عباس سلیمی نمین نوشت: همزمان با اوج‌گیری دوری از موج بیداری اسلامی در دهه 80‌، جبهه طرفدار صهیونیزم و حاکمان وابسته ضمن تلاش گسترده برای به انحراف کشاندن جهت‌گیری مطالبات توده‌های مردم مسلمان برنامه خود را با هدف معکوس کردن روند معادلات منطقه به اجرا گذاشتند. به زعم آنان حتی کودتای نظامی در مصر نمی‌توانست حرکت جهان اسلام برای آزادی فلسطین اشغالی و پایان دادن به سلطه صهیونیزم و حامیان غربی آن را دچار انحراف سازد. به باور اسرائیل، آن چه می‌توانست مقاومت جهان اسلام در برابر برنامه محو کامل فلسطین را درهم شکند، فروپاشی در کشورهای همراه با جبهه مقاومت و به ویژه هم مرز با آن بود. بر این اساس نیروهایی که طی سال‌ها از کشورهای مختلف و در پوشش آموزش‌های علوم دینی به عربستان انتقال یافته بودند تا در برنامه تغییر نقشه خاورمیانه به کار گرفته شوند بعد از کلید خوردن یک چالش داخلی به سوریه گسیل داشته شدند. ترکیه نیز در رؤیای برخورداری از موقعیت ویژه در «خاورمیانه جدید» تمامی اهتمام خود را به تغییر حاکمیت سیاسی در دمشق معطوف داشت. هر چند مدیریت وهابی‌ها و تکفیری‌های گردآوری شده در سوریه و سپس عراق سرابی بیش نبود، اما آنکارا تمامی اصول همجواری با یک کشور اسلامی دیگر را برای دست‌یابی به موقعیت برتر در چارچوب برنامه مشترک مثلث اسرائیل، سران کشورهای سرمایه‌داری و عربستان زیر پا گذاشت.

آنچه در این میان قابل تأمل می‌نمود پافشاری برخی سیاستمداران داخلی بر جرقه نخست در سوریه و نوع تعامل دمشق با آن بود. این صاحب نظران با تکیه بر لایه ظاهری رخدادهای اولیه سوریه، سیاست ایران را مبنی بر حمایت از حاکمیت قانونی در این کشور را زیر سؤال می‌بردند و هر نوع اقدام بازدارنده با هدف جلوگیری از فروپاشی سیاسی در دمشق را لطمه بر اعتبار جمهوری اسلامی عنوان می‌داشتند. طولی نکشید که ابعاد گسترده برنامه‌های به اجرا درآمده در سوریه و سپس تسری آن به عراق آشکار شد و حتی اسرائیل اقدام به بمباران مناطقی از سوریه کرد. با روشن شدن اهداف بر هم زدن معادلات منطقه و درگیر کردن مسلمانان با یکدیگر و تخریب زیرساخت‌های کشورهای مسلمان، این سیاستمداران پر مدعای داخلی به جای اذعان بر برداشت سطحی خود از معادلات پیچیده و چند لایه در دستور کار قرار گرفته در منطقه با توجیهات مختلف بر درستی رهنمودهای (!) خود تأکید می‌ورزیدند. برای نمونه، زمانی که تروریست‌های گسیل داشته شده به سوریه از هیچ جنایتی دریغ نمی‌ورزیدند و از سلاح شیمیایی نیز استفاده کردند جناب آقای هاشمی در مجمع تشخیص مصلحت نظام انگشت اتهام را به سوی دولت سوریه گرفت و یک بار دیگر بر عدم لیاقت دمشق در بهره‌گیری از حمایت تهران تأکید ورزید؛ این درحالی بود که تا آن روز هیچ مرجع بین المللی این اتهام را متوجه حاکمیت سوریه نکرده بود. بعدها نیز بر همگان روشن شد که این جنایت مربوط به تروریست‌ها بوده است. متأسفانه در آن دوران آقای احمدی‌نژاد نیز در جایگاه ریاست جمهوری با توجیهات مشابه آقای هاشمی رفسنجانی تا پایان دولت خود حاضر به همراهی با سیاست‌های نظام در مورد سوریه نشد. وی نیز برای گریز از تبعات برداشت غلط خود از مسائل مهم و پیچیده سیاسی و تن ندادن به سیاست نظام اظهارات متفاوت و متناقضی را از خود به ثبت رسانده است. از جمله اخیراً در مشهد عنوان داشته است: «الان در منطقه ببینید دو طرف درگیری، اسلحه از کجا می‌خرند؟ هر دو از نظام سلطه اسلحه خریداری می‌کنند و اصلاً خود نظام سلطه این برنامه را ریخته.»

این سخن که به نوعی در توجیه انفعال کامل ایشان در قبال سوریه بر زبان رانده شده با توجه به عینیات در منطقه بی نیاز از تجزیه و تحلیل است، اما از این نکته نمی‌توان گذشت که خود رأیی برخی سیاستمداران می‌توانست چه عواقب هولناکی برای جهان اسلام رقم زند. داشتن دیدگاه‌ها و برداشت‌های سیاسی مختلف نه تنها عیب نیست بلکه لازمه رشد سیاسی در یک کشور است، اما زمانی که سیاستی در کشور اتخاذ شد پافشاری بر رأی و نظر شخصی خطا و جفایی بزرگ بر مصالح عمومی است. به جای بیان اظهارات متناقض مناسب‌تر خواهد بود که سیاستمدارانی چون آقای احمدی‌نژاد به کم تجربگی و خودخواهی خود اذعان دارند؛ زیرا اگر قرار بود برداشت‌های آنان در دستور کار نظام قرار گیرد امروز جهان اسلام در آتش تفرقه می‌سوخت و صهیونیست‌ها به ایده‌آل خود نائل آمده بودند. حال آن که با تدبیر نظام و مقاومت در برابر دشمن و کج فهمی برخی به اصطلاح سیاستمداران داخلی برنامه جامع جبهه صهیونیزم در آستانه شکستی فاحش قرار گرفته است.