نهم مردادماه، سالروز کشتار حجاج ایرانی
گفتوگوی با علی فریدونی، عکاس حاضر در کشتار حجاج/حفظ عکسها از جانم مهمتر بود
نهم مردادماه، سالروز کشتار حجاج ایرانی به دست نیروهای امنیتی عربستان سعودی است. 275 ایرانی در حج خونین سال 66 به شهادت رسیدند و صدها تن مجروح شدند. آقای علی فریدونی، عکاس اعزامی خبرگزاری ایرنا به این مراسم بود. با او درباره خاطراتش از حوادث آن روز به گفتوگو نشستیم.
شما را معمولاً بهعنوان عکاس جنگ میشناسند. لطفاً کمی بیشتر خود را معرفی بفرمایید.
من علی فریدونی هستم. قبل از انقلاب استخدام خبرگزاری ایرنا شدم و بعد از انقلاب بهصورت تجربی عکاسی را پیگیری کردم. با آغاز جنگ و فرمان حضرت امام (رحمهاللهعلیه)، بهرغم اینکه متأهل بودم و 2 فرزند هم داشتم، اما جنگ در اولویت زندگیام قرار گرفت. در سلسله عملیات گوناگون در جبهه حضور داشتم و تجربه کسب میکردم. در مناطق گوناگون، از اعزام نیرو تا بازگشت آزادگان و خط مقدم و ... هم بودم. در طول سی و سه ماه، بیش از 22 عملیات را تجربه کردم و بیش از 25 هزار فریم ثبت کردهام که بخشی از آنها در کتاب «عکاسان جنگ، علی فریدونی» منتشر شده است.
در حالیکه این مراسم یک مراسم خبری بود، چه شد که شما به مراسم حج اعزام شدید؟
در این مراسم عکاسی کردن فوقالعاده سخت است. برخی استادان من در ایرنا فرموده بودند که هر دوربینی را که وهابیها میدیدند، طرف را بازداشت میکردند و دوربینش را میشکستند. آن سال آقای رسول قدیری نیا که دبیر عکس ایرنا بودند، با توجه به شرایطی که تجربه کرده بودم، من را بهعنوان عکاس تشویقی برای این مراسم انتخاب کرد. طبق روال چند سال بعد نوبت من برای عکاسی از این مراسم میرسید اما شرایطی که وجود داشت منجر به اعزام من شد. فکر میکنم از مجموعه رسانههای آن موقع بیش از ده عکاس و خبرنگار برای پوشش این مراسم اعزام شدند.
ما اعزام شدیم و در بعثه مشغول به کار خودمان بودیم. یک مراسمی در مدینه انجام شد. با جمعیتی بسیار زیاد و بدون هیچگونه درگیری مراسم انجام شد. ما هم عکاسی کردیم. آن مراسم خیلی مورد توجه قرار گرفت و پوشش گسترده داده شد. بعد از آن اعزام شدیم به مکه. مثل هر سال، چند روز قبل از راهپیمایی برائت از مشرکین، نماینده ایران با وزیر حج عربستان سعودی دیداری برای هماهنگی و انتخاب مسیر داشتند. مسیرها انتخاب شد، هماهنگ شد و اجازه راهپیمایی برائت از مشرکین را دادند؛ اما ما غافل بودیم که آنها میخواستند انتقام مراسم مدینه را از شیعیان و مسلمان در مکه بگیرند. حتی روز قبل از راهپیمایی یک ماکت خیلی بزرگ از قدس را بچهها ساخته بودند و جلوی بعثه گذاشته بودند. شب قبل از مراسم نیروهای امنیتی عربستان گشتهای زیادی زدند و دور تا دور بعثه را شناسایی و نیروهای مسلحشان را مستقر کردند؛ اما ما هنوز هم فکر میکردیم که این کارها به خاطر امنیت است. صبح روز راهپیمایی هم که تیربارها و تانکها مستقر شدند ما غافل بودیم از اتفاقی که برایش برنامهریزی کرده بودند.
جمعیت چطور بود؟
در حج آن سال تعداد زیادی از بچههای جبهه و جنگ هم حضور داشتند. کسانی که عمدتاً زیر سی سال داشتند. بعضیهایشان با همسرانشان حضور داشتند. از بسیاری از کشورهای اسلامی در مراسم راهپیمایی آن سال حضور پیدا کردند. شاید به میلیون میرسید جمعیتی که در آن روز گرد آمده بودند.
شما در زمان حادثه کجا بودید؟
من در طبقه نهم که نماینده ایران در حال سخنرانی بود حضور داشتم. از آن ارتفاع و با لنز واید هم امکان ثبت همه جمعیت وجود نداشت. تقریباً ده دقیقه به پایان مراسم مانده بود که با بیسیم اطلاع دادند که راهپیمایان با نیروهای امنیتی درگیر شدهاند. بلافاصله مراسم قطع شد. عدهای با آسانسور به پایین رفتند ولی من بر اساس تجربهام در میدان جنگ، همه 9 طبقه را از پله به پایین آمدم.
به پایین که رسیدم، دیدم مجروحان در حال بازگشتاند. من هم عکاسی میکردم و سعی میکردم به جلو بروم تا ببینم چه اتفاقی در حال افتادن است. همینطور که جلو میرفتم و مجروحان ایرانی و غیرایرانی را میدیدم، احساس کردم که شرایط عین روز عاشوراست. داشتند مدام میکشتند و قتلعام میکردند. بهویژه پیرزنان و پیرمردان و جانبازان و معلولان از همه بیشتر آسیبدیده بودند. من جلو میرفتم و میدیدم که قمقمه و کفش و چادر در خیابان ریخته است. تا اینکه به خط مقدم رسیدم. آنجا دیدم که واقعاً درگیری مسلحانه است. پشت سطلهای بزرگی که بود کمین گرفتم و عکاسی کردم. میدیدم که از بالای ساختمانهای نیمهکاره و پلها و … با آجر و سنگ و باتوم و چماق و تیر مستقیم و ... جمعیت را میزنند و جمعیت وحشتزده در حالی عقبنشینی است. شرایط خیلی وحشتناک بود و توصیف کردن شرایط، بعد از سالها هنوز برایم سخت است. من چنین وحشیگریای را نزد بعثیها در جبهههای جنگ هم ندیده بودم.
شعارهای جمعیت چه بود؟ آیا رفتارهای تحریککننده انجام شده بود؟
نه اصلاً، شعارها هماهنگ شده بود و مثل همه برنامههای دیگر مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل گفته میشد. سالهای قبل هم همینها گفته میشد اما مشخص بود که آنها میخواستند زهرچشم بگیرند. من بهعنوان یک عکاس خبرنگار حس کردم که برنامهریزی آمریکایی و اسراییلی برای از بین بردن وحدت انجام شده بود.
شرایط خود شما چطور بود؟
من از ناحیه صورت و کمر مجروح شده بودم و بهرغم اینکه تجربه زیادی در جبههها داشتم، اما واقعاً ترسیده بودم. تنها کاری که از دستم برمیآمد این بود که لنز وایدم را روی دوربین بستم و دوربین را بالا گرفتم و بدون اینکه نگاه کنم عکس میگرفتم. بعداً که عکسها را ظاهر کردیم، دیدم که یک لشکر دارند به سمت ما میآیند و قتلعام میکنند. حلقههای عکس من تمام شد. از اینجا به بعد حفظ این عکسها از جانم برایم مهمتر بود. چون تنها سند این اتفاق بود. با شرایط خاص توانستیم عکسها را خارج کنیم. چفیهای خونی دورشان پیچیدم و در میان خانمها حرکت کردم و دوربینها و فیلمها را تقسیم کردیم.
همین عکسهای اندک هم بسیار کم دیده شدهاند، علت چیست؟
بعد از آن یک مسابقهای برگزار شد با عنوان حج خونین. متأسفانه خیلی کم عکس به آن جشنواره رسید. البته هفت فریم از عکسهای من برگزیده شدند ولی بعد از آن هرگز اجازه ارائه پیدا نکردم. البته در پوستر سال بعد از کشتار هم یکی از عکسها استفاده شد. حتی سال 89 که بازنشسته شدم و در خانه هنرمندان پاسداشتی برایم گرفته بودند، وزارت ارشاد دولت دهم به بهانه به هم خوردن روابط ایران و عربستان مانع نمایش این عکسها شد.
ارسال نظر