فروغ جاویدانی که به دروغ جاویدان تبدیل شد
پرونده هشت سال دفاع مقدس در بعد سختافزاری آن با شکست منافقان در عملیات مرصاد بسته شد.
عملیات مرصاد روز پنجم تیرماه سال 1367 با رمز یا صاحب الزمان (عجلالله تعالی وجه الشریف) ادرکنی برای مقابله با حرکت منافقین و بازپسگیری مناطق اشغال شده انجام گرفت.
در این عملیات که با فرماندهی سپاه پاسداران انقلاباسلامی و با پشتیبانی هوا نیروز ارتش اجرا شد، رزمندگان از سه محور چهارزبر، جاده قلاجه و جاده اسلام آباد - پل دختر وارد عمل شدند و نیروهای ضد انقلاب را تا پشت نوار مرزی عقب راندند؛ اما قوای ارتش عراق، ارتفاعات مرزی را همچنان در اشغال خود نگه داشتند.
در عملیات مرصاد، بیش از 120 دستگاه تانک، 400 دستگاه نفربر، 240 قبضه خمپارهانداز 60 و 80 میلیمتری و 30 عراده توپ 106 میلیمتری دشمن منهدم شدند. همچنین بیش از 20 تیپ مشترک منافقین و ارتش عراق متلاشی شد و تعداد کشته و زخمیهای دشمن از مرز 4800 تن گذشت. در این عملیات، نزدیک به 1000 قبضه آر.پی.جی 7، 700 قبضه تیربار کلاشینکف، دهها دستگاه خودرو، دهها دستگاه تانک و نفربر، تعدادی تجهیزات پیشترفته الکترونیکی و مخابراتی و مقادیری اسناد درون گروهی منافقین به دست رزمندگان ایران افتاد.
شش روز پس از قبول قطعنامه 598 توسط ایران و در شرایطی که نیروهای عراقی با زیر پا گذاشتن توافقات ۵۹۸ مجددا به خرمشهر حمله کرده و تا آستانه تصرف آن پیش رفته بودند، سازمان مجاهدین عملیاتی با نام فروغ جاویدان را آغاز کرد.
مسعود رجوی در شب آغاز عملیات گفت: براساس تقسیمات انجام شده، ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید!!! کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند. از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور میدهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. پایگاه هوایی تبریز را هم با هواپیما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد. علاوه بر آن، ضد هوایی و موشک سام ۷ هم که داریم و هوانیروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستونها خواهد بود. از نظر هوایی ناراحت نباشید، چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و تمام ماشینها به صورت ستون حرکت میکنند.
اما شکست در عملیات دروغ جاویدان، باعث شکستهشدن رجوی در ذهن تعداد زیادی از نیروها و ریزش سازمان گردید؛ به طوریکه تعداد کثیری از اعضا و هواداران سازمان جدا شدند. در توجیه شکست عملیات ، رجوی گفت: تمامی اتکاء ما به ارتش و ایدئولوژیمان بود و روی عناصر سیاسی کار جدی صورت ندادهایم .
اجرای عملیات در نگاهی کوتاه
به محض صدور فرمان لازم، نیروهای سازمان منافقین، خط مرزی را در نوردیده و با استفاده از خودروهای وانت که بر روی آنها مسلسلهای سنگین نصب شده بود و همچنین با استفاده از نفربرهای زرهی و زرهپوشهای چرخدار روسی و فرانسوی¬PMP و بنهارد و 60PTR، پیشروی مکانیزه سریع خود را آغاز کردند. در موج اول حمله حدود 2200 نیروی مسلح زن و مرد حضور داشتند.
هواپیماهای جنگنده «میگ 23» و «میراژاف یک» عراقی به منظور حفاظت از نیروهای عملکننده در برابر دخالت احتمالی نیروی هوایی ایران، اقدام به پروازهای گشتی مسلحانه و برقراری پشتیبانی هوایی نزدیک کردند. پیشروی اولیه سبب شد تا این نیروها به عنوان یک نیروی کاملاً غافلگیر کننده و قوی پیشروی کنند و به شهر اسلام آباد واقع در 100 کیلومتری (خط حرکتشان) دست یابند. آنها نیروهای موجود در این شهر را غافلگیر کرده و پادگان و مناطق و موقعیتهای حساس این شهر را ظرف مدت زمان کوتاهی (چند ساعت) به اشغال خود در آوردند.
نیروهای بعدی با بهرهگیری از موفقیتهای به دست آمده، در چهارچوب برنامه تعیین شده برای دستیابی به شهر تهران، حمله خود را از سر گرفتند. بدیهی بود که در پشت سر خود، از هیچگونه اقدام دفاعی یا نیروی تامینی در جادهها برخوردار نبودند. رهبران ایران به اطلاعات جامعی در مورد محور و اهداف عملیات و میزان نیروهای عمل کننده (سازمان منافقین) دست پیدا کردند و با به حرکت درآوردن تعدادی از یگانهای سپاه پاسداران، که دارای ویژگیهای حرکت سبک و سریع بودند و از وسایل نقلیه سریع و کوچک استفاده میکردند، واکنش سریعی در مقابل این رویداد نشان دادند. تعدادی از ارتفاعات و تقاطع جادههای ارتباطی در فاصله بین اسلام آباد و کرمانشاه را به کنترل خود درآورده و با نیروهای مقدم منافقین درگیر شدند. آنها توانستند تا هنگام آمادگی و تجمع نیروهای سپاه پاسداران از مناطق مختلف در محور عملیات، منافقین را زمینگیر و خطوط ارتباطی آنها را در چند نقطه قطع کنند.
چگونه سازمان منافقین تصمیم به عملیات گرفت؟ پس از عملیات مهران، در جمعبندی سرکردگان سازمان، هدف عملیات نهایی، تهران منظور شد و برای رسیدن به حداکثر توان برای انجام این عملیات یک مقطع 3 ماهه در نظر گرفته شد و بلافاصله اعزام اعضا سازمان از ایران و خارج از کشور به عراق، به طور وسیعی آغاز شد. همچنین سازمان در این مقطع به منظور جذب اسرا و استفاده از آنها در عملیات نهایی فعالتر شده بود. افراد تازه وارد و نیروهای ارتش سازمان تحت آموزش و مانورهای فشرده قرار گرفته بودند و در آموزشهای جدید، آموزش سلاحهای ضد هوایی هم منظور شده بود.
پیش از این منافقین در تحلیل درونگروهی خود، امکان موافقت ایران با قطعنامه 598 را غیرممکن دانسته و به صراحت اعلام میکردند: تنها در صورتی جمهوری اسلامی قطعنامه را خواهد پذیرفت که به لحاظ سیاسی ـ نظامی و اقتصادی به بنبست کامل برسد. به عقیده آنان ، این اقدام به منزله فروپاشی نظام خواهد بود.
تحلیل رجوی در مورد نتیجه جنگ ایران بود که ایران به دلیل بسته بودن تمامی راههای بازگشت به صلح با عراق، ناچار به ادامه جنگ خواهد بود. هر قدر هم جنگ به طول بینجامد، از یک طرف توان نظامی و اقتصادی ایران بیشتر تحلیل میرود و از طرف دیگر بازگشت به سمت آتشبس و صلح غیر ممکنتر میشود و این جنگ تا شکست ایران ادامه خواهد یافت. با اعلام خبر پذیرش قطعنامه از سوی ایران، نقشهها و طرحهای قبلی سازمان با بنبست مواجه شد. در آن شرایط، سازمان در کنار امیدواری به داشتن پشتوانه خرده عملیاتهای مرزی، حمایت نمایندگان کنگره و سنای آمریکا را نیز یدک میکشید.
در 30 خرداد 1367، نمایندگان کنگره و 14 سناتور آمریکایی طی نامهای به جرج شولتز وزیر خارجه وقت آمریکا، از وی خواسته بودند که به جنبشهای مقاومت داخلی در ایران توجه کند و در همین راستا حمایت از سازمان منافقین ـ مستقر در عراق ـ را اکیدا توصیه کرده بودند. مروین دایملی نماینده کنگره آمریکا در روز دوشنبه 6 تیر ماه 67 در تظاهرات سازمان در واشنگتن شرکت کرده و طی سخنانی که از یکی از شبکههای تلویزیونی آمریکا هم پخش شد اظهار داشت: نباید دست از تلاش کشید، مطمئن باشید که با کمی صبر و تلاش بیشتر به زودی از مهران به تهران رژه خواهید رفت. سازمان نوار ویدئویی سخنرانی مزبور را برای کلیه کادرهای سازمان پخش کرد.
سازمان منافقین برای فرار از وضعیت به وجود آمده ناشی از پذیرش قطعنامه توسط ایران، مجبور شد دست به حمله بزند تا به قول رجوی از سوخت رفتن نیروها جلوگیری نماید.
پیامدهای عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) در سازمان منافقین
یکی از پیامدهای این عملیات، زیر سوال رفتن خط استراتژی سازمان، به تبع آن زیر سوال رفتن سرکردگی آن بود. سازمان استراتژی و برنامههای مختلفی را از ابتدای تاسیس و خصوصا پس از پیروزی انقلاب مورد آزمایش قرار داده بود که با ورود به فاز جدید و تشکیل ارتش آزادیبخش، همه آنها را به نوعی مردود و بیجواب قلمداد کرده بود و تنها راه مبارزه و براندازی نظام را مبارزه مسلحانه و جنگ نوین ارتش آزادیبخش دانسته بود.
رجوی با مطرح کردن این قضیه که صلح طناب دار رژیم است و هیچ گاه رژیم صلح نمیکند، اقدام به عملیاتهای جدار مرز و نهایتا چلچراغ و فروغ نمود و چون در عملیات فروغ جاویدان با شکست مواجه شد و صلح و آتشبس نیز میان ایران و عراق نیز برقرار شد. لذا برای جبران این مساله، رجوی علت شکست و ناکامی را در پرسنل سازمان و بیایمانی و ضعف آنها عنوان کرد و گفت: اگر ایراد و مشکلی هست در خود شماست؛ خط مشی ما مشکلی نداشته است.
سازمان همواره با فرافکنی و برخوردهای ایدئولوژیک مترصد توجیه عملکرد خود میباشد. پس از شکست در عملیات فروغ، رجوی در یک نشست طولانی در عراق، علت شکست را به نیروها و ضعف ایدئولوژیک آنان معطوف داشت تا سرپوشی بر محاسبات غلط (اطلاعاتی و تحلیلی) خود بگذارد. رجوی آخرین نقطه پیشروی (تنگه چارزبر=تنگه مرصاد) نیروهایش را بهانه کرد و اعلام داشت: شما در تنگهی چارزیر گیر نکردید، بلکه در تنگه توحید، زمینگیر شدید. ضعف ایدئولوژیک شما باعث گردید تا در تنگه آرزوها و خصلتها و خواستههایتان درجا بزنید.
سپس با یک برنامهریزی قبلی تعدادی از نفرات را صدا زد و از آنان سوال کرد: وقتی به تهران میرسیدی چه کاری برایت اولویت داشت؟ و سوال شونده بیدرنگ پاسخ میداد: قصد داشتم پیش پدر و مادرم بروم و این پیروزی را به آنها تبریک بگویم. رجوی خطاب به بقیه نیروهای حاضر، از این روحیه به مثابه مادی شدن خصلتهای بورژوازی یاد نمود و آن را در تضاد با ایدئولوژی مجاهدین خواند و گفت: خب، معلوم است با این تفکر، بایستی در چارزبر گیر میافتادیم، وقتی دیدار با فامیل بهانهای برای رسیدن به هدف میشود، بالتبع از جوهر و تقدس هدف غائی میکاهد.
این خط در وادار کردن نیروها به خسّت و کمکاری و بیایمانی و عدم باور به تواناییهای خویش که در جلسات عمومی انجام شد، نمود پیدا کرد. به رغم این کار، شکسته شدن رجوی در ذهن تعداد زیادی از نیروها باعث ریزش نیرو گردیده، تعداد کثیری از اعضا و هواداران سازمان جدا شدند. در راستای همین شکست، شعار محوری سازمان هم که صلح و آزادی بود زیر سوال رفت. به همین دلیل است که رجوی همیشه در سخنرانیهایش پس از عملیات فروغ، تاکید مینماید که ما زاییده جنگ نبودیم که با صلح از بین برویم و دایم بر این موضوع توقف و تاکید خاصی داشت زیرا در ذهن افراد این سوال مطرح شد که ما برای تحقق صلح مبارزه میکردیم. اکنون که صلح محقق شده چرا باید مبارزه کرد؟
استراتژی جرقه و جنگ
پس از این نیز رجوی استراتژی جرقه و جنگ را دنبال میکرد (جرقه از سازمان، جنگ از دو رژیم ایران و عراق) قبول قطعنامه 598 از طرف نظام و شکست عملیات فروغ، استراتژی جنگ مسلحانه سازمان را به بنبست کشانید و یا حداقل این نگرانی را به دنبال داشت که پس از آتشبس میان بغداد و تهران، تکلیف سازمان – ارتش آزادیبخش و مشی مسلحانه چه خواهد شد؟
رجوی در یک نشست اختصاصی با اعضا به این مهم پرداخت و با رسم یک مثلث روی تابلو نوشت: یک ضلع این مثلث صلح است، یک وجهاش جنگ است و ضلع سوم نه جنگ و نه صلح. ضلع سوم شرایط فعلی است که ما را قفل کرده و اگر این حالت به سمت صلح برود بیشک مجاهدین در خاک عراق به پایان خواهند رسید، لذا وظیفهی ما این است که زمان را جلو بکشیم.
رجوی ادامه میدهد : جامعهشناسی و روانشناسی طرف عراقی و رژیم، مبین آن است که هیچکدام در پی صلح دائم نیستند و قطعا روزی جنگ دومی آغاز خواهد شد، وظیفه ما این است که ضلع فعلی این مثلث (نه جنگ و نه صلح) را به سمت ضلع دوم یعنی جنگ دوم سوق دهیم. این استراتژی بعدها تحت نام جرقه و جنگ - جرقه از مجاهدین، جنگ از آنها – معروف شد و همه نیروها روی این استراتژی کوک شدند تا با ایجاد فتنه روابط و مذاکرات دو طرف را مخدوش کنند.
شکست در استراتژی و شعار محوری و همچنین تحولات منطقهای همچون جنگ عراق علیه کویت و لشکرکشی نیروهای چندملیتی علیه عراق و به تبع آن نزدیکی هرچه بیشتر عراق به ایران و سعی جدّی عراق بر حل ریشهای مشکلات و معضلات موجود بر سر راه تعمیق روابط دو کشور، همه این مسائل موجب ریزش شدید نیرو گردید. بنا به گزارشات موثق حدود 2000 نفر نیروی بریده از سازمان در اروپا حضور دارند که از عملیات فروغ به بعد شروع به انفصال نمودهاند.
دیگر پیامد شکست عملیات مرصاد، محکومیت سازمان و عملیات فروغ از جانب گروههای اپوزیسیون بوده است. عمده گروههای مخالف جمهوری اسلامی نظیر حزب دموکرات کردستان، چپیها و سلطنتطلبان، عملیات فروغ را نتیجهی توهمات و خیالپردازیهای رجوی دانسته و حتی برخی سازمان را عامل ایجاد وحدت در جمهوری اسلامی عنوان کردند.
پیامد دیگر عملیات فروغ جاویدان تلفات آن عملیات است. سازمان 1304 نفر کشته خود را رسما تایید و با عکس و زندگینامه منتشر کرده است. تعداد مجروحین نیز بالغ بر 1500 نفر برآورد شده است که 700 نفر آنها معالجه سرپایی و سطحی داشتهاند و 800 نفر بستری و بعضا به هلاکت رسیدند. بر اساس اعترافات دستگیرشدگان و عکسهایی که از بعضی اجساد شناسایی شده تهیه گردیده است از مجموع 51 نفر هیئت اجرایی سازمان (مرکزیت) حداقل 33 نفر از آنها در صحنه عملیات حضور داشتهاند که 16 نفر آنان کشته شدهاند. لذا حجم ضربه به بدنه منافقین 50 تا 60 درصد بوده است و به کادر مرکزی سازمان حدود 30 درصد ضربه وارد شده است که این تعداد علاوه بر مجروحین و از کار افتادگانی است که به عقب انتقال داده شدهاند.
رضا پورآگل، مهدی افتخاری و مهدی کتیرایی از جمله کشتهشدگان مرکزیت در مرصاد میباشند. تجهیزات منهدم شده سازمان در مجموع نبردهای عملیات فروغ جاویدان 612 خودرو از انواع مختلف، 72 تانک و زرهپوش، 21 توپ 122 میلیمتری و 51 تفنگ 106 میلیمتری که عمدتا بدون خودرو حملکننده بودند برآورد گردیده است. آمار غنایم نیز حدود 500 دستگاه انواع خودرو و مقادیر زیادی تجهیزات انفرادی و جمعی بوده است.
تنها بعد از گذشت چند روز از پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد از سوی ایران در 27 تیرماه 1367، رهبر منافقین فرمانی را مبنی بر آماده باش کلیه نیروها و قطع تمام مسافرتها و ترورها صادر کرد و این پیام از جانب وی برای تمامی نیروها قرائت شد:
«طلسم جنگ در حال شکستن است...رژیم شل شده ... باید ضربه کاری را بزنیم».
در بررسی عواملی که زمینه لازم برای حمله منافقان به ایران را فراهم کرد، می توان به عواملی اشاره داشت که مهمترین آنها عبارتند از:
مبهم بودن آینده سازمان
سازمان منافقین به لحاظ این که در جریان جنگ تحمیلی از عوامل اطلاعاتی خویش در کمکرسانی به ارتش عراق استفاده میکرد، در استراتژی نظامی صدام حسین از جایگاه ویژهای برخوردار بود، اما در صورت انعقاد قرارداد صلح دائم، این سازمان دیگر چنین کارکردی نداشت و لذا از نظر موجودیت با خطر جدی مواجه میشد. در چنین وضعیتی سازمان برای بقای خود در دسترسترین گزینه را استفاده از فرصت بدست آمده در جهت سرنگونی نظام ایران میدانست.
ضعف بنیه نظامی در آن مقطع
از آنجایی که منافقین در عملیاتهای موسوم به آفتاب و چلچراغ در مناطقی چون فکه، مهران و حاج عمران حملاتی انجام داده و به موفقیتهای نسبی دست یافته بودند، با تعمیم غیرعقلایی این وضعیت تا اندازهای اعتماد به نفس یافته و در خود این پتانسیل را میدیدند که با ارتش ایران در افتند.
فرسوده و ناتوان شدن نیروهای سپاه(به گفته منافقان)
آنها در این اندیشه بودند که نیروهای سپاه در جبهه جنوب زمینگیر شده و در طول جنگ به لحاظ این که رزمندگان سپاه اسلام متحمل سختیهای فراوانی شدهاند، دیگر توان یک عملیات مضاعف گسترده را نخواهند داشت. در این مورد تئوریسینهای منافقین از رابطه قلبیای که میان امام (ره) و برادران سپاه وجود داشت غفلت نموده و آن را تنزل یافته تلقی کردند، اما در پاسخ به این اندیشه غلط، برادران سپاه با حضور گسترده خویش، پاسخ دندان شکنی بر توهمات آنان دادند.
خستگی مردم از جنگ
منافقین به غلط فکر میکردند که مردم در نتیجه طولانی شدن جنگ، از جنگ خسته شده و با توجه به ضررهایی که مردم در اثر طولانی شدن جنگ، اعم از مادی و معنوی، از دست دادن عزیزان و ... داشتهاند، از آنان استقبال نموده و دست از حمایت نظام جمهوری اسلامی خواهند کشید.
این مورد را میتوان بزرگترین اشتباه سازمان و استراتژیهای آن محسوب نمود. غفلت از میزان مشروعیت بالای نظام به لحاظ مردمی و اسلامی بودن بیشترین ضربه را به نیروهای رجوی زد، چرا که آنان فکر میکردند مردم به آنها خواهند پیوست، درصورتی که با مقاومتهای مردمی روبرو شدند.
پذیرش قطعنامه 598 از جانب ایران
پذیرش قطعنامه نیز بر تمامی موارد مذکور دامن زد تا سازمان به اصطلاح مجاهدین خلق ایران در کمینگاه مرصاد در دام مرگباری گرفتار آید که طراح آن کسی نبود جز سپهبد شهید صیاد شیرازی.
اهداف منافقین برای حمله به ایران
اعلام دولت موقت جمهوری دموکراتیک در کرمانشاه پس از فتح این شهر.
شکستن طلسم اختناق در ایران (به گفته خودشان)
نیروهای سازمان با انواع و اقسام اهرمهای تبلیغاتی بر آن بودند تا وانمود کنند در ایران مردم از طرف نظام در محدودیت و اختناق به سر میبرند و آنها بر آن هستند تا در ایران حکومت دموکراسی را پایهریزی کنند، اما پاسخی که مردم به این ادعاها دادند تمامی نقشههای تبلیغاتی آنان در این خصوص را نقش بر آب نمود.
امضاء پیمان صلح میان عراق و ایران
پس از سرنگون نمودن نظام جمهوری اسلامی ایران، منافقین به لحاظ این که در طول دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عراق گریخته و از طرف صدام بعثی مورد التفات و توجه قرار گرفته بودند، خود را تا اندازهای مرهون الطاف بیدریغ رژیم عراق و شخص صدام حسین میدانستند و بر آن بودند تا پس از سرنگون نمودن نظام ایران، با انعقاد قرارداد صلح زود هنگام با رژیم بعث، مراتب خوش خدمتی و قدرشناسی خویش را نسبت به آنان نشان دهند.
تصرف تهران و ساقط نمودن نظام جمهوری اسلامی ایران
رویایی بلند پروازانه که پرندگان مخوف آن هنوز پر و بال نگرفته مورد اصابت تیری قرار گرفتند که آرش اساطیرگونه ارتش ایران، صیاد دلها پرتاب کرده بود و سالها بعد ناجوانمردان و خوارج مرصاد چون پی بردند که چه کسی آنان را با چنین مهارت بینظیری شکار کرده بود، نقشه ترور ناجوانمردانه او را طرحریزی و اجرا کردند.
آنچه که مهم است عملیات فروغ جاویدان صرف نظر از اهداف و علتها چنان سرنوشتی یافت که امروزه از آن به عنوان «دروغ جاویدان» یاد میشود.
دستاوردهای ایران از عملیات مرصاد
پرونده هشت سال دفاع مقدس در بعد سختافزاری آن با شکست منافقان در عملیات مرصاد بسته شد. این نبرد که به نحوی میتوان آن را نهروان ایران نامید، در روزهای آغازین مردادماه سال 67 در گرفت و با شکست سنگین نیروهای مسعود رجوی پایان یافت. بحث اصلی اینجاست که شکست منافقین در عملیات مرصاد که فروغ جاویدان نامیده میشد چه دستاوردها و بازتابهایی در داخل و خارج از کشور از خود برجای گذاشت. نکته حائز اهمیت مقطع حمله این گروهک بود.
در فاصله پذیرش قطعنامه 598 توسط حضرت خمینی (ره) که ایشان از آن به عنوان نوشیدن جام زهر نام بردند، تا حالت قطعیت یافتن آن، زمانی بود که منافقین به آن به عنوان فرصتی مغتنم جهت ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی ایران نگاه میکردند.
از طرفی، نظر بر این که در آن برهه توجه عمده نیروهای ایران به جنوب کشور بود، منافقین در این فکر بودند که از طریق جبهه غرب در طی چند روز حکومت اسلامی ایران را براندازند. اما باید یادآور شد از آنجایی که حضرت امام خمینی (ره) درحوزه سیاست خارجی دیپلماسی فعالی داشتند، میتوان چنین عنوان کرد که مسعود رجوی انتظار پذیرش قعطنامه را در آن شرایط از طرف امام راحل نداشت و پذیرش قطعنامه توسط امام راحل به نحوی موجب غافلگیری وی شد.
او فرصت نیافت تا سازماندهی چندان منسجم و یکنواختی را بین نیروهایش ایجاد کند و مجبور شد در مدت زمان اندکی طرح حمله به ایران و فتح تهران و سقوط جمهوری اسلامی ایران را طراحی کند. این طرح و برنامه مدون پیش از آن که شکل یک اتخاذ استراتژی نظامی داشته باشد، به طنز شبیه بود. این طنز مصرح را میتوان چنین تشریح کرد که شخصی میپندارد حکومتی که یک ارتش تا بن دندان مسلح با انواع و اقسام حمایتهای همه جانبه و سازماندهی نظامی عالی نتوانست آن را در طول هشت سال از پای درآورد، میتواند با یک ارتش بدون سازمان و غیر نهادینه شده در طول چند روز سرنگون کند.
نقطه اتکا تئوریک مسعود رجوی، توهم حمایتهای مردمی بود، اما غافل از این که مردم، تصور منفوری از او و نیروهایش داشته و کمترین اعتماد ممکن نسبت به آنها در لایههای فکری و تجربی ملت ایران وجود نداشت و نهایتا رجوی سرنوشتی جز شکست پیدا نکرد.
ارسال نظر