اینجا فکر کردن ممنوع است!
سازمان مجاهدین خلق ایران سازمان سیاسی اسلامگرا و چپگرایی با ساختار شبهنظامی است.این سازمان در سال ۱۳۴۴ پایهگذاشته شد. سازمان مجاهدین پس از شکلگیری، به اقدام مسلحانه علیه دودمان پهلوی پرداخت. متحمّل ضربات سختی از سوی سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) شد و رهبران سازمان به حکم دادگاه نظامی وقت، به جرم «اقدام علیه امنیت کشور، اعمال تروریستی و ترور اتباع ایرانی و آمریکایی»، به اعدام محکوم و برخی نیز زندانی شدند.
از سال 1344 که هستههای اولیه سازمان مجاهدین خلق در کشور با رویکرد مبارزه با سلطنت پهلوی و مبارزه با امپریالیزم شکل گرفت تا پیروزی انقلاب اسلامی تعداد عملیات های مسلحانه سازمان محدود و اختصاص به مسئولین کشوری و لشکری و چند مستشار آمریکایی بود که بعضی از آنها دستشان به خون مردم کشور آغشته بود و اگر چه از دریچه نگاه نیروی های مذهبی اینگونه مبارزات مسلحانه جایی نداشت ولی به این دلیل که بعضی از هدفهای این عملیاتها مورد بغض و کینه مردم بودند در فضای مبارزاتی قبل انقلاب در میان مردم واکنش منفی برجسته ای اتفاق نیافتاد؛ از جمله این عملیاتها میتوان به انفجار در دفتر شرکت هواپیمایی بریتانیا؛ بمبگذاری در اداره اطلاعات آمریکا، ساختمان انجمن ایران و آمریکا، انفجار بمب صوتی در مدفن رضاخان، مقارن با سفر نیکسون به تهران، انفجارهایی در دفتر کمپانی چندملیتی ITT در اعتراض به سفر کیسینجر به ایران، ترور سرتیپ زندیپور افسر کمیته مشترک و چندین عملیات دیگر که حدود 40 مورد را شامل میشود. اما بعد از بیانیه تغییر ایدئولوژی از یک سو و روی کار آمدن مسعود رجوی به عنوان مسوول سازمان پس از کشته شدن مسئولین ارشد سازمان در درگیری های مسلحانه و یا اعدام در زندان های رژیم پهلوی روند حرکت سازمان و ماشین ترور آنها تغییر مسیر داد. در طول سالهای قبل انقلاب بارها از سوی سازمان مجاهدین و حتی بعضی از روحانیون همچون هاشمی رفسنجانی و منتظری تلاشهایی برای گرفتن تایید از امام برای این گروه انجام شد که حضرت امام هیچگاه تسلیم این سفارشات و درخواست ها نشدند و به تایید سازمان نپرداختند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با تصویب طرح عدم بی کفایتی بنی صدر در مجلس سازمان مجاهدین خلق تغییر روند داد و سلاح هایی را که بصورت غیر قانونی در دست داشتند را علیه مردم کشور خودشان استفاده کرد. موج ترورها و آشوب های خیابانی سازمان منافقین در سال 60 آغاز شد و در طول این سالها بالغ بر 17000 شهید ترور در سند مظومیت ایران اسلامی ثبت کردند.
آنچه شعار سازمان بود در سالهای قبل از انقلاب یعنی مبارزه با سلطنت پهلوی و امپریالیزم آمریکا در سالهای بعد از انقلاب تغییر ماهیت داده بود و عملا سازمان منافقین خود پناهنده و تقویت کننده ی یک دیکتاتور و جنایتکار جنگی یعنی صدام حسین شد و صدام را در کشتار شیعیان عراق یاری کرد و از سویی دیگر با چرخش به سمت آمریکا یعنی همان اپریالیزم تبدیل به یک ابزار دست قدرت های بلوک غرب شد.
سازمان برای توجیه این چرخش و همراهی سمپادهای خود در این حرکت تضادگونه شستشوی مغزی اعضای خود را در دستور کار قرار داد. انجمن نجات که گروهی از جداشدگان از سازمان هستند فلسفه شستشوی مغزی را اینچنین عنوان میکنند:« مجاهدین مجبورند برای این اقدامات ددمنشانه عضو سازمان را به لحاظ فکری و فرقه ای آماده نمایند که حتی خودش نیز از فریب خوردنش مطلع نباشد . سازمان مجاهدین علی الخصوص بعد از استقرارش در اردوگاه اشرف چنین رویکردی را با شرایطی کیفی تر دنبال کرد. او از طریق مراحل قابل تامل در جذب اعضای جدید و حفظ نفرات خود و هکذا کنترل ذهن آنان یا همان شستشوی مغزی مسیر فریب کاری و خدایگان نمودن مسعود رجوی و مریم قجر را تحقق داد .»
شستشوی مغزی در سازمان برای اعضا به شکلی است که تماشای «سیمای آزادی» به عنوان رسانه اصلی و یا به قول صحیح تر تنها رسانه برای تمام افراد حاضر در اردوگاه اشرف الزامی بوده است.
در حالیکه که سیمای آزادی وابسته به گروهک تروریستی منافقین در ادعایی عجیب مدعی است یکی از شبکه های پربیننده در ایران میباشد باید گفت این شبکه نه تنها در میان مردم داخل کشور از محبوبیت برخوردار نیست بلکه به دلیل ماهیت تروریستی بودن منافقین حتی در میان ضد انقلاب خارج نشین نیز منفور است. اگر سیمای آزادی قرار است یک کارکرد داشته باشد آن جنگ روانی بر روی ایرانیان داخل کشور نیست چرا که خون 17000 شهید ترور در کنار تمام خیانت های آنها در سالهای جنگ تحمیلی و بعد آن از ذهن ایرانیان پاک نخوهد شد. فلذاست که سیمای آزادی فقط یک کارکرد عمده دارد و آن هم شستشوی مغزی اعضای سازمان و سمپادهای آنهاست؛ خصوصا اعضای زندانی شده در اردوگاه اشرف و لیبرتی.
وضعیت داخل اردوگاهها به شکلی بوده است که اعضای سازمان هیچگاه اجازه دسترسی به اطلاعات و اخبار را نمییافتند و باید بصورت کانالیزه اخبار را دریافت بکنند. این شکل دسترسی به جهان پشت دیوارهای اردوگاه در کنار اجبار به شرکت در جلسات اختصاصی شستشوی مغزی از سوی سران سازمان عملا از آنها یک آدم بیاراده میساخته است.
در سال 1389 که جمعی از مادران و پدران پشت دیوارهای پادگان اشرف تحصن کرده بودند تا شاید بتوانند پس از سالها فرزندانشان را ببینند؛ سیمای آزادی منافقین اقدام به پخش برنامهای با هدف شستشوی مغزی اعضای سازمان کرد. در این برنامه «تلویزیون ماهواره ای فرقه رجوی دو تن از قربانیان فرقه به نام های براتعلی ریگی و سعید سهرابی نژاد را بالاجبار برای دشنام دادن به خانواده های خود به مقابل دوربین آورد. این دو قربانی در هم شکسته در زیر فشارهای روانی و فیزیکی فرقه رجوی مجبور به "دلقک فرومایه" خواندن خانواده های خود شدند و تحصن مادران و خانواده های دردمند و زجر کشیده خود را به "سیرک" تشبیه نمودند.»[1]
زهرا میرباقری یکی دیگر از جداشدگان از سازمان مجاهدین برنامه های سیمای آزادی را دروغی بیشتر نمیداند تا زندانیان در اشرف و لیبرتی فکر نکنند و اعتراضی نداشته باشند. او میگوید«فرقه وتشکیلاتی که با دروغ ومغزشویی انسانهای در بند وخیانت به میهن ومردم وخون ریزی وجنایت کار خود را پیش می برد انتظاری جزاین نباید داشت فقط باید آگاهانه تلاش کنیم واین شیوه ها وترفند های فرقه رجوی را هرچه بیشتر افشاء کنیم تا روزی که دیر نیست این فرقه بکلی متلاشی شود واسیران دربند آن آزاد و رها شوند به امید آن روز»
سازمان برای آنکه بتواند چهرهی خود ترمیم کند در تمام این سالها نقشهای مختلفی را در مقابل دوربین بازی کرده است. در ابتدای حضور رجوی در عراق یکی از این نمایشها، زیارت کربلا و نجف بود تا با انتشار فیلم و عکس تبلیغی، حمایت بخشی از مردم را کسب کند. پس از پروژه عملیاتهای نظامی علیه جمهوری اسلامی؛ مسعود و مریم رجوی که خود بزرگترین نقض کننده حقوق بشر در این چند دهه بوده اند (دست در دست صهیونیست ها که بزرگترین جنایت ها را در خاورمیانه مرتکب شده اند)، به بازی حقوق بشری علیه ایران اسلامی روی آورده اند که طنز تلخ جهان امروز است که این قاتلان مردم بیگناه کشور امروز از سوی کشورهای غربی به رسمیت شناخته میشود و اجازه داده میشود در کشورهای آنها کنفرانس و همایش برگزار کنند.
همانطور که گفته شد اولویت اول شبکهای تلویزیونی مجاهدین کمک به شستشوی مغزی اعضا بوده است ؛ شسشتوی مغزی در داخل سازمان در کنار بعد رسانهای به نقل از انجمن نجات به این شکل بوده است که:« شستشوی مغزی عملی بود که روزانه بصورت مستمر در پایگاه های سازمان انجام میشد. شکل کار هم باین صورت بود که افراد می بایست روزانه تمامی موضوعاتی که به ذهنشان خطور کرده است را مکتوب کرده و در نشست جمعی که معمولا عصرها برگزار میشد برای جمع خودشان بخوانند و جمع هم موظف و مجبور بود که علیه آن فرد حتی اگر هیچ نکته ای هم نداشته باشد کاملا سوری هم که شده موضع بگیرد و اورا مورد انتقاد و فحش و ناسزا قرار دهد تا هرچه بیشتر شخصیت فرد زیر فشار و توهین قرار گیرد!»
میر باقر صداقی از جداشدگان از سازمان از تلاش سازمان برای جلوگیری از تفکر آنها میگوید: «همه ما خوب میدانستیم فرقه رجوی بخاطر اینکه امکان فکر کردن نیروها را سلب کند با برنامه ریزی کارهای پوشالی تمامی وقت شب و روز ما را پر میکرد تا امکان هرگونه فکر کردن را از ما بگیرد» و در مورد قدرت شستشوی مغزی رجوی میگوید:« او در حرافی و سخنوری استاد بود خیلی بچه ها در متینگهای او میگفتند که او الان نعشه کرده تا صبح یکضرب حرف خواهد زد خودخواهی در تمامی وجود مسعود رجوی موج میزد اما نگونبختها گرفتار در تشکیلات مجبور بودند او را مثل بت بپرستند به نکرده ها و ندیده های او باور و ایمان داشته باشند .»
انجمن نجات در کنار جلسات روزانه از جلسات هفتگی نیز پرده برمیدارد که :« نشستهای دیگری هم در سازمان بصورت هفتگی برگزار میشد که تمامی نفرات بایستی تمامی تناقضات جنسی که در خصوص مسائل جنسی و زندگی بود را در جمع میخواندند.مثلا بایستی میگفتند وقتی فلان (خواهر) را دیدیم نسبت بآن احساس جنسی داشتم یا مثلا به فیزیک او توجه کردم و نکاتی از این قبیل! بازگو کردن این موضوعاتی که هر انسانی در هر جامعه ای از بیان آن احساس فشار یا خجالت میکند خیلی از سوی مسئولین سازمان و خصوصا شخص رجوی تاکید میشد!»
نیروی مطلوب سازمان دقیقا همان خروجی جلسات شستشوی مغزی است فلذاست که« همین شیوه نگهداری نیرو باعث شده بود که نفرات به مرور اراده و شخصیت مستقل در آنها از بین برود. خود مسئولین سازمان علنا میگفتند که بدنبال این هستیم که شما کوچکترین نظری از خودتان نداشته باشید و صد در صد حرفتان حرف رجوی باشد.»[2]
«انسانهایی که چند دهه٬تحت پیچیده ترین شستشوی مغزی بودند واساسا دیگر مغزی و فکری و قدرت تشخیص سالمی برای آنان باقی نمانده است! در پوست و گوشت و ذهن و ضمیر این افراد فرو کرده اند که جدا شدن از فرقه بهمعنی کارتون خواب شدن و به گدایی افتادن است و اینکه هیچکدامتان بدون بودن در فرقه٬ توان حل و فصل مسائل خودتان را نخواهید داشت!»
فرهاد پورمشکی از اعضای سابق سازمان مجاهدین اثرات شستشوی مغزی را اینچنین توصیف می کند:« نشست های عملیات جاری و سیستم خاصی که سازمان برای نفرات طراحی کرده بود باعث می شد افراد از همدیگر بترسند و اعتمادی بین نفرات وجود نداشته باشد و کسی جرئت انتقاد از مسئولین سازمان و شخص رجوی را نداشته باشد.»
سازمان چه از طریق به کار بردن ابزار رسانه ای و چه جلسات حضوری سعی در استحاله فکر اعضا را داشته و دارد اما دیگر رفتارهایی این چنین فاشیستی در بین مردم جایگاهی ندارد و هر بار دریچهای از فکر و اطلاعات به درون قلعهی غفلت و نادانی اعضا منافقین میتابد گروهی از اعضا فریبخورده از زندان منافقین فرار می کند و خود تبدیل به یک جریان روشنگری علیه آنها میشود.
[1] -بنیاد خانواده سحر؛ انجمن خانواده هایی که فرزندانشان فریب سازمان مجاهدین را خورده اند و سالها از خانواده دور مانده اند.
[2] - انجمن نجات ایران
ارسال نظر