مقایسه کودتای ٢٨ مرداد با ١٥ جولای در گفتوگو با احمد نقیب زاده
دیکتاتوری به نام«مصدق»!/ این مصدق بود که از یک شاه لیبرال، یک پادشاه مستبد ساخت
مصدق نیز اگر میپذیرفت که یک قرارداد نیمبند با انگلیسیها ببندد شاید به مراتب بهتر بود و آن فضای استبدادی نیز به کشور تحمیل نمیشد.
عاطفه شمس- همواره از به کار بردن لفظ کودتا برای آنچه در ٢٨ مرداد ٣٢ در ایران رخ داده اجتناب میکند و در مقابل، کودتای اخیر ترکیه را به معنای واقعی یک کودتا میداند. او معتقد است مصدق با سرکشیهای خود از یک شاه لیبرال یک پادشاه مستبد ساخت. احمد نقیب زاده، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران با اشاره به نیروی مردمی که پشت اردوغان ایستاده، از اشتباهات مصدق یاد میکند و میگوید که شاید اگر مصدق موفق میشد بر سر کار بماند او نیز یک حکومت دیکتاتوری تشکیل میداد. نقیبزاده با تاکید بر اینکه به دلایل تفاوت در شرایط زمانی اساسا نمیتوان این دو واقعه را با یکدیگر مقایسه کرد، میگوید هرجا و هر زمانی که به زور متوسل شود، نمیتوان نام آن را کودتا گذاشت. مهم این است که این جریان بتواند قدرت سرپایی را سرنگون کند، در واقعه ٢٨ مرداد نیز اگر قدرت سرپا را قدرت پهلوی بدانیم این اتفاق نیفتاد، بنابراین کودتایی نیز در کار نبود. او معتقد است اگر مصدق میخواست در مقابل امپریالیسم بایستد نیازمند این بود که تمام آحاد مردم پشت او بایستند و نیرویی مانند آنچه امام خمینی(ره) در سال ٥٧ به وجود آورد، به وجود بیاورد که البته در آن صورت نیز باید بهای سنگینی را پرداخت میکرد.
در ابتدا بفرمایید در علوم سیاسی مفهوم کودتا به چه معنا است؟
واژه کودتا از دو کلمه «کو» به معنای ضربه و حرف اضافه «دو» که معادل حرف نسبیت در زبان فارسی است و «اتا» یعنی دولت تشکیل شده و به معنای ضربه دولت است. هر چیزی که سریع اتفاق بیفتد و با تندی و خشونت همراه باشد. این واژه بیشتر در قرن بیستم رواج یافت به این معنا که شما برای واژگونی رژیم سرپا به خشونت و زور متوسل شوید و آن را از میان برداشته و خود رژیم جدیدی را جایگزین آن کنید. از آنجا که این قدرت یعنی زور بیشتر در دست نظامیان است معمولا ارتش یا گروههای نظامی به این کار مبادرت کرده و قدرت سرپا را چه مشروع باشد و چه نامشروع از میان برمیدارند و خود یک رژیم اغلب نظامی را تشکیل میدهند.
مصداقهای این تغییر سریع توام با خشونت کدامند؟ به عبارت دیگر آیا میتوان به تمام وقایع مشابهی که در کشورهایی نظیر ترکیه، کشورهای امریکای لاتین و ایران رخ داده عنوان کودتا را اطلاق کرد؟
قرن بیستم کودتاهای مختلفی را در خود دارد که نمونه آن را در ایران نیز با کودتای آگوست ١٢٩٩ رضاخان داریم. اما درباره کودتا بودن یا نبودن واقعه ٢٨ مرداد نیز بحث خواهیم کرد. در کشور عراق در سال ١٩٥٨ کودتا علیه سلطنت اتفاق افتاد و برادران عارف روی کار آمدند؛ قاسم علیه حکومتهای قبل از خود کودتا کرد و بعد در سوریه و کشورهای خاورمیانه، اغلب کودتا اتفاق افتاد. در کودتای سوریه، حافظ اسد به قدرت رسید، در کودتای ١٩٥٢ نیز نظامیان مصر به سرپرستی عبدالناصر حکومت فاروق را سرنگون کرده و خود حکومت جدیدی را تاسیس کردند. بنابراین، از آنجا که در علوم انسانی واژهها خیلی دقیق نیست و کاربست آنها نیز بستگی به نظر بهکاربرنده دارد، اغلب مواقع در کشورهای مختلف اتفاقاتی میافتد که برخی به آن کودتا اطلاق میکنند و برخی دیگر آن را کودتا تلقی نمیکنند. در ترکیه طبق قانون اساسی، نقشی به ارتش واگذار شده بود که حافظ رژیم سکولار باشد بنابراین چندین کودتا اتفاق افتاد که آخرین آن را اخیرا در این کشور شاهد بودیم. در پاکستان نیز نقش مشابهی برعهده ارتش گذاشته شده بود که مجوزی برای کودتاهای مختلف محسوب میشد. در نتیجه تقریبا هرجا که نظامیان بدون پشتوانه مردمی قدرت را به دست گرفتند لفظ کودتا به آن تعلق میگیرد.
با توجه به این تحلیل، آیا ٢٨ مرداد ٣٢ کودتا بود؟
واقعه ٢٨ مرداد، اگر از بعد حقوقی به آن نگاه کنیم کودتا نبود زیرا همان پادشاهی که فرمان نخستوزیری مصدق را صادر کرده بود این اختیار را نیز داشت که طبق همان قانون او را از این سمت برکنار کند و این مصدق بود که در ٢٥ مرداد از این قانون سرپیچی کرد. شاه در برابر نیروهایی که مصدق بسیج کرده بود، قرار گرفت و در نهایت، توانست در ٢٨ مرداد او را برکنار کند. همان طور که گفتم از بعد حقوقی و از نظر ظاهری کودتا نبود اما از نظر آثار چیزی فراتر از کودتا بود. زیرا پای خارجیها به ایران باز شد و تقریبا کودتایی علیه مصدق و همچنین شاه به شمار میرفت. زیرا شاه نیز باید تعهداتی را میداد و آن آزادی عمل را از دست داد و خیلیها معتقد هستند که این مصدق بود که از یک پادشاه لیبرال یک پادشاه مستبد ساخت و کودتا یا حادثه ٢٨ مرداد سبب شد که تمام آزادیها از بین برود، رجال سیاسی به زندان بیفتند و برای مدت طولانی حکومت فردی در ایران برقرار شود.
همانطور که گفتم نظرها متفاوت است؛ سلطنتطلبان واقعه ٢٨ مرداد را جنبش مردمی تلقی میکنند که از اساس چنین چیزی نبود زیرا ارتش دخالت داشت و گروهی را نیز اراذل و اوباش بسیج کردند و در واقع، هیچ خیزش مردمی در کار نبود. اما پارهای از روحانیون نیز دست از حمایت از مصدق برداشتند. بنابراین، قضیه بسیار پیچیده است و هر کسی که عنوان کودتا را برای واقعه ٢٨ مرداد به کار میبرد باید توضیح دهد که دلیل استفاده از این کلمه چیست و کسی هم که به کار نمیبرد باید توضیح دهد که چرا آن را کودتا نمیداند.
خود شما واقعه ٢٨ مرداد را کودتا میدانید یا خیر؟
خیر، بنده چنین اعتقادی ندارم.
تحلیل شما چیست و به چه دلیل بر به کار نبردن لفظ کودتا اصرار دارید؟
ببینید مصدق اشتباهات زیادی داشت. او اگر میخواست در مقابل امپریالیسم بایستد نیازمند این بود که تمام آحاد مردم پشت او بایستند و نیرویی مانند آنچه امام خمینی(ره) در سال ٥٧ به وجود آورد، به وجود بیاورد که البته در آن صورت نیز باید بهای سنگینی پرداخت میکرد. زیرا قدرتهای استعماری نیز به این آسانی دستبردار نبودند، تحریمها شروع میشد همانگونه که پس از انقلاب اسلامی نیز شاهد بودیم که در این مبارزه ضدامپریالیستی، کارهای مختلفی علیه جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت که میتوانست بسیار دردآور باشد و آثار بدی برجای بگذارد که البته در برخی جاها گذاشت و یکی از آنها همین تحریمها است و دیگری جنگ تحمیلی بود. به هر حال، در مبارزه با امپریالیسم، تمام جنبشهایی که در قرن بیستم وجود داشتند، شکست خوردند مگر آنهایی که صبر کردند تا تحولات جهانی به نفع آنان رقم بخورد. به طور مثال ویتنام را با کره جنوبی مقایسه کنید، کره جنوبی چنین مبارزه امپریالیستی نکرد اما ویتنام ٣٠ سال جنگید و امروز با یک سرزمین سوخته روبهرو بوده و از کره جنوبی نیز بسیار عقبتر است. این است که تا تغییرات جهانی و تغییرات در ساختار قدرت جهانی صورت نگیرد این گونه مبارزات به جایی نمیرسد. مصدق نیز اگر میپذیرفت که یک قرارداد نیمبند با انگلیسیها ببندد شاید به مراتب بهتر بود و آن فضای استبدادی نیز به کشور تحمیل نمیشد.
شما آنچه در ٢٨ مرداد رخ داد را نه جنبش مردمی میدانید و نه کودتا، با توجه به تحلیلهایی که تاکنون داشتید خود شما چه لفظی را برای این رویداد پیشنهاد میکنید؟
در واقع توسل به زور برای کنار گذاشتن قدرتی که سرکش شده بود. البته همان طور که گفتم آثار آن فراتر از یک کودتا بود، پای انگلیس و امریکا به ایران باز شد و آنها سالهای زیادی در امور ایران مداخله کردند اما هرجا و هر زمانی که به زور توسل شود، نمیتوان نام آن را کودتا گذاشت. مهم این است که این جریان بتواند قدرت سرپایی را سرنگون کند، در واقعه ٢٨ مرداد نیز اگر قدرت سرپا را قدرت پهلوی بدانیم که این اتفاق نیفتاد و سرنگون نشد، بنابراین کودتایی نیز در کار نبود.
کودتاها چه نتایجی را برای جوامع مختلف در برداشتهاند؟ آیا میتوان گفت کودتاهای گوناگون نتایج تقریبا یکسانی را برای جوامع متفاوت بهبار میآورند؟
طبیعتا نتایج آنها بسیار متفاوت است. ببینید اغلب مواقع این کودتاها ضربههای سنگینی به ملتها وارد کرده است؛ مثل کودتایی که در سال ١٩٧٣ در شیلی علیه آلنده انجام گرفت و شیلی را برای مدت طولانی تحت انقیاد امریکا قرار داد. کودتاهایی که در پاکستان رخ داد نیز همین وضعیت را داشت؛ نظامیان روی کار آمدند و روند دموکراسی را مختل کردند. در واقع، هر کودتایی که صورت میگیرد چون با نیروی مردمی همراه نیست به طور معمول به استبداد و قدرت نظامی وحشتناکی ختم میشود. آنچه در مصر اتفاق افتاد یک کودتا بود اما شاید اگر اخوان المسلمین روی کار آمده بودند وضعیت مصر بدتر از این میشد. نمیتوان حکم یکسانی درباره کودتاها داد. کودتای اخیر ترکیه نیز به معنای واقعی یک کودتای بود که به شکست انجامید. در واقع، قسمتی از ارتش دست به کار اسقاط حکومت اردوغان زد اما مردم از اردوغان پشتیبانی کردند و این کودتا به شکست نظامیان ختم شد. اما به طور کلی یک چیز تقریبا در همه جا مشاهده میشود، اینکه کودتاها با دموکراسی نسبتی ندارند و روند آن را در کشورها نیز مختل میکنند.
پس شما هیچ نکته مثبتی را برای کودتاها قایل نیستید و اعتقاد دارید که کودتاها نخستین ضربه را به دموکراسی در کشورها میزنند.
بله، در واقع هرگز حکومت نظامیان دستاورد جالبی برای مردم نداشته و همیشه نیز دغدغه همه دموکراسیها این بوده که ارتش و نظامیان را از دخالت در سیاست بازدارند و برای این منظور نیز مکانیزمهای مختلفی در نظرگرفته شده است، برای اینکه نظامیان به حیطه سیاست وارد نشوند. هرچند که هر نظامی میتواند کاندیدای ریاستجمهوری شود مثل آیزونهاور که رییسجمهور امریکا شد. اما من جایی را سراغ ندارم که نظامیان وارد سیاست شده و در امور سیاسی دخالت کرده باشند و در نهایت، آثار مثبتی را بر جای گذاشته باشند، اگر هم چنین اتفاقی افتاده باشد مثل مصر در کودتای سیسی علیه مرسی، آن هم تفسیر ما است که میگوییم اگر اخوانیها روی کار میآمدند شاید به مراتب مصر دچار وضعیت بدتری میشد اما با آمدن سیسی نیز وضع خیلی بهتر نشد. به هر صورت دستاورد مفیدی نداشت، در حالی که اگر مردم مشارکت میکردند و حرکتی را شکل میدادند اوضاع شکل دیگری پیدا میکرد.
تحلیل شما از کودتای اخیر در ترکیه چیست؟ گفتید که واقعه ٢٨ مرداد را کودتا نمیدانید، فکر میکنید چه عاملی سبب شد حرکتی که علیه مصدق شکل گرفت به پیروزی ختم شود اما کودتایی که در ترکیه علیه اردوغان رخ داد خیلی زود سرنگون شد؟ به نظر شما ساختار یک نظام سیاسی چه تاثیری در نتیجه عینی آن میتواند داشته باشد؟
سوال جالبی است زیرا مصدق در مدتی که قدرت را دردست داشت اشتباهاتی را مرتکب شد که به نارضایتی اطرافیان او منجر شد. حتی مرحوم خلیل ملکی به او گفت که «راهی که شما میروید به جهنم ختم میشود اما ما همراه با شما تا جهنم هم میآییم.» یعنی ما به تو وفادار میمانیم اما میدانیم راه تو غلط است. به همین دلیل، نیروهای مختلفی که پشت سر او قرار داشتند یک به یک از او جدا شدند. به اعتقاد من حتی اگر مصدق موفق میشد او نیز در نهایت، یک حکومت دیکتاتوری تشکیل میداد. به همین دلیل، این حرکت خیلی سریع به موفقیت رسید و آب از آب نیز تکان نخورد و مصدق دستگیر شد. اما در ترکیه از یک سو اردوغان حزبی را تشکیل داده که دو میلیون نفر عضو دارد و همه آنها طرفدار او هستند، همچنین توانسته بخشهای مختلفی از جامعه ترکیه را با خود همراه کند. در سوی دیگر قضیه نیز مردم ترکیه از کودتاهای نظامیان هیچ خاطره خوشی ندارند. در گذشته که کودتاهای مختلفی در سالهای ١٩٦٠، ١٩٧١ و ١٩٨٠ در ترکیه صورت گرفت هیچ یک به نفع مردم نبود و آنها نیز این خاطرات را در ذهن داشتند. سومین عامل، وجود شبکههای مجازی بود که اجازه داد مردم به سرعت بسیج شده و در مقابل کودتاچیان بایستند. طبق تحلیل یکی از کارشناسان، برای پیروز شدن کودتا لازم بود یک وضعیت خیلی وحشتناک در ترکیه وجود داشته باشد و اتفاقاتی ناگواری صورت گرفته باشد به طوری که مردم به تنگ آمده باشند و در نتیجه با کودتاچیان همراه شوند اما چنین وضعیتی در ترکیه حاکم نبود. در اینجا عامل دیگری را نیز باید اضافه کرد اینکه مصدق در سال ١٩٥٣ بر سر کار بود و ما اکنون در ٢٠١٦ هستیم، یعنی بیش از ٦٠ سال از آن روزگار گذشته و خیلی چیزها عوض شده است. شاید اگر مصدق امروز بر سر کار بود میتوانست از طریق همین شبکههای مجازی یک بسیج مردمی خیلی گسترده صورت دهد که پشت سر او بایستند اما آن زمان چنین امکانی وجود نداشت.
به چه دلیل چنین قدرتی را برای شبکههای مجازی قایل هستید و آنها را در شکست کودتا علیه اردوغان به عنوان یک عامل، موثر میدانید؟
شبکههای مجازی امکان خوبی را در اختیار کسانی میگذارد که در بین مردم از نفوذ برخوردار هستند. اگر در دوره مصدق نیز این شبکهها وجود داشتند، میتوانستند به مردم آگاهی دهند و چند و چون ماجرا را روشن کنند. اما در آن زمان پراکندگی نیروها بسیار زیاد بود، کارشکنیهای حزب توده بود که با تحلیل غلطی که داشت فکر میکرد با وجود مصدق انگلیسیها رفته و امریکاییها میآیند و آنها برای شوروی بسیار خطرناکتر هستند. به دنبال همین تحلیلها، پارهای از رجال مثل بقایی از مصدق بریدند و تمام نیروهایی که پشت مصدق جمع شده بودند دچار تفرقه شدند و در نهایت، سرنگون کردن مصدق بسیار به سهولت انجام شد.
این امکان میتوانست در اختیار مخالفان مصدق نیز باشد و به محبوبیت او خدشه وارد کرده یا حتی سرنگونی او را تسریع ببخشد.
ببینید این اصلا قیاس بجایی نیست که بگوییم اگر در آن زمان این شبکهها بودند چه میشد. زیرا اساسا شعور سیاسی مردم در این دو دوره نیز متفاوت است. زمان مصدق، مردم را میشد به آسانی فریب داد همانطور که حزب توده این کار را میکرد. شایعات نیز بسیار رواج داشت. باید دید آیا در آن دوره مردم قادر به پذیرش یا تجزیه و تحلیل استدلالهای مخالفان مصدق نبودند یا خیر. بنابراین اساسا نمیتوان گذشته را با حال مقایسه کرد و لازم است هر موضوعی را در ظرف زمان خود آن بررسی کرد.
یعنی در آن زمان نیرویی مردمی مشابه آنچه امروز به زعم شما پشت اردوغان است، پشت سر مصدق نیز وجود داشت و تنها مشکل بسیج آنها بود؟
ببینید، مصدق وقتی روی کار آمد بسیار محبوب بود و وقتی در دادگاه لاهه شرکت کرده و در سازمان ملل سخنرانی کرد نه تنها در ایران بلکه در کل خاورمیانه محبوبیت زیادی را کسب کرد و در همه این کشورها نیز تاثیراتی را بر جای گذاشت، به طوری که ملی شدن کانال سوئز به تاثیر از ملی شدن نفت ایران صورت گرفت. اما به تدریج سیاستهای غلطی که اعمال کرد سبب شد نتواند نیروهایی را که از او حمایت میکردند در کنار خود نگه دارد. از جمله روحانیت و کسانی مثل آیتالله کاشانی و آیتالله بروجردی و دیگران با او همراهی نکردند، مردمی نیز که از مصدق حمایت میکردند خیلی آگاهی نداشتند، به همین دلیل برای سالها این مثل زده میشد که کسانی که صبح ٢٨ مرداد فریاد «زنده باد مصدق» سر داده بودند بعدازظهر «مرگ بر مصدق» میگفتند. چنین افراد نا آگاه و بیپایهای نیز در این جنبش حضور داشتند اما به هر حال جای تاسف زیادی داشت که پس از این واقعه، همه رجال سیاسی ایران از صحنه خارج شدند و حکومت فردی برقرار شد که در نهایت نیز با انقلاب اسلامی کنار رفت.
آقای دکتر، کودتاهایی را که در ترکیه رخ داده چقدر میتوان نتیجه مدرنیزاسیون آمرانه این کشور دانست؟
رابطه چندانی وجود ندارد. سردمدار مدرنیزاسیون آمرانه در ترکیه آتاتورک بود و واقعا نیز باعث توسعه این کشور شد اما کودتاهایی که بعدا رخ داد ناشی از کمبودهایی بود که در حوزه سیاسی وجود داشت، مثل رجال سیاسی کمقدرت، کمظرفیت و بدون برنامه که شرایط را برای وقوع کودتا آماده میکردند و همچنین قانون اساسی که اجازه ورود به حوزه سیاست را به ارتش داده بود. این را نیز نباید فراموش کرد که ترکیه عضو ناتو است و امریکا همیشه در آنجا حضور دارد و اگر میدید که جریانی برخلاف منافع امریکا در حال شکل گرفتن در ترکیه است جلوی آن را میگرفت اما در دهه ٨٠ سیاست امریکا به کلی عوض شد و دست از حمایت حکومتهای دیکتاتوری برداشت. در امریکایلاتین و ترکیه نیز این اتفاق افتاد؛ دست از حمایت نظامیها کشید و برعکس به دنبال اسلامی بود که بتواند در مقابل انقلاب اسلامی ایران نیز جاذبه بیشتری داشته باشد. همه اینها ورود اردوغان به قدرت را تسهیل میکرد و استفاده زیادی که او از تحریمهای ایران برد واقعا مثالزدنی است زیرا در تمام مدتی که ایران تحریم بود، ترکیه استفادههای چندگانهای برد؛ اقتصاد خود را رونق بخشید، توانست راه و جاده بسازد و شهرها را آباد کند و همه اینها به نفع اردوغان تمام شد.
در ایران وضعیت چگونه بود؟ آیا ارتباطی بین مدرنیزاسیون آمرانه پهلوی اول و کودتای ٢٨ مرداد در عصر پهلوی دوم وجود داشت؟
ایران در آن دوره واقعا یک کشور عقب افتاده بود، راهها همان راههایی بود که رضاشاه ساخته و حتی ترمیمی صورت نگرفته بود، فاصله بین شهرها و روستاها بسیار زیاد بوده و هیچ مدرنیتهای در کار نبود، اما مردم ایران همواره حس ناسیونالیستی داشته و جامعه مدنی ایران همیشه نیمه بیدار بود، نمونه آن نیز انقلاب مشروطه است که به انجام رسید. سال ٣٢ نیز در واقع یک انقلاب دیگر در تکوین بود که شکست خورد و آن شانه خالی کردن از سلطه انگلیسیها بوده و بیشتر جنبه ضد خارجی داشت تا اینکه ارتباطی با توسعه آمرانه داشته باشد. توسعه آمرانه بیشتر در انقلاب ٥٧ تاثیرگذار بود زیرا روند شبهمدرنیستی که پهلوی دوم در پیش گرفته بود جامعه را از تعادل خارج کرده بود به طوری که در یک طرف حاشیهنشینها و در سوی دیگر مرکز نشینها قرار داشتند. این موضوع تعارضاتی را به وجود میآورد، خود اصلاحات ارضی انقلاب سفید زمینههای اجتماعی انقلاب را فراهم کرده بود. بنابراین میتوان گفت در سال ٥٧ توسعه آمرانه در وقوع انقلاب دخیل بود.
ارسال نظر