم فرق دارند و به همین دلیل هم جمهوری اسلامی که مولود انقلاب اسلامی است با نظام سوسیال کمونیستی شوروی کاملاً ماهیت متفاوتی دارند. با این حال برخی رخدادها در جامعه پس از انقلاب شوروی به وقوع پیوسته که قابل تأمل است و میتواند برای امروز جمهوری اسلامی نیز درسآموز باشد.
یکی از آفتهایی که گریبانگیر انقلاب مارکسیستی شوروی شد، ظهور یک طبقه جدید از اشراف انقلابی بود. این طبقه جدید مرکب از انقلابیون سابق، کارگزاران حکومتی و خانوادههای آنها بود که بیاعتقاد به ایدههای کمونیسم بودند و در عین حال در رأس حکومت کمونیستی شوروی قرار داشتند. تأمین رفاه و منافع شخصی، کسب ثروت و حفظ قدرت، در رأس خواستهها و اهداف اشراف جدید شوروی قرار داشت.
«میلوان جیلاس» یکی از کارگزاران حکومت شوروی بود که پس از مشاهده انحرافهای کرملین نشینان، به نقد و اعتراض علیه رژیم سرخ برخاست و کتابی با عنوان «طبقه جدید» در رد و اعتراض به حکومت شوروی نوشت. او در این کتاب از ظهور و رشد طبقهای از حکمرانان سیاسی پرده برمیدارد که عمدتاً از انقلابیون سابق بودند و به جای مبارزه و تلاش برای گسترش عدالت، به کسب قدرت و ثروت میپرداختند. این طبقه دارای خصوصیات و ویژگیهای قابل تأملی است و نشان میدهد چگونه انقلابیون پشیمان و ضعیف میتوانند به تجدیدنظرطلبانی قدرتطلب تبدیل شوند. برخی از خصوصیات طبقه جدید اشرافی در شوروی عبارت بود از:
اعضای این طبقه جدید اشرافی از انقلابیون سابقی تشکیل شدهاند که دچار خستگی و ناامیدی شده بودند. آنها صادقانه برای پیروزی انقلاب تلاش کرده بودند، اما ایمان و باور خود را به آرمانهای انقلاب کم کم از دست دادند. مبارزه با آمریکا، مبارزه با سرمایهداری، عدالتگستری، کمک به طبقه محروم برای آنها دیگر آرزوهایی بیهوده و غیرقابل دسترس به شمار آمده و رنگ باخته بود.
طبقه جدید اشرافی به شکل یک حلقه بسته اداره میشد و تلاش میکردند صرفاً افراد داخل این طبقه قدرت را در دست بگیرند. افرادی که خارج از این حلقه بسته قدرتمندان مرفه تلاش میکردند به قدرت برسند با ابزارهای مختلف از میان برداشته و کنار گذاشته میشدند.
طبقه جدید اشرافی در شوروی به جای آرمانهای بلند، تنها یک هدف را در نظر داشت و آن استفاده از مظاهر مادی، رفاه زندگی و کام گرفتن از امتیازهای ویژه بود.
به اعتقاد میلوان جیلاس، طبقه جدید اشرافی به «میانهروی» اعتقاد داشت و «مردان انقلابی و تئوریسین» در آن جایی نداشتند. این طبقه از اشرافیت حکومتی، از انقلابی بودن و سیاسی بودن بیزار بود و به بروکراسی و دیوانسالاری عشق میورزید. عمده افراد این طبقه جدید، بوروکراتها بودند: مدیران با سابقهای که سواد یا اعتقاد سیاسی نداشتند و صرفاً از سابقه مدیریت برخوردار بودند. آنها از تندرویهای رهبران انقلابی انتقاد میکردند و فردی میانهرو مانند «خروشچف» را میپسندیدند.
مهمترین مسائل دولتی و کشوری در محافل خصوصی و دوستانه آنها طرح شده و برای آنها تصمیمگیری میشد. جلسات رسمی و اعلامیهها صرفاً برای تأیید تدابیر و تصمیمهای گرفته شده در محافل دوستانه و گعدههای خانوادگی صادر میشد.
طبقه جدید اشرافی در شوروی، به طبقه سرمایهداران حریص و پولپرست شباهت داشت، اما در عین حال دلسوزی و علاقه سرمایهداران برای توسعه اقتصادی کشور را نداشت. طبقه جدید، مانند اشرافیت کهن، خود را متمایز و برتر از مردم عادی جامعه میدانست، اما اصالت و نزاکت اشرافیت کهن را نداشت.
این ویژگی اشرافیت جدید بود که نظام شوروی را دچار انحطاط کرد و از بین برد. بیش از اینکه آمریکا و غرب بتواند به شوروی ضربه بزند، طبقه جدید بروکرات شوروی بودند که این نظام را از درون پوک کردند و زمینه زوال آن را فراهم ساختند. تجربه طبقه جدید در شوروی این نکته را به ما گوشزد میکند که ممکن است میانهروهای گریزان از آرمانهای انقلاب، بیش از آنکه خواستههای مردم خسته از سیاستبازی را نمایندگی کنند، در جستجوی تأمین رفاه، قدرت و ثروت شخصی باشند. «میلوان جیلاس» به سخنان یکی از کارگزاران شوروی که متعلق به طبقه جدید بود اشاره میکند که هدف از رسیدن به قدرت سیاسی را برخوردار شدن از «ماشین شخصی، ویلا و حقوق فوقالعاده دولتی» توصیف میکند. این طبقه اشرافی جدید قدرت سیاسی را حق انحصاری خود میشمرد و بنابراین هرگونه بهرهبرداری از حقوق و مزایای فوقالعاده را برای اعضای طبقه مدیران بروکرات، مشروع و قانونی تلقی میکرد. این نگاه به قدرت سیاسی هر نوع انقلابی را تهدید میکند و میتواند نظام بر آمده از آرمانهای انقلابی را متزلزل کند. برای ادامه حیات انقلاب، باید با این طرز تفکر اشرافزده مقابله کرد و اجازه نداد طبقه جدید بروکراتها مناصب حکومت انقلابی را تصرف کنند.
آقای دکتر
لطفا در نقش انقلابیون و تئورسینهای آنها در پیدایش چنین طبقه ای ، رشد آنها و پذیرش مردم نیز توضیح دهند