تاریخ بی خردی؛ حکومت بی خردان
آمار جدید نظر سنجی موسسه گالوپ از میزان اعتماد مردم آمریکا به برخی از نهادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشورشان نشان می دهد که دولت آمریکا به طور جدی با بحران شکاف میان مردم و حاکمیت رو به رو است.
فساد، خشونت و فشارهای اقتصادی هزینه های زیادی را بر جامعه آمریکا تحمیل می کند که آمارهای گالوپ از آنها این گونه یاد کرده است: «9 درصد از مردم آمریکا به سنای این کشور که تحت کنترل جمهوری خواهان است اعتماد دارند که این نرخ نسبت به یک دهه گذشته 10 درصد افت کرده است. نرخ اطمینان مردم به بانک ها در آمریکا از 49 درصد به 22 درصد سقوط کرده است.
8 درصد از مردم آمریکا نسبت به گسترش نظام مالی این کشور اطمینان دارند. نرخ اطمینان مردم آمریکا به شبکه های خبری تلویزیونی و روزنامه¬ها با کاهش 10 درصدی به 20 درصد رسیده است که پایین ترین میزان در تاریخ آمریکا محسوب می شود.» این نتایج حاصل بیش از 200 سال تاریخ بی خردی در آمریکا است. تاریخ بی خردی عنوان کتابی از باربارا تاکمن است که تاریخ غرب را در برخی از تصمیم گیری هایش به عنوان اقدامات بی خردان مطرح ساخته است.
تاکمن متولد سال 1912 در نیویورک است و در طول 77 سال زندگی در عرصه تاریخ نگاری با رویکرد روایت گری توانست رویکرد انتقادی خود نسبت به سیاست های خشونت آمیز دولت آمریکا را در کسوت یک استاد دانشگاه مطرح نماید. تاکمن در کتاب بی خردی ضمن عنوان این واقعیت که بشر در همه زمینه های دیگر به جز حکومت شگفتی آفریده است می نویسد: «بشر در طول تاریخ و در طول عمر خود ما وسایل ترک زمین و مسافرت به ماه را اختراع کرده؛ در گذشته به باد و برق مهار زده؛ سنگ های اسیر زمین را بر هم نهاده و کلیساهای جامع سر به فلک کشیده ساخته؛ از تارهایی که کرم به گرد خود می تند پارچه زربافت ابریشمین بافته؛ آلات موسیقی ساخته؛ از بخار نیروی محرک به دست آورده؛ امراض را از میان برده یا مهار کرده؛ انواع موجودات طبیعی را رده بندی کرده و رازهای کیهان را گشوده است.
جان آدامز دومین رئیس جمهور آمریکا اعتراف می کرد: در حالی که همه علوم دیگر پیشرفت داشته است؛ علم حکومت متوقف مانده و امروز بهتر از سه یا چهار هزار سال پیش اعمال نمی شود.» تاکمن در ادامه شیوه های نادرست حکومت را به چهار دسته استبداد، جاه طلبی، بی کفایتی و بی خردی تقسیم می کند و در کتاب خود به تفسیر بی خردی حکومت در تاریخ از اسب تروای یونان باستان تا باتلاق ویتنام برای دولت مردان آمریکایی می پردازد. تاکمن بی خردی حکومت را ناشی از قدرت طلبی می داند که در مقاطع حساس تصمیم گیری، بر روی دولت ها اثر خود را نشان می دهد.
میل به قدرت در اسپانیایی های کاشف آمریکا زمینه استعمار و قتل عام بومیان این سرزمین را فراهم ساخت تا به تدریج در طول 500 سال با جایگزینی انگلیسی ها به جای فاتحان قبلی ده ها میلیون سرخ پوست آمریکایی و سیاه پوست آفریقایی در راه قدرت طلبی انگلیسی های آمریکایی شده قتل عام شوند.
آمارها در مورد تعداد سرخ پوستانی که توسط غاصبان سرزمین آمریکا قتل عام شده اند از یک میلیون تا 112 میلیون متغیر است. اما تعداد سرخ پوستانی که طبق سرشماری جمعیت در سال 1900 باقی مانده بودند عدد 250 هزار نفر است. مراکز و موسسات مختلفی در آمریکا کوشیده اند تا تعداد بومیان این سرزمین در زمان ورود کریستف کلمب را بسیار کم و محدود معرفی نمایند. موسسه فرهنگی دولتی اسمیت سونیان مدت ها این آمار را یک میلیون نفر عنوان می کرد که پس از مدتی با توجه به اعتراض های فراوان صاحب نظران این عدد را به دو میلیون نفر رساند. به عبارت دیگر جامعه رسمی دولتی در آمریکا وجود تنها 2 میلیون نفر بومی را در سال 1492 تایید می کرد که در خاک سرزمینی خود زندگی می کردند. اما در اواسط قرن بیستم دانشگاه کالیفرنیا بر اساس روشی علمی جمعیت سرخ پوستان را در آمریکای شمالی در اواخر قرن پانزدهم میلادی بالغ بر 100 میلیون نفر عنوان کرد. «در طول 4 قرن 93 جنگ تمام عیار و فراگیر که انواع سلاح های میکروبی توسط سفید پوستان انگلوساکسونی در آن به کار رفت در آمریکای شمالی به نمایش گذاشته شد. در این جنگ ها میلیون ها تن از فرزندان چهارصد قوم سرخ پوست سرزمین های ناشناخته آمریکا کشته شدند. از سال 1513 نسل کشی سرخ پوستان آغاز شد. اما دولت آمریکا هرگز تعداد سرخ پوستانی را که از آغاز یورش سفید پوستان به شمال آن سرزمین کشته شدند به رسمیت نمی شناسد.»
روش تخمین جمعیت سرخ پوستان که توسط دانشگاه کالیفرنیا در شهر برکلی صورت گرفت بر اساس روش دانش آثار کشاورزی بود و سرانجام هنری دوبینز در کتاب خود به عنوان «آمار و ارقام سست آنان»، با استفاده از تکنیک یاد شده در مناطق شمالی آمریکا به این نتیجه رسید که تعداد سرخ پوستان آمریکا هنگام آمدن کریستف کلمب، حدود 112 میلیون تن بوده که 18،5میلیون نفر ا
آنان در سرزمین هایی می زیسته اند که امروزه کشور آمریکا نامیده می شود. به هر ترتیب از این 100 میلیون نفر تا سال 1900 تنها 250 هزار نفر زنده مانده بودند.
روسای جمهور آمریکا علاقه زیادی به قتل عام سرخ پوستان داشتند. اندرو جکسون یکی از آنهاست که تصویر وی بر روی اسکانس 20 دلاری آمریکا نیز وجود دارد. جکسون به مثله کردن جسد سرخ پوستان و بریدن سر آنها عشق می ورزید. او در یکی از اقدامات نژاد پرستانه خود دستور برپایی جشن مثله کردن 800 سرخ پوست را صادر می کند. دیوید ستانارد یکی از تاریخ نگاران آمریکایی در این باره می نویسد: «جکسون به مناسبت پیروزی بر قوم سرخ پوست ساندکریک در روز 27 مارس سال 1814 مراسم جشن و شادی برگزار کرد و سربازان او ماموریت بریدن بینی و گوش کودکان و زنان و مردان سرخ پوست را به عهده گرفتند. سربازان سفید پوست تا آنجا که می توانستند پوست بدن سرخ پوستان را نیز کندند.»
فرمانده این اقدام وحشیانه در فاجعه ساندکریک جان چونگتون بود که در آمریکا همواره از او قدردانی شده و معابر، شهرها و اماکن تاریخی مختلفی به نام او ثبت شده اند. چونگتون در یکی از اشعار خود گفته است: «سرخ پوستان را بکشید و پوست¬شان را دباغی کنید، یک سرخ پوست کوچک و بزرگ را آزاد نگذارید. چرا که شپش تنها از تخم شپش متولد می شود.» تئودور روزولت یکی دیگر از روسای جمهور آمریکا در مورد قتل عام ساندکریک می گوید: «حادثه ساندکریک یک حرکت اخلاقی و برای جامعه امریکا سودمند بوده است. از بین بردن نژادهای پست و فرومایه ضرورتی اجتناب ناپذیر است.»
هم زمان با طولانی ترین نسل کشی تاریخ علیه سرخ پوستان در آمریکا غاصبان اروپایی این سرزمین به طور موازی جنایت دیگری را در قالب نسل کشی و استثمار انسان ها در پیش گرفتند و آن ربودن سیاه پوستان آفریقایی بود. «در طول سال های 1500 تا 1800 میلادی بیش از 15 میلیون سیاه پوست آفریقایی به آمریکای شمالی منتقل شدند که بیش از نیمی از آنها در مزارع کار اجباری به بیگاری کشیده می شدند. از هر 5 برده ای که توسط نیاکان آمریکای امروز بدین سرزمین کشانده می شدند یک نفر در طول مسیر جان می باخت و سایر آنها نیز در طول این قرون شاهد شدیدترین نوع شکنجه و فشارها یودند.»
نقض حقوق بشر عبارتی کلاسیک و محترمانه برای سوابق جنایت کارانه دولت مردان غربی و آمریکایی به شمار می رود. جنایات های انسان غربی در تاسمانی و استرالیا، نابودی منافع ملی هند و آمریکای مرکزی تهاجم به ویتنام، عراق، افغانستان، سوریه و بسیاری از جنایت های دیگر نیازمند سال های بررسی و تحقیق دانشگاهی است تا بتوان از میان آنها یک دادخواست تاریخی علیه نسل کشی های رژیم های سلطه گر غربی تنظیم نمود و یا شاید پاسخی منطقی به دلایل بی خردی این طبقه از انسان ها دست یافت. میل به مثله کردن در ذات نیروهای نظامی آمریکایی از جنایت های قرون گذشته باقی مانده بود و به یک عادت ژنتیکی تبدیل شد. این عادت بار دیگر خود را در جنایت های ویتنام نشان داد. بر اساس گزارش های منتشر شده شبکه تلویزیونی history روز 13 ژوئیه سال 1996 با پخش فیلم مستندی به عنوان «پرواز سیمرغ» شیوه های جدید و پیشرفته تری از صحنه های پوست کنی و سر بریدن ویتامی ها توسط سربازان آمریکایی نشان داد این فیلم نشان می دهد که سربازان آمریکا در اواخر سال 1967 در جریان عملیاتی به نام «خیزش سیمرغ» (phoenix operation) که سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا آن را تدارک دیده بود افراد مشکوک به همکاری با ویت کنگ ها را سر بریدند.»
به نظر می رسد انباشت بی خردی حکام آمریکایی بر خلاف آنچه که جوزف نای مطرح کرده، بیش از چین برای بقای آمریکا تهدید آمیز باشد. جوزف نای به عنوان تئوریسین مفهوم قدرت نرم در کتاب «آیا قرن آمریکا به پایان رسیده است» به مسئله نقش چین در آینده جهان می پردازد و در نهایت به این نتیجه می رسد که بر خلاف نظر برخی کارشناسان، چین در طول دو دهه آینده تهدید قابل توجهی برای آمریکا به شمار نمی رود و قرن آمریکا که از حدود سال 1900 آغاز شده همچنان ادامه خواهد یافت. نای برای اثبات ادعای خود سرمایه های استراتژیک یک حکومت را به سه بخش اقتصاد، نظامی گری و قدرت نرم تقسیم می کند و جایگاه چین را تنها در بخشی از مولفه اول نسبت به آمریکا رو به پیشرفت می داند. هر چند پیش بینی نای در مورد نقش چین علیه منافع آمریکا می تواند صحیح قلمداد شود؛ اما تخریب قدرت نرم آمریکا براساس افزایش آگاه¬های جوامع از جنایت¬های این رژیم شاخصی راهبردی در تسریع دوره افول این کشور به شمار می رود.
ارسال نظر