عباس سلیمی نمین
معیار سنجش مدعیان در صحنه
انقلابی بودن و انقلابی ماندن به معنی متعهد و پایبند ماندن به آرمانهای اولیه انقلاب است که 97 درصد جامعه در سال 1358 به آن رأی مثبت دادند.
هر انقلابی با طرح ایدهها و آرمانهایی میتواند مردم را در مسیر رشد به حرکت درآورد. هرچه این آرمانها متعالیتر باشند موتور محرکه برای تغییر و تحول فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی قویتر خواهد بود.
بر این اساس افزایش معرفت انسانها از شرایط اجتماعیشان و تلاش جهت بهبود آن منجر به افزایش فداکاری و ایثارگری در یک کار جمعی برای پیشبرد جامعه میشود. طبعاً شناخت شرایط نامطلوب و عوامل تأثیرگذار در آن از یکسو و واقعبینی در گام برداشتن به سوی شرایط مطلوب از سوی دیگر از ضروریات هر تغییری است.
به عبارت دیگر به منافع جمع اندیشیدن، تحولخواهان را در مسیر شناسایی عوامل مثبت و منفی یعنی همان دوست و دشمن قرار میدهد. دشمن همواره به دلیل زیادهخواهی، ضمن پرمخاطره و ناهموار کردن راه رشد جامعه، از طریق غارت منابع ثروت آن عقبافتادگی ایجاد میکند، اما دوست به منزله امکانی است که در مسیر تقویت توان ملی میتوان به آن اتکا کرد و از آن در جهت خنثیسازی عداوتهای دشمن بهره گرفت.
به همین دلیل نیروهای مؤثر در هر تحول اجتماعی در طول دوران مقابله خود با مناسبات ناسالم حاکم بر جامعه به شناخت روزافزونی از عوامل زیادهخواه و راهکارهای پیچیدهاش، یعنی همان دشمن و در برابر آن عوامل تقویتکننده انسجام ملی نائل میآیند. شاخص بودن خواص نیز از همین روست زیرا آنان همانگونه که میتوانند با حفظ پایبندی خود به اصول و آرمانها مسیر رشد جامعه را هموارتر سازند، قادرند با دوری جستن از «انقلابی بودن» تشخیص را برای تودههای جامعه دشوارتر کنند؛ همانی که بسیاری از انقلابهای مؤثر در جهان بشری حتی نهضتهای انبیا را با مخاطرات جدی مواجه ساخت. خواص با درغلتیدن در وادی رجحان منافع خویش بر منافع جامعه دچار تغییر ماهوی میشوند و چون بهصراحت بر آن اذعان نمیکنند مردم را در تشخیص با چالش جدی مواجه میسازند. از جمله آفات دیگر برای انقلابها تغییر مفهوم «انقلابی ماندن» است.
برخی فعالان سیاسی به منظور جایگزین کردن برداشتهای خویش با اصول و آرمانها، روش انقلاب در انقلاب را ترویج میکنند؛ به عبارت دیگر به جای پایبند ماندن به آنچه ملت آن را مبنای وفاق جمعی خود قرار داده و همچنین قوانینی که بر این اساس وضع شده خودمحورانه ساختارشکنی خویش را رنگ انقلابی میدهند. حال آنکه انقلابی بودن و انقلابی ماندن به معنی متعهد و پایبند ماندن به آرمانهای اولیه انقلاب است که 97 درصد جامعه در سال 1358 به آن رأی مثبت دادند.
متأسفانه امروز در طیفهای گوناگون، ساختارشکنان عناصر شجاع و پیشتاز قلمداد شدهاند. شاید به همین دلیل است که رهبر انقلاب باز تعریف انقلابی بودن را ضروری دانستهاند. تأکیدات مکرر ایشان در این زمینه شاخصی است برای ارزیابی افراد مدعی «انقلابی بودن» زیرا اگر ساختارشکنان در طیفهای گوناگون در این زمینه پیشقراولان ارزیابی شوند مردم، به ویژه جوانانی که انقلاب را درک نکردهاند، روزبهروز با مفاهیم اصیل انقلاب بیگانهتر خواهند شد. در حالی که اگر انقلابی بودن ایثار و فداکاری بیشتر، قانونمداری بیشتر، با خصم مردم خصم بودن و هزینه آن را متقبل شدن، ترجیح مصالح جمع بر مصالح خویش و... معنا شود روزبهروز فرهنگ «انقلابی ماندن» در جامعه تقویت خواهد شد؛ زیرا به بهترین وجه منافع همگان را تأمین میکند.
بنابراین بجاست به جای اینکه انقلابی بودن و نبودن را مبنای دستهبندیهای سیاسی و جریانشناسی خود قرار دهیم همه نیروهای مدعی موجود در طیفهای گوناگون را با این معیار محک بزنیم تا
اولاً عناصر جنجالی و ساختارشکن، نقش پیشقراولی را در طیف خود از دست دهند.
ثانیاً با تبیین دقیق معیارها و اصول، انقلاب مسیر واقعی خود را باز شناسد.
ثالثاً مدیرانی را که مدتهاست در پی منافع خویشاند به حاشیه برانیم
و سرانجام اتحاد و اتفاق جامعه را در پناه معیارهای واقعی انقلابی بودن رقم زنیم.
منبع: روزنامه صبح نو
ارسال نظر