با سامان محمدی دقایقی را به گفت‎وگو نشستیم و او هم به سوالات ما در مورد اقدامات تروریستی و مسائل عقیدتی گروه پاسخ داد. محمدی فرمانده عملیاتی بوده و بسیاری از عملیات‎‎ها را فرماندهی کرده است. این تروریست پس از حدود پنج سال متواری بودن سرانجام دستگیر شد.

شما در گروهک تکفیری‎ای عضو بودید که ماموستا برهان‎ عالی را ترور کرده است، ابتدا می‎‎خواهیم بدانیم که برهان عالی را به چه علت انتخاب کردید؟

برهان عالی از جمله افرادی بود که در مورد سلفیت ردیه می‎داد، یعنی به نوعی در مقابل سلفیت می‎ایستاد. بزرگ ما عبدالحمید عالی بود که الان فراری است و در مالزی به سر می‎برد، او هم نمی‎توانست از لحاظ علمی با ماموستا برهان عالی مباحثه و مناظره کند. در واقع این برهان عالی بود که به علوم دینی تسلط داشت و ما حریفش نمی‎شدیم. وقتی که کاملا به این نتیجه رسیدیم که امکان شکست ایشان در بحث و مناظره و کلا از طریق علمی وجود ندارد، در گروه تصمیم بر این شد تا ایشان را حذف کنیم. ایشان درواقع اولین سوژه ترور بودند.

در شورای فرماندهی این تصمیم گرفته شد؛ در این شورا کاوه شریفی با نام مستعار ابوبکر، فرهاد رحیمی و طالب ملکی با نام مستعار ابوذر حضور داشتند و تصمیم می‎گرفتند. ترور به عرفان احمدی و یونس عبدی واگذار شد و برنامه‎ریزی هم این‎گونه بود که این دو به بهانه سوال شرعی ایشان را از خانه یا مسجد بیرون بکشند و ترور کنند.

شما گفتید ماموستا برهان عالی مقابل سلفیت می‎ایستاده و در مورد آن ردیه می‎داده است، اما سلفیت حتی مورد قبول شیعیان هم هست، چطور یک ماموستای اهل سنت، آن هم شخصی با علم و تسلط برهان عالی سلفیت را رد می‎کرده است؟

نه! منظورم از سلفیت همان افکار تکفیری است؛ در واقع سلفیت تکفیری که به غیر از خودش هر اندیشه دیگری را کافر می‎داند. در این اندیشه فرقی نمی‎کند که فرد شیعه باشد یا سنی، عالم دین اسلام باشد، روحانی باشد یا یک فرد عادی، اگر تفکراتش خلاف نظر ما می‎بود، باید تکفیر می‎شد.

ماموستا شیخ‎الاسلام هم هدف تروریستی گروهک موسوم به توحید و جهاد بود. در مورد ایشان هم توضیح می‎دهید؟

بعد از انجام ترور برهان عالی، ترور ماموستا شیخ‌الاسلام هم در دستور کار قرار گرفت و به ما گفتند که شما باید یک کاری انجام بدهید.

مگر شما چه سمتی در گروه داشتید؟

من در گروه یکی از اُمرا بودم که چند نفری تحت مسئولیت من بودند و گاهی به ما ماموریت‎‎هایی محول می‎شد که ترور ماموستا شیخ‌الاسلام هم از جمله این ماموریت‎ها بود.

شما نمی‎پرسیدید که چرا باید فلان کس را ترور کنیم؟

بله، اتفاقا بعد از اینکه به من گفتند باید ماموستا شیخ‎الاسلام را بزنی، من گفتم که برهان عالی مشرک بود و ترور شد، جرم شیخ‎الاسلام چیست که باید ترور شود؟ در جواب گفتند که ایشان عضو خبرگان است و نظام ایران هم که نظام طاغوت است، پس یک چنین شخصی که در چنین جایگاهی برای نظام طاغوت خدمت می‎کند، حتما باید حذف شود.

حالا وقتی به اقداماتی که کردی فکر می‎کنی، چه حسی داری؟

(به‎شدت گریه می‎کند). الان که قرآن و حدیث را مطالعه می‎کنم، متوجه نمی‎شوم فهم و عقیده ما چه بوده که این کار‎ها را مرتکب شد‎یم، واقعا نمی‎دانم چه‎کسی از کار‎های ما راضی شده است. حتی یک آیه قرآن را هم نمی‎توانم برای توجیه کار‎هایی که کرده‎ام پیدا کنم. ما کسانی را کشتیم که اهل نماز و روزه بودند. همین آقای خلیل ابراهیم فرهادی که طلافروشی داشت، یکی از افرادی بود که به اسلام ملتزم بود و به دینداری در شهرشان مشهور بودند.

ماموستا برهان عالی امام جمعه سنندج بود و ماموستا شیخ‌الاسلام هم از بزرگان دینی شهر سنندج بود که مردم ایشان را قبول داشتند (گریه ادامه صحبت‎هایش را قطع می‎کند.)

به‎نظرت این کسانی را که در کنار تو یا به‎عنوان مسئول تو در این گروه فعالیت می‎کردند، می‎شود به‎عنوان جوانان اهل سنت نام برد؟

این‎ها که خودشان ادعا می‎کنند ما اهل سنت واقعی هستیم. من هم تا در این گروه بودم این تصور را داشتم، ولی حالا می‎فهمم که ما سلفی تکفیری بوده‎ایم. ما دقیقا افکار خوارج را دنبال می‎کردیم، ما در واقع ادامه همان خوارج بودیم. اهل سنت این‎طور که ما عمل کردیم نیستند. مثلا ما ادعا می‎کردیم که پیرو امام شافعی هستیم، اما در عمل فقط در یکی دو مورد جزئی امام شافعی را قبول داشتیم. بعضی جا‎ها من خودم می‎دیدم که سلفی‎‎های تکفیری امام شافعی را هم تکفیر می‎کردند. اصلا هر چهار شاخه اهل سنت را تکفیر می‎کردند و ادعا می‎کردند که این چهار نفر هیچ‎کدام حدیث نمی‎دانستند، عقاید غلط داشتند و اصلا کافر بوده‎اند.

اهل سنت واقعی به کسی می‎گویند که یا پیرو امام شافعی باشد یا از ابوحنیفه پیروی کند یا امام احمد را قبول داشته باشد یا امام مالک، یعنی یا حنبلی باشد یا مالکی. غیر از‎ این چهار حالت دیگر اهل سنت نیست، سلفیت تکفیری ائمه این چهار مذهب را تکفیر می‎کند، پس نمی‎شود به آن‎ها گفت که اهل سنت هستند. همان‎طور که گفتم ما در واقع همان خوارج بودیم که حالا در این دوران اسم‎مان عوض شده است.

سران جریان سلفی در مورد فعالیت‎‎های شما چه نظری دارند و در مورد شما چه می‎گویند؟

مشخصا در مورد گروه ما صحبت نشده است یا نظر نداده‎اند؛ بزرگان جریان سلفیت جهادی که صاحب کتاب‎‎های بزرگی در سلفیت هستند و خودشان بنیانگذار فکری سلفیت هستند، اقدامات مشابه ما را رد می‎کنند. این افراد اقدامات داعش و النصره را هم رد می‎کنند و معتقد‎ند که این گروه‎‎ها همان خوارج هستند و توصیه می‎کنند که اصلا وارد این گروه‎‎ها نشوید. یکی از این علما در یک برنامه تلویزیونی هم شرکت کرده بود که ترجمه فارسی آن می‎شد «کمک کردن به کافر‎ها برای از بین بردن داعش» یعنی این فرد که خودش از سران سلفیت است در مورد داعش چنین نظری دارد. یا نمونه دیگری از این علما در مورد خوارج زمان رسول خدا می‎فرمایند که این افراد مردم را به‎خاطر برخی گناهانی که انجام داده‎اند به راحتی می‎کشتند. مثلا اگر شخصی شرب خمر می‎کرد، می‎گفتند این کافر است و او را می‎کشتند، یکی دیگر از بزرگان سلفیت هم من شنیدم که در این مورد می‎گوید این اقدامات اشتباه بوده است و گروه‎‎هایی مثل داعش در حال حاضر کسانی را می‎کشند که در مسجد نماز اقامه می‎کنند و لااله‎الا‎الله می‎گویند. حالا ما که نگاه می‎کنیم، می‎بینیم که عملکرد ما هم دقیقا مانند داعش بوده است و فرق چندانی نداشته است.

چند سال از جنایات گروه توحید و جهاد گذشته است؟

سال 1388 بود، تقریبا هفت سال گذشته است. اوج فعالیت و ترور‎های ما و مواردی را که گفتم در سال 88 بود.