دکتر پرویز امینی جامعه‌شناس سیاسی در رفسنجانی درباره مواضع او انتقاداتی مطرح کرد.

در بخشی از این نامه آمده است: به صراحت در اولین سال‌های بعد از جنگ و از پشت تریبون نماز جمعه و در مقام رئیس‌جمهور گفتید که اگر به لحاظ اقتصادی ناتوان هم هستید، لازم است برای ایجاد قضاوت مثبت دیگران درباره ما، مانور تجمل بدهید و مدیریت کشور را با جلوه‌هایی از تجمل زینت دهید! درحالیکه فرهنگ امام و انقلاب به ما گفته بود که اگر هم دارا و از نظر اقتصادی توانمند هستید، دنبال تجمل و تجمل‌گرایی نباشید. و شما امر می‌کردید که اگر ندارید هم تظاهر به داشتن کنید! می‌بینید چه پتکی بر سر ارزش‌های انقلاب زده‌اید؟

این نامه تاکید کرده است: عمر سیاسی شما رو به پایان است اما آثار پتک‌هایی که بر پیکره انقلاب اسلامی زده‌اید، حالاحالاها بلای جان آن خواهد بود. اخیرا نیز که قدرت دفاعی جمهوری اسلامی را هدف گرفته‌اید و می‌خواهید بعد از کارستانی که در اقتصاد و مدیریت و سیاست و فرهنگ در این چند دهه بعد از انقلاب کرده‌اید، جای خالی امنیت مردم را نیز در این کارنامه پر کنید! تلاشتان را بکنید. شاید بتوانید!

متن کامل نامه پرویز امینی به آیت الله هاشمی رفسنجانی بدین شرح است:

جناب هاشمی رفسنجانی! سالهاست که فکر و عمل و مواضع شما، یکی از مشغولیت‌های ذهنی بنده است که بخش‌هایی از نتایج این مشغولیت ذهنی در قالب گفتار و گفتگو و یادداشت در رسانه‌ها منتشر شده است. اما مدتی است که منظر تازه‌ای برایم پیدا کرده‌اید. منظری که بنده را نسبت به شما مدیون و شما را شایسته سپاسگزاری می‌کند. شما در بنیادی‌ترین بینش‌های بنده نسبت به جهان و عالم، نقش ایفا کرده‌اید و به صراحت می‌گویم که تأمل بر روی شما، باعث تقویت نگرش توحیدی اینجانب شده است.

با اینکه چندان با مطالعه و خواندن بیگانه نیستم و با برخی آثار بزرگان اهل معرفت از مرحومان علامه طباطبایی و شهید مطهری تا جناب مصباح و جوادی آملی و... آشنایی دارم، باید اعتراف کنم که نمی‌توانم علی‌رغم آثار ارزشمند چنین بزرگانی، نقش شما را  در تقویت بینش توحیدی خود به عالم، انکار کنم. به نظرم اگر بنده بتوانم تجربه خود را از تأمل بر روی شما به هم نسلان و حتی نسل‌های آینده منتقل کنم، برای آنها و برخی دیگر افراد حتی از نامداران تفکر نیز، چنین اتفاقی خواهد افتاد.

برای بازگویی این تجربه، ناگزیر به بیان مقدمه‌ای هستم. «لایب نیتس»؛ از متفکران فلسفی بعد از «دکارت»، این مسئله را مطرح می‌کند که ما همواره از «وجود» چیزها پرسش می‌کنیم، درحالیکه می‌توانیم از «عدم» آنها سئوال کنیم. در واقع ما می‌توانیم پرسش کنیم که چیزهایی که می‌توانستند نباشند، چرا هستند؟ متفکران دوران‌‌سازی مثل «هایدگر»، این پرسش لایب نیتس را بنیادی تلقی کرده‌اند و در رساله‌های خود از جمله رساله معروف «درآمد به مابعدالطبیعه» به آن پرداخته‌اند.

به نظرم این پرسش لایب نیتس زوایه نویی در مواجهه با جمهوری اسلامی ایجاد می‌کند. چون ما همواره به گونه‌ای درباره جمهوری اسلامی صحبت کرده‌ایم که همواره وجود آن را مفروض گرفته‌ایم و غالبا درباره کم و کیف و تغییرات این وجود بحث کرده‌ایم. اما وقتی به صحنه واقعی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که پرسش جدی برای مواجهه با جمهوری اسلامی، پرسش عدمی و لایب نیتسی است. یعنی جمهوری اسلامی که هست، می‌توانست نباشد. پس چرا هست؟

از یک طرف به صف دشمنان جمهوری اسلامی که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم یک جبهه بزرگی از نظر قدرت مادی نظامی و مالی و رسانه‌ای و تبلیغاتی و در عالی‌ترین سطح  از نظر درجه خصومت و دشمنی در برابر آن صف‌ آرایی کرده‌اند که با امکانات و عِدّه و عُدّه جمهوری اسلامی، قابل مقایسه نیستند اما جمهوری اسلامی حدود چهار دهه است علی‌رغم این جبهه سنگین تهاجم، موجودیت و اقتدار خود را حفظ کرده و حتی در عرصه‌هایی دارای نفوذ و تأثیرگذار در مسایل منطقه‌ای و حتی فرامنطقه‌ای خود است.

اینجاست که سئوال لایب نیتسی موضوعیت دارد. یعنی طبیعتاً با این حجم و سطح از دشمنی، نباید از جمهوری اسلامی اثری باقی می‌ماند. در واقع  جمهوری اسلامی می‌توانست نباشد، پس چرا هست؟

از طرف دیگر به صف مدعیان انقلاب که جنابعالی نمونه اعلی آن هستید که از حسین شریعتمداری تا جناب جوادی آملی اجماع دارند که شما استوانه نظام و انقلاب هستید، نگاه می‌کنیم (البته می‌دانم که شما این تعبیر را قبول ندارید چون باور شما این است که شما خود نظام هستید نه استوانه آن)، می‌بینیم که دست کم در دوره سازندگی، پتک‌هایی که ناشی از پراگماتیسم ویرانگر شما بر پیکره انقلاب اسلامی زده شد، الگوی رجایی‌وار مدیریت کشور را کاملا در هم کوبید.

به صراحت در اولین سال‌های بعد از جنگ و از پشت تریبون نماز جمعه و در مقام رئیس‌جمهور گفتید که اگر به لحاظ اقتصادی ناتوان هم هستید، لازم است برای ایجاد قضاوت مثبت دیگران درباره ما، مانور تجمل بدهید و مدیریت کشور را با جلوه‌هایی از تجمل زینت دهید! درحالیکه فرهنگ امام و انقلاب به ما گفته بود که اگر هم دارا و از نظر اقتصادی توانمند هستید، دنبال تجمل و تجمل‌گرایی نباشید. و شما امر می‌کردید که اگر ندارید هم تظاهر به داشتن کنید! می‌بینید چه پتکی بر سر ارزش‌های انقلاب زده‌اید؟

همین فضا بود که شهردار وقت تهران؛ فرزند خلف پراگماتیسم ویرانگر شما، گفت تهران مدرن هزینه دارد و هزینه آن را شهروندان آن باید بدهند و  کسانی که نمی‌توانند و محروم‌اند، باید تهران را ترک کنند! انقلابی که بر مبنای ترجیح یک موی کوخ نشنیان به کاخ نشینان شکل گرفته و بنا شده بود، یک دهه بعد در زیر پتک‌های سهمگین شما، کارش به جایی رسید که محرومان را به دلیل «نداری اقتصادی»، از تهران باید اخراج کنند!

شورش‌های شهری در مشهد و اسلامشهر و... که مردم را در اعتراض به دولت شما به واکنش کشاند، یک اتفاق شوک‌آور بود چرا که تنها یک دهه بعد از انقلاب، با آن اجماع بزرگ مردمی، اتفاق نادر و غیرمنتظره‌ای به حساب می‌آمد که چرخ دهنده‌های ماشین مدیریت شما در دوره سازندگی آنها را بوجود آورد.

اختلاس 123 میلیاردی بانک صادرات در سال 74، جامعه انقلابی ایران را در شوکی دیگر فرو برد! جامعه‌ای که انتظار چنین فساد بزرگی در جمهوری اسلامی را نداشت. البته بعدا فسادهای مالی و اداری، به یک جریان عادی در مدیریت کشور تبدیل شد. به طوری که در این دو دهه گذشته تیتر روزنامه‌ها از اخبار فسادهای مالی بزرگ انباشته شده است. شما با قاطعیت و قدرت، سنگ بنای آن را گذاشتید.

آنجا که بعداً گفتید در قبال 10 میلیارد تومان هزینه سد، 500 میلیون اختلاس ایرادی ندارد. شما فساد را مشروع کردید! و راهی برای توجیه فساد باز کردید که به تدریج تبدیل به یک آزادراه چند بانده برای فساد در مدیریت کشور شد که آخرین خروجی آن، حقوق‌های نجومی 60 و 70 و 80 و... میلیونی است. درحالیکه حدود چهار میلیون نفر تحت پوشش کمیته امداد، ماهانه 50 هزار تومان مستمری می‌گیرند که اگر یارانه حذف شود، رقمشان به ده میلیون نفر می‌رسد!

با قاطعیت می‌گویم که هیچ کس غیر از شما نمی‌توانست اشرافیت، تجمل‌گرایی و ثروت پرستی را به ارزش، و ساده‌زیستی و کم هزینه بودن مدیریت کشور را در یک جامعه پساانقلابی، به ضدارزش تبدیل کند.

عمر سیاسی شما رو به پایان است اما آثار پتک‌هایی که بر پیکره انقلاب اسلامی زده‌اید، حالاحالاها بلای جان آن خواهد بود. اخیرا نیز که قدرت دفاعی جمهوری اسلامی را هدف گرفته‌اید و می‌خواهید بعد از کارستانی که در اقتصاد و مدیریت و سیاست و فرهنگ در این چند دهه بعد از انقلاب کرده‌اید، جای خالی امنیت مردم را نیز در این کارنامه پر کنید! تلاشتان را بکنید. شاید بتوانید!

بنابراین جناب هاشمی! با وجود مدعیانی چون شما برای انقلاب، پرسش لایب نیتسی یا همان پرسش عدمی، اولویت و موضوعیت دارد. در واقع با آنچنان دشمنانی و با اینچنین دوستانی مثل شما، چرا جمهوری اسلامی وجود دارد، درحالیکه طبیعتا نمی‌باید می‌بود؟

اینجاست که نقش شما در تقویت بینش توحیدی امثال من روشن می‌شود. چون پاسخ این است این ماندگاری جمهوری اسلامی علی‌رغم این دشمنان و مدعیانی مثل جنابعالی، خود مهمترین دلیل و به زبانی دیگر غیرقابل‌خدشه‌ترین دلیل برای اثبات خداوند است.

«کانت» از فیلسوفان دوران‌ساز تاریخ تفکر، بعد از دریافت نوشته‌ای از «هیوم» گفته بود که هیوم، من را از خواب جزمیت بیدار کرد و مطابق آن در کتاب «نقد عقل محض» بیان کرده است که عقل نظری قادر نیست نه در اثبات و نه در رد خداوند و دیگر مسائل متافیزیکی، حکم  معتبر بدهد. اما اگر کانت دوره جمهوری اسلامی و خصوصا مواضع و عملکرد مدعیانی مثل شما را دیده بود، احتمالا می‌گفت هاشمی من را از خواب جزمیت بیدار کرد. چرا که هاشمی در تجربه جمهوری اسلامی نشان داد خداوند آنچنان واضح و آشکار وجود دارد که حتی نیاز به استدلال عقل نظری نیست!